دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

نمی دانم فروش کتاب "دا" در دزفول چگونه بوده است ، نمی دانم چه تعداد از همشهری هایم "دا" را خریده و خوانده اند ؟ همین قدر بگویم که کافیست تا دوحرف دال و الف را در گوگل تایپ کنید : اولین گزینه به شما میدهد: کتاب "دا"

اما آنچه که قلب مرا سالهاست می خراشد ، هرز دادن پتانسیل های بی نظیر دزفول است ، بگذارید مثالی بزنم : صرف نظر از بنده که بیش از بیست شهر ایران زمین را از نزدیک سیاحت و زندگی کرده ام ، خود شما عزیزان دزفولی تایید میکنید که کلوچه سنتی ما دزفولی ها به لحاظ طعم و کیفیت در تمام کشور بی نظیر است.

بیاد دارم که سال 1369 در سفری که به لاهیجان رفته بودم ، یک لاهیجانی ثروتمند ، اقدام به احداث کارخانه ی تولید کیک های لی لی پوت سابق نمود ، البته با نام " کلوچه نادی".

مطمئنم همه ی شما از جعبه جادویی منازل خود تبلیغ " مهمان ماست نادی" را فراوان دیده اید. بالاخره کیفیت بالا و تبلیغات سنگین این کیک که حالا دیگر نام " کلوچه" برآن گذارده شده بود کار خود را کرد و سرمایه داران دیگری در لاهیجان اقدام به توسعه این صنعت کردند.

اکنون در سراسر کشور چنان " کلوچه لاهیجان ، کلوچه لاهیجانی" راه افتاده است که ایرانیان تصور میکنند که این کیک بی اصل و نسب ، اصلیتی لاهیجانی وبسیار قدیمی دارد.حال آنکه امسال تنها بیست سال از سابقه راه اندازی این صنعت در لاهیجان میگذرد.

مسلما سه چیز در این اتفاق موفق ، موثر بوده است.

اول : پیشگامی سرمایه داران لاهیجانی.

دوم : بسته بندی خوب جنس.

سوم : تبلیغات عالی.

و این درست همان سه چیزی است که کلوچه باستانی دزفول از آن محروم است.

اما بحث من در این مطلب ، کلوچه نبوده و شما نیز اگر تاکنون نشمرده اید ، بشمارید تا مطمئن شوید که دزفول مظلوم ، بیش از 30 سوغاتی خوراکی منحصر بفرد دارد که تقریبا در هیچ کجای ایران وجود ندارد و تمام این سوغاتی ها در حالی می توانند سودآوری و اشتغال زایی زیادی برای "شهر" داشته باشند که عملا دزفولی ها خود را از فیض این رشد ویژه ، مهجور و محروم  نگه داشته اند.

بر میگردم به "دا" ،

قبول دارم که بخشی از رشد کتاب "دا" به پخش و نشر و تبلیغات آن از پایتخت برمیگردد ، اما نمیتوانم بپذیرم که "دا" ی دزفول ، بقدر کافی مورد حمایت و عنایت قرار گرفته باشد.

به نظر حقیر : کتاب " یک شهر ، دوجبهه ، یک خاکریز" و خالق آن «عبدالامیر مطیع الرسول» بسیار مورد کم توجهی قرار گرفته اند. علیرغم اینکه سابقه نشر این کتاب ارزشمند بسیار قبل تر از "دا"ست ، اما حقیقتا چند نفر از نوجوانان دزفولی نام این کتاب را شنیده اند؟

عزیزان مسئول و زعمای فرهنگی شهر ، از خود پرسیده اید که چگونه قرار است ، پارادایم های دفاع مقدسی خود را در جان و دل فرزندانی که آن دوران را ندیده اند جای دهیم؟

آیا "دا"ی مطیع الرسول ، اگر نه در سطح کشور ، که در سطح استان جای پشتیبانی نداشته و ندارد؟

افسوس که غیر از کلوچه های خوراکی مان ، کلوچه های فرهنگی پر از زیره یی همچون کتاب مطیع الرسول را هم قدر نمیدانیم.

نه سرمایه گذاری درستی

نه بسته بندی درستی

و نه تبلیغات درستی.

