دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۵۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهران موزون» ثبت شده است

چندی پیش جانباز قدیمی شهرمان(جناب آقای مهران موحدفر) پُستی را با عنوان ازجلو نظام + در وبلاگشان بارگذاری کردند که ریشه در دغدغه مندی ایشان برای حفظ انقلاب و ثمره خون شهدا دارد که فی نفسه قابل ستایش است.
ظاهرا آقای محمد کوره پز در کامنتینگ این دیپلمات کارکشته، وارد مباحثه شده و دست نوشته ی ایشان را  به نوعی حاوی اظهاراتی دوپهلو و خارج از انتظار سابقه رزمندگی وی دانسته است.
اگر پُست  از جلو نظام آقای موحدفر را خوانده اید حال بخوانید کامنت آقای کوره پز را :
ببخشید جناب موحدفر
ولی این مطلب شما بیش از آنچه که از شما به عنوان یک رزمنده انتظار می رود دو پهلو است. مثلا به همین عبارت خودتان عنایت بفرمایید:
«اگر آقایان مدعی اند که میان ملت شکافی بوجود آمده چرا بدنبال پرکردن این شکاف نیستند.»
وقتی می گوییم "شکاف" صرفا از یک فاصله صحبت می کنیم.
شکاف تعبیری رسا برای انچه که فتنه گران در سال 88 بر سر کشور اوردند نیست.
حتی می توان گفت تعبیر شکاف پرده ای است بر تقصیرات بزرگ فتنه گران و قلب ماهیت ان به «اشتباهاتی دو طرفه».
البته تعریض شما به خطبه های نماز جمعه موضع سیاسی شما را در این زمینه آشکار می کند. در اینجا لازم است سوال کنم که موضع شما در مورد فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب در مورد 9 دی چیست؟
قلم های خبیثی که به فرمایش رهبر انقلاب می خواهند 9 دی را به فراموشی بسپارند چه قلم هایی هستند؟
واقعا می شود از آنها صحبت کرد و بین ما و انها "شکاف" ایجاد نکرد؟
در مجموع از شما به عنوان یک رزمنده قدیمی که دستی در سیاست نیز دارید بعید است که در مقام وکیل مدافع حامیان فتنه 88 ظاهر وید.
بینی و بین الله این جمله چه معنایی دارد:
«یکی می آید و تمام بنیانهای انقلاب را با تمام داشته هایش زیر رو می کند و از " خمینی " ابزار دست اطرافیان می سازد»
مخاطب این جمله کیست؟
پرتاب این عبارات کلی در فضا و بدون روشنگری پیرامون مصادیق آن قرار است چه دردی از ما دوا کند؟
اگر بعد از 5 سال هنوز جرئت نداشته باشیم بگوییم خاتمی باغی بر نظام است چه چیزی از ولایتمداری ما بر جای می ماند؟
اگر نخواهیم از نقش آقای خاتمی و هاشمی و فرزندانش در فتنه سخن بگوییم پس بهتر نیست دستبند بر دستان خودمان بزنیم و خودمان را به عنوان عوامل فتنه 88 که نگذاشتیم کشور به دیکتاتوری دچار شود تحویل دادگاه بدهیم؟
بهتر نیست بعد از 5 سال جرئت ابراز موضع داشته باشیم؟

و پاسخ مهران موحدفر به محمد کوره پز :
من وکیل مدافع کسی نیستم. بند بند نوشته شما قابل بحث است . من این پست را بعنوان انتقاد از وضع جامعه ای نوشتم که در آن زندگی می کنیم و قرار است فرزندانمان رسم اخلاق و ادب و دینداری و سیاست و کشور داری را از ما یاد بگیرند. امیدوارم که روزی عینک نگاه من نیز به شما برسد.
بنده(مهران موزون) از آنجا که مباحثه و تضارب افکار را دوست میدارم و سازنده میدانم شان، کامنتی به این شرح برای آقای موحدفر قرار دادم :
باسلام به شما و تبریک میلاد حضرت رسول ص و سبط گرامی اش
جناب موحدفر
دغدغه کلی شما برای اوضاع قاراش میشی که مسببش را لجاجتهای سیاسی اقای هاشمی و اسارت وی در چنبره پنج فرزندش میدانم درک میکنم و قابل احترام است اما جسارتا اعوجاجاتی غیرقابل هضم در نوع پردازش شما به موضوع دیده میشود که سوال برانگیز است .
بنده دوسوال میکنم :
اقای سید محمد خامنه ای مدعی اند که« برخی نزدیکان امام ره ایشان را گاهی اغفال میکردند»
شما چرا جلوتر از خود امام میروید وقتی انحضرت،خودش در وصیتنامه اش اقرار و تاکید به اغفال شدن توسط عده ای دغلباز میفرمایند فلذا ما را توصیه به محاسبه کردن حال فعلی افرااد میکنند و نه لزوما سوابقشان!
سوال بعدی اینکه :
امام در پذیرش قطعنامه به شما و همرزمانتان و حتی خودش یاداوری و تاکید میکنند که کارتان و راهتان در دفاع مقدس درست بوده است. درحالیکه باهمان شجاعتی که اقرار به اغفال شدن ازسوی برخی دغلبازان نمودند میتوانستند در مورد دفاع مقدس هم اشتباهات خپد را (اگر میداشتند)بیان کنند
حال بفرمایید وقتی همشهری بنده و شما در ملاعام ان حضرت را به اشتباه و مقصر در کشته شدن احاد مردم شهرهای تحت بمباران متهم کردند اعتراض و ابراز نگرانی نکردید؟
مرا ببخشید نمیخواستم وارد بحث شوم اما ان قلت عظیمی در فرمایشات شما بود