                               

                                                                                         مهران موزونی - والعاقبه للمتقین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۹:۲۷
مهران موزون

سخن یکم :

 باور قلبی نگارنده ، این بوده و هست ، که تمامی اتفاقات تلخ و شیرین ،در روند زندگی چهارده معصوم علیهم السلام ، صرفا به این دلیل رخ داده است که ، امت اسلامی در تمامی مراحل تاریخی و گذران امورات دنیوی شان ، الگو و مرجع رفتاری مناسب و قابل اعتمادی داشته باشند تا هیچ گره کوری در رخدادهای پیش روی خود احساس ننموده و  سوالی برای مسلمانان بی پاسخ نماند.
یکی از رخدادهای شیرین و آموزنده ی زندگی گهربار حضرت رسول (ص) همان داستانِ نصبِ مجددِ سنگِ بهشتی ومبارک حجرالاسود ، پس از مرمت خانه خداست – پیش از بعث - و همه می دانیم که وجود ذی وجود خاتم پیامبران (ص) گره گشای مشکل شده و غائله پایان یافت.


سخن دوم :

 طی 22 سالی که از پایان دفاع مقدس می گذرد ، هرگاه و در هر شهری از ایران بزرگ ، به رزمنده یی از رزمندگان پا به سن گذاشته وعزیزمان – که در زمان جنگ جوانی رعنا بوده اند –  مواجه می شوم و متوجه اهلیت بنده می گردند ، بلا استثناء سر سخن را به ایام خوشی می کشانند که از جبهه به پشت جبهه – دزفول – می آمدند و مورد پذیرایی و مهمان نوازی مردم متدین و خوشقلب دزفولی قرار گرفته اند.
 این درست است که درجای جای ایران زمین ، فرهنگ مهماندوستی ، جزئی از ذات مردمان این آب و خاک است ، اما به خوانندگان عزیز این متن ، برادرانه توصیه می کنم تا به اولین رزمنده یی که می رسند – اگرآن  رزمنده دزفول را تجربه کرده باشد –  صحت عرض بنده را که : "دزفول حکایت دیگری دارد" از زبان خود آن عزیز جویا شوند.



سخن سوم :

اکنون بیش از یک هفته است که "پایتخت مقاومتِ دفاع مقدس " دستخوش تنش هایی میان نماینده ی محترم  شهر و روحانیت معزز آن دیارِ خدایی گردیده ، که تاسف و تاثر علاقمندان به دزفول و دزفولی را برانگیخته است.
صرف نظر از مسئله فعالیت های دراویشِ سلسله ذهبیه در دزفول و صرف نظر از قانونی یا غیر قانونی بودن وجود خانقای آنها در شهر – که موردبحث نگارنده نیست -  غرض این است که " تغییر نام بیمارستان بزرگ دزفول " از « گنجویان به الغدیر» و یا بالعکس ، به خودی خود راه حلی بسیار ساده تر از آن دارد که انرژی و توان نیروهای مدیریتی و مردمی شهر دزفول برای آن هزینه شود.
دزفول بسیار مظلوم تر ازآن است که پتانسیل های مختلف انسانی و عنصر مهم زمان – آنهم در سال همت مضاعف ، کار مضاعف –  مصروف چنین نکته ی پیش پا افتاده ای شود !
 بیست و دوسال از جنگ می گذرد و هنوز یک سونوگرافِ زن ،برای معاینه زنان محترم دزفولی در دزفول وجود ندارد!
بیست و دوسال از جنگ می گذرد و هنوز فکری برای کاهش مهاجرت نخبگان دزفولی به مرکز استان و یا تهران و کرج نشده است.
بیست و دوسال از جنگ می گذرد و هنوز هیچ فکری برای کاهش انگیزه مهاجرت های بی رویه و مُضِر از استانهای همسایه شمالی به دزفول نمی شود.
بیست و دوسال از جنگ می گذرد و برای احقاق حقوق دزفولی ها - ازمنظر اینکه قهرمانانه در زیر آتش دشمن ماندند و اجازه قیچی کردن خوزستان را به دشمن بعثی ندادند – آنگونه که شایسته شان است کاری نشده است !
بیست و دوسال از جنگ می گذرد و هیچ برنامه و تمهیدی برای جلوگیری از امحاء و استحاله خاموش ِ دزفولیتِ دزفول - به لحاظ آیش جمعیتی ، سنت ها ، گویش ، معماری و .... -  صورت نگرفته است.
بیست و دوسال از جنگ می گذرد اما در عوضِ سرریزِ جمعیتِ جویای نان و آب ، از همسایه های شمالی به دزفولِ مظلوم ، فقط سرشاخه های دز را به یغما برده اند.
بیست و دوسال است که برای منحصر بفردترین " ارگِ آجریِ " جهان ، که ارزش معماری آن ، بسیار مهم تر از ارگِ خشت و گلیِ "بم" می باشد ، نه تنها هیچ کاری برای حفظش نشده ، بلکه روز به روز همچون رود دز ، نحیف تر و نحیف تر گشته است. 