پاسخ آقای موحدفر به بنده :
سلام
در مورد اظهارات آقای سید محمد خامنه ای در مورد امام شما سفسطه می کنید. از این نظر که چون خود امام یک بار از لفظ اغفال برای خودشان استفاده کردند تصور می کنید دیگران هم حق دارند این لفظ را در مورد ایشان با مصادیق دیگر بکار ببرند. با این تفاوت که افراد این بحث را خود امام می دانند و هیچ اشاره ای هم به کسی نکرده اند. آقای سید محمد خامنه ای در چند جا برخی از تصمیم‌ها و نظرات حضرت امام(ره) را تحت تأثیر گزارشات غلط و القائات اطرافیان ایشان می داند. مقطع مورد نظر آقای سید محمد خامنه ای زمان جنگ و مربوط به موضوع جنگ است .
از من می پرسید که چرا در فلان موضوع اظهار نطر نکردم. اتفاقا این سئوال را باید از خود شما پرسید که علیرغم انتقاداتی که از سوی برخی فعالان سیاسی و رسانه ای مانند خود آقای شریعتمداری از اظهارات جناب آقای سید محمد خامنه ای شد چرا شما از همان ابتدا تمام قد از این اظهارات حمایت کردید و با هر ضرب و زوری هست می خواهید جدول آن سخن حضرت امام را در زمان فعلی و با افرادی که شما نمی پسندید پر کنید.
وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا. مبادا دشمنی با جمعیّتی، شما را از مسیر عدالت خارج کند.! اگر کسانی با آقای هاشمی مشکل دارند داشته باشند اما به هاشمی زمان جنگ دست نزنند. شما می گویید ملاک حال افراد است اما با این شعار می خواهید تمام گذشته طرف را نابود کنید و برای اینکه از افراد یک جنازه سیاسی بسازید حاضرید امام و اطرافیانش را نیز خراب کنید. در حالی که آقای هاشمی امروز بعنوان نماینده مقام معظم رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند.
جناب موزون شما دست به پرسیدنتان خوب است. مثل بحث قبلی در مورد سخن آقای ظریف که قرار بود بحث کنیم اما فقط پرسیدید و رفتید.
باقی بقایتان

بنده در قبال کامنت محترمانه و لحن آرامم حقیقتاً از لحن این پیشکسوت جنگ و جهاد جاخوردم فلذا پیش از آنکه قضاوت خاصی درباره لحن ایشان و متن شان کنم از وی کسب تکلیف کردم :
سلام
اگر «آنچه که مرقوم داشته اید» از روی خشم بوده احتراماً کامنت شما از «حیّز انتفاع» خارج است و پاسخ به آن لازم نیست.
اما اگر تایید بفرمایید که از روی اختیار و با آرامش، چنین نوشته اید ناظر «به آنچه که مرقوم داشته اید» پاسخگو خواهم بود.
ضمنا به دلیل آنکه در قبال دوسوال ساده، اقدام به طرح مباحثی پراکنده نموده اید حجم پاسخ شما یک پُست را میطلبد که انتخاب سکویش با شما : وبلاگ شما یا وبلاگ شنود؟ (چون ناظر به نوشته های شنود اشاراتی داشته اید)
==
در مورد موضوع «ظریف» من کجا رفتم اخوی؟
مصادیق باخت در مذاکرات هسته ای را میخواستم از نظر شما بدانم که پس از کلی پیگیری و اصرار!! موفق شدم از شما بشنوم(البته شما غیر از اقاریر در مورد مصادیق باخت، لطف نموده و تدریس هم کردید که استفاده کردم و تشکر میکنم) لذا بحثی بر زمین نماند و موضوع تمام شد.
مگر اینکه سوالی داشته باشید که در خدمتم.
مصادیق باخت را نیز از نوشته های خودتان کپی پیست میکنم :
((باخت یعنی اینکه :
هیچکس به اهدافش نرسد.
یعنی پرونده فنی و فعالیت صلح آمیز هسته ای کشورمان همچنان بعنوان یک موضوع مرتبط با صلح و امنیت بین الملل در شورای امنیت باقی بماند.
یعنی کشورها به هر دلیل نخواهند قانع شوند که رویکرد جمهوری اسلامی ایران صلح آمیز است.
یعنی هنوز هم نتوانی نفت بفروشی و اگر فروختی پولش بلوکه می شود تا مثل صدقه به ما برگردانند.
باخت یعنی عدم پیشرفت.
باخت یعنی اینکه در بر همان پاشنه بچرخد.
یعنی هیچکس از نتیجه این مذاکرات راضی نباشد.
یعنی نقطه سر خط.
اقتصاد مقاومتی را که بارها مقام معظم رهبری تأکید کردند برای همین است که فرض کنیم ما از این مذاکرات هیچ چیز نصیبمان نمی شود.
))
قضاوت در مورد مصادیقی که فرمودید و تناقضات گُل درشتی که در آنها وجود دارد را صلاح ندیدم ادامه دهم چرا که نگران وجهه شما در فضای مجازی هستم.
مگر اینکه خودتان اصرار داشته باشید تا همین مصادیق مورد نظر شما را تحلیل کنم.
توضیح : کپی پیست نوشته های آقای موحدفر در مورد مصادیق باخت ایران در مذاکرات هسته ای ناظر به بند 4 نوشته ایشان درپست
«بازی برد-برد یا باخت-باخت» است

اما پاسخ ایشان به کامنت بنده :
سلام
خشم برای چه؟ نظراتتان مثل همه نظرها در کامنتها جا می گیرد. مگر اینکه خود شما مایل باشید در وبلاگهایتان در این خصوص بنویسید.


سخن اول : ممکن است برخی دوستان دیسونی بگویند : این یک دعوای سایبری است؟
پاسخ : خیر
سوال : پس چیست؟
پاسخ : این همان شکافی است که بین کسانی مانند بنده و آقای موحدفر، در اثر تحرکات درست و غلط برخی بزرگان انقلاب و جنگ (غیر از حضرت امام راحل) ایجادشده که حالا در قالب تفاوت نگاههای سیاسی دیده میشود و نسل جوان کنونی که یا در آن زمان نبوده و یا خردسال بوده ممکن است با انبوهی از سوالات و ابهامات روبرو باشد که :
>> حق در کدام سمت این شکاف ایستاده است؟
>> اگر کسی قبلا آدم خوب و مفیدی برای این انقلاب بوده اما حالا بلای جان نظام و مردم شده باز هم دوست داشتنی و محترم است؟
>> آیا کسی که قبلا برای این انقلاب شکنجه شده حق دارد مملکت را دربَست کند؟
>> آیا کسی  که در جنگ از جانش مایه گذاشته است و فرضاً اکنون برای دفاع از ولایت دچار تذبذب و تزلزل شده است نظراتش قابل اتکاست؟
>> بالاخره ملاک حال فعلی افراد هست یا نیست؟ آیا کسی که قبلا حال فعلی آنزمانش خوب بوده هم اکنون نیز واترپروف است؟
>>آیا درست است که آرمانهای امام راحل را که کل این نظام و انقلاب را مدیون و مِلک پابرهنه ها میدانست در آموزه های کسی چون سریع القلم به وادی سریع الهدم سوق دهیم و به تاکسی رانان و لبوفروشان بگوییم کنار بایستید چون شما فهم بحث درباره هر چیزی را ندارید؟

اینها فقط بخشی از انبوه سوالاتی است که به مدد لامکان و لازمان بودن فضای مجازی، به بنده از تهران و آقای موحدفر از آلمان اجازه میدهد که در برابر نسل کنونی بنشینیم و در کمال صلح و صفا حرف بزنیم و داشته هایمان را روی میز بریزیم و همه آزاد باشند تا برداشت خودشان را از این گفتگو داشته باشند.کسی قرار نیست کسی را محکوم یا قانع کند بلکه تضارب افکاری رخ میدهد و هرکس هر اندازه که دلش خواست از طَبَق بحث برمیدارد. همین!

سخن دوم : بنده با کسب اجازه از جناب موحدفر قرار داشتم تا در وبلاگ شنود(چون ایشان تعریض و اشاراتی به عرایض بنده در آن وبلاگ داشتند) این مناظره دلنشین و دوستانه را برگزار کنم اما از آنجا که قریب به 200 نفر از مقامات کشوری و لشکری و نمایندگان مجلس از خوانندگان ثابت شنودند، بنده احساس وظیفه کردم تا شخصیت شغلی و حساسیتهای کاری جناب موحدفر تحت الشعاع این مناظره خوب و مفید قرار نگیرد بنابراین در اینجا مناظره ای برادرانه را در فضای خلوت دیسون و در فضای شهر عزیزمان برگزار میکنم.
سخن سوم : ایشان به این مناظره ورود کنند یا نکنند بنده اخلاقاً به آقای موحدفر بدهکارم تا مطالبی را درخصوص موضوعات مطروحه و کامنت آخری ایشان عرض کنم.
باشد که این برادر عزیز هرچه زودتر بازنشسته شوند و از قید حساسیتهای شغلی رهایی یابند تا راحت تر و بهتر بتوانیم دور هم بنشینیم و عقول سیاسی همدیگر را آپدیت نماییم و به قول خودشان که به آقای کوره پز نوید داده اند «عینک نگاه ایشان به ماهم برسد». انشاالله.
بسیار خب!
خوانندگان محترم دیسون،
در جریان کلیت امر قرار گرفتید از آنجا که کمی مطالب این پست طولانی شد برای خواندن اولین پاسخ مناظره ی وبلاگی بنده با برادر گرامی مان در پست بعدی آماده باشید.
یاحق

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۱
مهران موزون

یکی از فرزندان دانشمند شهرستان دزفول در تغییرات جدید رسانه ملی به سمت «رئیس مرکز سیمای استانها» منصوب شد.

بنده جناب آقای دکتر عبدالکریم خیامی را از مدیران فرهیخته و دانشمند صداوسیما میدانم که تواضع و فروتنی وی مانع از شناسایی توانایی های بالقوه و فراوان ایشان گردیده است.

امروز غروب طی تماسی به ایشان تبریک گفتم و برایشان آرزوی پیروزی کردم.

این انتصاب بر تمام مردم دزفول مبارکباد.

بخشی از کارنامه درخشان دکتر خیامی

کارشناسی ارشد علوم اجتماعی

دکتری در رشتۀ فرهنگ و ارتباطات

مدرس دانشگاه در دانشگاه‌های تهران، امام صادق علیه السلام و سوره،

رئیس مرکز نظارت و ارزیابی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران،

مدیر رادیو جوان و رادیو تجارت

عضو سازمان ارتباطات بین‌الملل (ICA)

عضو مرکز بین‌المللی تحقیقات رسانه و ارتباطات (IAMCR)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۱۹:۰۹
مهران موزون

گزیده ای از فرمایشات حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری در روز 9 دی

به گزارش سرویس سیاسی دزفول امروز به نقل از رهیاب: چهارشنبه دهم دی ماه، رئیس حوزه علمیه حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری، پس از پایان نماز مغرب و عشاء در جمع نمازگزاران و برخی مسئولین حاضر در مسجد ساکیان با با بیان اینکه هر گروه در جامعه دارای وظایف خود است، وظیفه روحانیت را تبلیغ و ترویج دین و دفاع از ارزشهای قرآنی، اخلاقی و اعتقادی عنوان و گفت: وظیفه ذاتی روحانیت توجه به این مسائل در جامعه است.

>> ممکن است در جامعه شرایطی بوجود آید که مردم به هر دلیل نسبت به آرمان شهدا و اعتقادات دینی بی تفاوت شوند و آنگاه وظیفه عالم دینی است که فریاد بزند و آن آرمانهای فراموش شده را دوباره زنده کند.
>> باید روحانیون هم بیان کنند که در مقابل کدام عمل نادرست ایستاده اند و آنرا درست کرده اند.
>> بنده تا کنون به تکلیف خود عمل کرده ام
>> بنده در مقابل عمل نادرست و سیاست گذاری نادرستی که باعث بی بند و باری می شده، به تکلیف خود عمل کردم، حرف زدم و جلوی آن را گرفتم.
>> همانطور که مسئولین در رشته خود تخصص دارند، روحانیون هم در امور دینی متخصص هستند. اینکه فلان مدیر بگوید، افرادی در مسائلی اعتقادی دخالت می کنند! درست نیست. باید گفت: تو چرا دخالت می کنی؟ تو مسئول اجرایی هستی نه متخصص امور دینی.
>> 9 دی، یوم الله است
>> حوادثی در ۹ دی اتفاق افتاد که برکات فراوانی برای کشور داشت و مردم در این روز به مهمترین تکلیف خود که “تبری” بود، عمل کردند و در آن روز اعلام کردند، از کسانی که موجب وهن مذهب و مقدسات شدند اعلام انزجار و نفرت کردند.
>> اگر مردم در صحنه حضور نمی یافتند کشور با مشکات جدی مواجه می شد.
>> عدم حضور برخی از مسئولین در مراسم ۹ دی جای تاسف دارد.
>> عدم حضور برخی از مسئولین در مراسم ۹ دی جای تاسف دارد.
>> ممکن است کسی علت نیامدن را بیماری قرار دهد ولی گاهی یک بیماری باعث می شود که انسان در برخی مجالس رفته و یا نرود.
>> شرکت در برخی مجالس با رنگ و بوی خاص و عدم شرکت در برخی مراسمات با رنگ و بوی مذهب و غیرت دینی معیار و میزان پی بردن به یک سری از مسائل است.
>> این قطع ارتباط مسئولین با روحانیت آگاه و دلسوز است که سبب تفسیر و نظر دهی در مورد موسیقی می شود. مگر تو کارشناس امور فقهی و دینی هستی.
>> ارشاد و فرمانداری مغازه نیست که افراد بر طبق میل خود آن را اداره کنند، افراد برای خدمت به مردم در جهت دفاع از ارزشهای خدایی، آرمان های اسلامی و دفاع از اهداف شهدا انتخاب شده اند.
>> علت عادی شدن زشتی ها و از بین رفتن قبح ها، عدم توجه به تبری و برائت جستن از بدی ها و ناپاکی ها در جامعه است. نباید مسئله تبری در جامعه اسلامی فراموش شود.
>> به دستور چه کسی تابلوهای عفاف و حجاب ادارات در حال جمع آوری است؟ و در زمانی که اجلاسیه نماز در اهواز بر پا است، نماز جماعت “فرمانداری” دزفول به بهانه نبود بودجه ، نماز جماعت را برداشته و اکتفا به اقامه ماهی یکبار کرده اند.
>> خطاب به شهردار : مسئولین شهر از جمله شهردار مراقب باشند اگر کسانی با ایجاد رابطه خواست ضوابط را زیر پا بگذارد و مجوزی برای تعمیر، تجهیر و تبلیغ مکانی غیرشرعی بخواهد، زیر بار نروند.
>> در این شهر جوانان متدین غیور فراوانی وجود دارد که گوششان کاملا شنوای حرف حق از سوی عالمان دینی هست ولی پایبندی آنها به قانون موجب می شود دست به هیچ حرکتی نزنند و آنهایی که بهتر از هر کس می دانند در چه جهتی حرکت می کنند بدانند « لطف حق با تو مدارا می کند، از سر حد بگذرد رسوا کند»
از باب وظیفه شرعی خود را ملزم می دانم، عملی که جای تنفر و برائت باشد، تبرای خود را اعلام کنم.
>> دختران ما اهل نجابت هستند ولی بستر بی حجابی از طرف افرادی برای دختران ما ایجاد شده است.
اینکه عده ای بدنبال گسترش فضای فعالیت دوچرخه سواری [دختران]در سطح شهر هستند خلاف است.
بایدفضای مناسب و محصوری برای ورزش بانون در نظر گرفته شود نه اینکه خیابانهای دزفول تبدیل به پیست ای دوچرخه سواری بانوان شود.
>> چرا باید فردی به دانشگاه دعوت شود و اظهاراتی مخالف با حکم صریح قرآن در رابطه با حجاب عنوان کند. دعوت از افراد مسئله دار به چه معناست؟
>> حوادثی در دانشگاه آزاد اسلامی رخ می دهد که باید قید اسلامی آن را حذف کرد و آنرا دانشگاه آزاد به معنای اینکه هر چه می خواهند بکنند، نامید. طراحان این برنامه هم می دانستند که این برنامه لغو خواهد شد و فقط برای اینکه زمینه را فراهم کنند برای ایجاد زمینه ای برای بحث در آن مورد موضوع را مطرح کردند. درست است که این مجلس کذایی برگزار نشد ولی به نظر بنده کسی که چنین طرحی را داده باید از کار برکنار کنند.
>> شهرداری دزفول ۲۰۰ میلیون تومان صرف آب نمای موزیکال کرده اگر دقت نشود با پخش موسیقی های هنجار شکن این خدمت تبدیل به وسیله گناه می شود.

=============
نکته بسیار مهم از دیسون  :
یکبار دیگر این بخش از سخنان آیت الله سبط شیخ انصاری را مرور فرمایید :

>> باید روحانیون هم بیان کنند که در مقابل کدام عمل نادرست ایستاده اند و آنرا درست کرده اند.

ما منتظریم تا بشنویم که دیگر روحانیون بزرگوار شهر نیز توضیح دهند و به همین شفافی گزارش عملکرد بدهند خصوصا روحانیونی که مسئولیت های حقوقی هم در دزفول دارند.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۵
مهران موزون

خانه پدربزرگ مادری ام در قلب شهر اهواز بود.

خانه ای بزرگ و فراخ.

درخت کُناری که پدربزرگ با دستان خودش 80 سال پیش در وسط حیاط نشانده بود خاطرات و خدمات زیادی را برای اهالی خانه رقم زده است.

به گمانم هنوز هم باشدش.

الغرض حدود 10 جفتخانه ی کموتر، در دیوارهای ضلع غربی حیاط تعبیه شده و همین 10 جفتخانه، زایشگاه و پرورشگاه بچه کموترهای یک گله 200 تایی بود.

شاید گمان کنید از کموترهای چاهی حرف میزنم.

نه.

دقیقا همان کموترهای گُل مَنگلی و گل باقالی محبوب کموتربازها را عرض میکنم.

اما گله کموترِ پدربزرگ، هیچ شباهتی که کُله ی کموتربازها نداشت و درست مانند کموترهای چاهی وحشی با آنان رفتار میشد. کسی کارشان نداشت. کسی اسیرشان نکرده بود.

باباحج عبده(پدربزرگم) دوسال قبل از تولد من در سن 97 سالگی فوت کرده و او را در وادی السلام نجف اشرف کنار مرحوم مادرش به خاک سپردند اما زندگی من با گفتار، رفتار و منشی که از او به جای مانده و در گوشم نجوا کرده بودند مأنوس شد.

همیشه دلم میخواسته از او برای دوستان دیسونی بگویم اما به دو دلیل نشده.

یکی اینکه زندگی 97 ساله ی او بیش از رُمان کلیدر دولت آبادی ضخامت خواهد داشت و در قالب یک پست وبلاگی نمیگنجد.

دوم اینکه میترسم از او بگویم و متهم شوم به «تکاثر گرایی» و به مرور حساسیت در ذهن عزیزان ایجاد شود که خدای ناکرده جدم را به رخ میکشم.

ایضاً در مورد پدربزرگ پدری ام مرحوم «خواجه عبدالکریم موزون» که تنها دزفولی تاریخ است که از دزفول تا تایگاههای سیبری روسیه را با پای پیاده گز کرده است آنهم نه برای جهانگردی  بلکه برای تجارت.

برگردیم به کموترهای خانه باباحج عبده..

من به سهم خودم اُنسی داشتم با آنها عجیب.

هیچ نانی و ته سفره ای در خانه ی پدربزرگ دور ریخته نمیشد مگر اینکه آرام آرام به خورد این کموترهای زیبا میرفت.

خودشان تخم و بَچ میکردند، خودشان پرواز میکردند و خودشان جفتخانه ها را به عنوان زایشگاه موقتی به یکدیگر اجاره میدادند.

محل جفتخانه ها طوری توسط خود باباحج عبده مهندسی شده بود که گربه ها را به آن راهی نبود.

ضمن اینکه درخت کُنار خانه ی پدربزرگ، دقیقاً طوری وسط حیاط کاشته شده بود که کل خانه سایه داشت و نیز کموترها به عنوان یک مکان امن برای خوابیدن از آن استفاده میکردند لذا اگر گربه ای میخواست کموتری را قُروط کند باید از تنه ی کُنار در وسط حیاط با کشیدن پنجول و مصیبت بالا برود و این ریسک را بپذیرد که ما اهالی خانه باخبر شویم.

دقیقا گربه ها شبانه میتوانستند در موقعی که کموترها خواب بودند به سراغ آنان بروند و همانطور که عرض کردم این کارشان ریسک بزرگی داشت.

چرا؟

تنها راه برگشت شان همان تنه وسط حیاط کنار بود و ما منتظر بودیم که گوشمالی شان بدهیم.

لذا گربه ها از آن گله دویست تایی کموتر نصیب زیادی نداشتند.

یادم هست شبی گربه ای نر و گردن کلفت بالای درخت رفته و یکی دوکموتر را لقمه چپ کرده بود.

وقتی دایی ام و یکی از شوهر خاله ها باخبر شدند با تفنگ بادی زیر درخت ایستادند و گربه را هدف گرفتند.

اما گربه هر بار جابجا میشد و لای شاخ و برگ کُنار قایم میشد.

بالاخره دایی ام تفنگ را از شوهر خواهرش گرفت و ابتدا لامپ مهتابی تارمه ی مشرف به کُنار را خاموش کرد.

حیاط غرق تاریکی شد و تنها چیزی که روشن و درخشان بود چشمان زمردین گربه بیچاره بود.

معمولا گربه سانان وقتی در تاریکی اند تصور میکنند که دیده نمیشوند و نمیدانند که چشمانشان چه برقی میزند.

دایی امیر در کمال راحتی با شلیک دوساچمه، چشمان گربه را ترکاند و سپس مهتابی را روشن کرده و تفنگ را به شوهر خاله ام داده و گفت : زنش تا اُفته زیر، دگه کور که بیسه تکون نمخوره.(اونقدر تیر بهش بزن تا بیفته پایین، دیگه کور شده و از جاش تکون نمیخوره)

و همین طور شد.

گربه به دلیل نابینایی تکان نمیخورد و آنقدر ساچمه های قدرتمند تفنگ در بدنش نشست و خون به زمین چکید تا بالاخره سقوط کرد و جان باخت.

غرض از ذکر این خاطره، بیان تنبیه گربه و سلاخی آن نبود بلکه میخواستم بگویم آن گله ی کموتر پدربزرگ به مرور و طی سالهای جنگ به دلیل آنکه اهالی خانه حضور مستمری نداشتند از بین رفتند و پراکنده شدند.

من اما همیشه با خود میگفتم : چرا داشتن کموتر، آنقدر حس خوبی  داشت؟

چرا سالهاست این حس از وجودم زدوده نشده؟ چرا پدربزرگ اصرار به داشتن آنهمه کموتر در خانه داشته.

چرا هنوز هم دوست دارم کموترداری کنم و حتی بخشی از گوشت خوراکی خانه را با پرورش آن تامین کنم؟

چرا؟

تا امروز که احادیث و روایات زیر را شنیدم به جواب رسیدم.

بخوانید و نظر دهید :

1. ابوحمزه ثمالى می‌گوید:

نوه‌ام چند کبوتر داشت. من از خشم، کبوترهاى او را سر بریدم. [پس از مدتی] به مکه رفته و قبل از طلوع آفتاب پیش امام باقر(ع) رفتم. زمانی که آفتاب طلوع کرد، کبوتر بسیارى در آن‌جا دیدم، با خود گفتم مسائلى از او بپرسم و جواب‌هایش را بنویسم با این حال در فکر کارى بودم که در کوفه انجام دادم و بدون دلیل آن کبوترها را سر بریدم و پیش خود گفتم: اگر در کبوتر خیرى نبود، امام آنها را نگه نمی‌داشت،

امام(ع) به من فرمود: «اى ابا حمزه! تو را چه شده!»

گفتم: یابن رسول اللَّه خوب است،

فرمود: «دلت جاى دیگر است؟»

گفتم: آرى بخدا

و داستان سر بریدن کبوترها را گفتم و گفتم اکنون در عجبم از این همه کبوتر که شما دارید.

فرمود: «کار بسیار بدی کردی...».
2. عبد الکریم بن صالح:

نزد امام صادق(ع) رفتم و دیدم سه کبوتر سرخ بر بسترش هستند و فضله انداختند

گفتم: قربانت اینها بستر را آلوده کردند،

فرمود: «مشکلی نیست، خوب است که در خانه باشند».
3. محمّد بن کرامه:

در خانه امام موسى بن جعفر(ع) یک جفت کبوتر دیدم که پَرهای آن سبز بود و اندکى سرخى داشت و ماده‏ سیاه بود و امام نان برایشان خُرد می‌کرد.

(مهران موزون : من عاشق خرد کردن نان های ته سفره خانه پدربزرگ با دندانهایم و ریختن برای کبوترها بود)

علاوه بر اینها توصیه‌هایی نیز در مورد نگهداری کبوتر وجود دارد؛

زید شحام نقل کرده است: در نزد امام صادق(ع) صحبت از کبوتر شد و ایشان فرمودند: «آنها را در خانه‌هاى خود داشته باشید که محبوب هستند».
برای نگهداشتن کبوتر در خانه، آثاری در روایات ذکر شده که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:
دور کردن اجنه و شیاطین از خانه
امام صادق(ع): «کبوتر از پرنده‌هاى پیغمبران است که در خانه خود داشتند و در هر خانه که باشند، آفت جن به اهل آن خانه نرسد؛ چون سفیهانِ جن، در خانه بازى کنند، با کبوتر مشغول شوند و مردم را کاری ندارند».

از امام صادق(ع) نقل دیگری نیز وجود دارد که صدای پَر زدن کبوتر، شیاطین را می‌راند.
جلوگیری از نابودی خانه
امام صادق(ع) فرمود: خدای عزّ و جلّ به وسیله کبوتر از شکست و نابودی خانه جلوگیری می‌کند.

منظور از «هَدَّةِ الدَّارِ» هم می‌تواند به معنای نابودی خانه باشد و هم احتمال دارد منظور دفع ضرر از افراد ضعیف خانه چون زنان و فرزندان باشد.
رفع تنهایی به وسیله کبوتر
مردى به پیامبر خدا(ص) از هراس و تنهایی شکایت کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: «یک جفت کبوتر بگیر».
امام صادق(ع) فرمود: «کبوتر را در خانه پیش من بگذارید تا همدم من باشد».
 

منابع احادیث و روایات +


یک پیشنهاد اقتصاد مقاومتی به آنان که حیاط ویلایی دارند و به ویروس آپارتمان نشینی دچار نیستند :

10 جفت کموتر خانگی را میتوانید با یکصدهزارتومان در پشت بام خانه تان خریداری و نگهداری کنید و با تخم و بچ و ازدیاد آنان حدود 20 درصد گوشت قرمز سالیانه خود را تامین کنید.

نگران نباشید : این یک پیشنهاد مطالعه شده است.

فضولات آنان نیز یکی از داغترین کودهای لازم برای درختان جلوی خانه ی شماست.

یک پیشنهاد برای آنان که فرصت و امکان نگهداری کموتر را ندارند اما به دنبال لذت بردن از نان و دانه دادن به کموترها هستند :

به زیارتگاه محمدبن جعفر(ع) هفته ای یکبار سربزنید و کمی نان و گندم و برنج ته سفره را با خود ببرید حدود 100 کموتر زیبا آنجا هست که منتظرتان هستند.

مطمئن باشید آرامش روحی عجیبی خواهید یافت.


بازنشر مطلب در سایت دزنا +

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۷
مهران موزون

چهارسال قبل از تولد من به دین اسلام و مذهب شیعه مشرف شده بود اما آوازه ی این تغییرِ دین، چنان پرطنین بود که کودکی من با اخبار مسلمان شدن محمدعلی ممزوج بود.

شیعه شدن این فوق ستاره ی بوکس، موجی از افتخار در ملت ایران ایجاد کرده بود، افتخار به نوکری علی(ع).

دهساله بودم که او از بوکس اعلام بازنشستگی کرد اما هنوز طعم بیدار شدنِ ساعت 4 بامداد و تماشای پخش زنده ی بوکس های او با حریفان در ذایقه ام باقیست.

حقیقت این است که بخشی از افتخارات و رشد بوکس ایران در دهه 1350 خورشیدی، مدیون شیعه شدن محمدعلی کلی است.

دزفولی های بسیاری هنوز هم نوستالژی بوکسهای کِلی را درون خود دارند.

این روزها محمدعلی در بستر بیماری است و نیاز به دعا دارد.

گفتنی درباره او بسیار است اما ویدئویی که برایتان بارگذاری میکنم مرا بی اختیار بیاد امیرالمومنین(ع) انداخت که در میادین نبرد، حیدری کرار و ضرغامی بی نظیر بود لکن در محبت به کودکان بی همتا بود.

آیا این فیلم بیانگر آموزه ای از آموزه های مولای متقیان در محمدعلی کلی نیست؟

کسی که قدرت ضربات مشتش، صدها پوند بود اینچنین برای به دست آوردن دل کودکی سه ساله بی آنکه ذره ای احساس شرم کند پیش چشم خلق خود را مغلوب او میکند.

در این ویدئو دو نکته ی اخلاقی ظریف هم دیده میشود.

نحست آنکه محمدعلی برخلاف جماعتی که از این کار او میخندند اصلا به روی کودک نمیخندد تا کودک احساس نکند که توسط محمدعلی مسخره شده است.

به بیان دیگر،کلی با چهره ای جدی در حال برآورده کردن آرزوی کودک(نبرد با محمدعلی کلی) است.

دوم آنکه پس از مغلوب شدن به دست کودک، با او روبوسی میکند تا کودک بیاموزد که بوکس مبنای نفرت نباید باشد و صرفا یک ورزش است.

محمدعلی کلی : خداوند بزرگترین است، من فقط بزرگترین بوکسور هستم

اگر فایل فیلم کُند باز شد به این لینک مراجعه فرمایید +

 

 

تشرف محمدعلی کلی به محضر امام حسین (ع)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۱
مهران موزون

اینروزها که حال و هوای پیاده روی به کربلا برپاست و صدها هزار نفر با عبور از مرز عراق در کمال آرامش در این مسیر روانند مرتباً بیاد شهیدانی میافتم که در حسرت رسیدن به تربت حسین (ع) بر زمین افتادند  و «یاحسین» آخرین کلامشان بود.( هرچند اکنون در عالم برزخ نزد مولایشان روزی خوارند)
نمی دانم آنان که موکب به موکب در این جاده ره می پیمایند بیاد شهیدان به خون خفته ی 8 سال دفاع مقدس هستند؟
من معتقدم سفره زیارت امروز را آنان پهن کردند و این امنیت راه، مربوط به راهی است که آنان پیمودند.

بی انصافی است وقتی در موکبها استراحت میکنیم و پاهایمان را میشویند و سفره داریمان را میکنند یادمان برود که سفره داران حقیقی اربعین امسال شهدای 8 سال دفاع مقدس اند.

کم نبوده اند شهیدانی که گاهی حسرت زیارت مولایشان حسین (ع) را نزد همرزمانشان برزبان آورده اند و عطش بوسیدن ضریح شش گوشه ی ذبیح الله الاعظم را آشکارا نجوا کرده اند بنحوی که با خواندن این پُست، میدانم که برخی از رزمندگان و ایثارگران زنده و حاضر ما خاطراتی در این خصوص در ذهنشان کلید میخورد.

خواستم بگویم دوستانی که شرف حضور در حرم مولا را پیدا میکنند یادشان باشد که از صدقه سر چه کسانی به این شرافت رسیده اند.

آنانکه با حاج صادق میخواندند :

سوی دیار عاشقان

سوی دیار عاشقان

به کربلا میرویم

به کربلا میرویم

صدالبته رزمندگان حی و حاضر نیز شک نکنند که در ثواب زیارت میلیونها زائر پسر فاطمه (س) شریکند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۰
مهران موزون

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۴
مهران موزون
عبدالرضا جوکار در مصاحبه با ایسنا : از من که گذشت، چرا که من به این کم‌لطفی ها عادت دارم و حتی پس از این مسابقات هنوز تا این لحظه یک نفر هم از خوزستان و دزفول با من تماس نگرفته است که یک خسته نباشید بگوید، در حالی که مسوولان استانی خیلی از دوستانم پس از مسابقات‌شان با آن ها تماس گرفتند و به آن ها روحیه دادند.

تا جایی که من اطلاع دارم هیچ ایرانی در طول تاریخ به حد و اندازه ی این دلاور، مدال جهانی و المپیک کسب نکرده است.
سالهاست که او را میشناسم .
سالهاست که دلم برای غربتش در شهر دزفول و قدر و قیمتی که از او ناشناخته مانده میسوزد.
او پهلوانی همه چیز تمام است.
جانباز مقاومت مردمی شهر دزفول نیست؟ که هست!
تحصیل کرده نیست؟ که هست!
با اخلاق نیست؟ که هست!
صبور نیست؟ که هست!
وفادار به شهر و دیارش نیست؟ که هست!
خرواری از افتخارات و مدال ندارد؟  +
مومن و متدین نیست؟
قهرمان و پهلوان نیست؟
پیش از اینها نیز در مورد او قلم زده ام، پیشنهاد داده ام.
آقایان،
حضرات،
مدیران و مسئولین محترم شهر،
والله در روز قیامت بابت کم توجهی و قدرناشناسی در خصوص این پهلوان پاسخی نخواهید داشت.
کافی بود این جوان اهل اصفهان باشد حکماً تندیسش را در ورودی 33 پل نصب میکردند.
حکماً او را چون نگینی دربر میگرفتند و وارد مدیریت های ورزشی شهرشان میکردند.
من سوال میکنم :
چرا روز تولد عبدالرضا یا روز مجروح شدن او را به صورت نمادین به عنوان روز جانبازان مقاومت مردمی دزفول اعلام نمی کنید؟
چرا وقتی با دست پر به دزفول باز میگردد برایش شهر را چراغانی نمی کنید؟
چرا به سکوهایی که این شیرمرد دزفولی در عرصه جهانی فتح میکند این همه بی توجهید؟
چرا او را قدر نمیدانید؟
چرا او مشاور توسعه ورزش شهرستان نیست؟
چرا او را به عنوان الگوی مقاومت معرفی نمی کنید؟
مگر جزو مردمی که در شهر ماندند و مقاومت کردند نبود و مگر آنقدر مقاومت نکرد تا قطع نخاع شد؟
مگر سی و چندسال است روی ویلچر مقاومت نکرده و خستگی را سُخره نگرفته؟
مگر همچون یک انسان عادی تشکیل خانواده نداده و همسری تمام عیار و پدری مهربان برای فرزندانش نیست؟
مگر اینها جزیی از سبک زندگی یک الگوی شیعه ایرانی نیست که روحیه بخش هر شنونده ای است؟
پس چرا جوکار را مردم شهرش آنگونه که باید نمی شناسند؟
چرا چشمهایتان را روی رکوردهایی که این دلاور در تاریخ ورزش ایران به ثبت رسانده بسته اید؟
چرا کلید طلایی شهر به این اسطوره ی مدال آوری اهدا نمیشود؟
چرا از کاریزمای شخصیتی اش در سطوح ملی برای اخذ بودجه و منابع ورزشی کمک گرفته نمیشود؟
چرا دانشگاههای شهرستان، با خضوع تمام به ایشان دکترای افتخاری نمیدهند؟
چرا نمی شنویم که عبدالرضا جوکار، استاد و مدرس دانشگاههای دزفول است؟
چرا بلد نیستیم در مناسبتهای مختلف با احترام و اعزاز دعوتش کرده و برصدر بنشانیمش؟ (هرچند که شخصیت او به گونه ای است که تمایلی به خودنمایی ندارد)
خدایا تو شاهد باش که این قلم باز هم حجت را به آقایان تمام کرد.
دوسال پیش هم چنین موضوعی را به بیانی دیگر نوشتم  + و نتیجه اش آن شد که حداکثر تنی چند از مسئولی محترم وقت به استقبال آقای جوکار به فرودگاه رفتند.
اما آیا این کافیست؟
یادمان باشد که من لم یشکر المخلوق...
منظور این قلم، صرفاً قدردانی از آقای جوکار نیست بلکه برکات این توجه میتواند خروجی های خوب برای مردم دزفول داشته باشد.

بازنشر مطلب در دزمهراب
بازنشر مطلب در دزفول امروز
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۹:۳۵
مهران موزون

غلامحسین حسن پور(رئیس محترم هیئت کوهنوردی دزفول) برای خدشه دار شدن سابقه هیئت کوهنوردی دزفول هشدار داد.

وی در مصاحبه ای با خبرگزاری ایرنا از جوانان دزفولی خواست تا اگر تصمیم به کوهنوردی در دیگر نقاط کشور دارند، به هیئت کوهنوردی دزفول مراجعه کرده!! و از این هیئت مجوز بگیرند تا سابقه هیئت کوهنوردی دزفول و سابقه ی این هیئت خدشه دار نشود.

لازم به ذکر است آقای حسن پور در پایان این مصاحبه تأکید کرد : 32 گروه کوهنوردی آقایان و بانوان در دزفول به صورت مجزا فعالیت دارند. (اینجا)


تصاویر آموزش مجزا و اختصاصی دختران توسط آقای حسن پور(در چال کندی دزفول)




نـوع برنامه: سنگنوردی – آموزشی
تاریخ برگزاری: 14 آبان ماه 1391
مکان: چال کندی – دزفول
استاد برنامه: دکتر غلامحسین حسن پور

منبع تصاویر و خبر سایت کوهنوردی سالار +

توضیح دیسون : حادثه ای که در کوه دماوند اتفاق افتاده و آقای حسن پور به آن اشاره نموده ارتباطی با گروه کوهنوردی سالار ندارد.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۲
مهران موزون

امروز صدای زیبای حسام الدین سراج را گوش میکردم که مضمون شعرش توجهم را جلب کرد.

سرها بریده بینی، بی جرم و جنایت؟

اصل شعر را پیگیر شدم که به شاعرش هم دست یافتم.

نمیدانستم که خواجه ی شیراز درباره ی خورشید کربلا چنین زیبا سروده است.

تقویم را نگاه کردم : دقیقاً پنجاه روز مانده است به پاره شدن مشک عباس (ع)

السلام علیک یا اباعبدالله .

=====

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

بشنوید این روضه ی زیبای حافظ را از لسان حسام الدین سراج




۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۲۵
مهران موزون