بیست و دوسال از جنگ می گذرد ، ولی هنوز هم فکری اساسی برای جلوگیری از مرگِ خاموشِ "قدیمی ترین پل باستانی و در حال تردد جهان" در دزفول نشده است و حتی این معماری منحصر بفرد را که سرمایه یی ملی  و بلکه بشری است به ثبت آثار جهانی نیز نرسانده اند.

بیست و دوسال از جنگ می گذرد و هنوز که هنوز است ، سهم دزفول از ابرشاهکار مردان و زنانش در دفاع مقدس ، پذیرش صاعقه ی بیش از 180 موشک اسکاد در تن و جان شان بود که با اهدای یک لوح ، قهرمان جنگ نیز نامیده شدند ، به لحاظ پردازش هنری ، تاریخی ، رسانه یی و سینمای دفاع مقدس ، تقریبا هیچ است.

جدیدترین فرمایشات مولایم ، امام خامنه یی را که شنیدم ، برای مظلومیت دزفول ، سخت گریستم.

آنجا که فرمود :

"برای تاریخ انقلاب و جنگ تقریبا هیچ کاری نکرده ایم" و یا "  کتاب «دا» پتانسیل جهانی شدن دارد."

نه فقط خدا و رهبرعزیزم ، بلکه تمام آقایانی که سبقه و صبغه دفاع مقدسی دارند و در زمان آن رشادت ها مسئولیتی داشته اند ، می دانند که سینه ی شرحه شرحه شده ی یکایکِ دزفولی ها یک کتاب "دا" ست.

بیست و دوسال از جنگ می گذرد اما هنوز یک منبع و ماخذ فرهنگی جامع  - چه تصویری ، چه نوشتاری و چه صوتی - در خصوص تاریخ مقاومت های " قهرمان جنگ " یعنی دزفول تدوین و تولید نشده است.

خواص نظام می دانند ، اما می گویم تا ملت ایران نیز بدانند که :

بیست و دوسال از جنگ می گذرد ، دزفول همچنان می رزمد اما نا محسوس ! 

دوستان امنیت ملی و وزارت کشور اگر صلاح می دانند بگویند که دزفولی ها چه نقش ویژه ای را همچنان در حفظ کیان خوزستان – این قلب تپنده ی ایران زمین – ایفا می نمایند.

بیست و دوسال از جنگ می گذرد اما افسوس و صد افسوس که نزدیک به دو برابر جمعیت دزفولی های اصیلِ مقیم شهر ، دزفولی های مهاجر ، پراکنده ی اهواز و تهران و کرج و اقصی نقاط گیتی شده اند. در حالیکه شهر پدری شان را چون جان شیرین دوست دارند. و همچون کبوتری که به دلایل مختلف از آشیان رانده شده است و خانه را در دست اغیار می بیند اما دل نمی کند ، کاربیش از نیم میلیون دزفولیِ مهاجر ، فقط خون دل خوردن از راه دور است و بس .....چرا؟؟

ای کاش نگارنده فرزند دزفول نمی بود ، تا برای خوانندگان محترم شائبه "احساسات محلی و قومی گرایی" از  از این قلم برداشت نمی شد ، لذاست که خواهشمندم تا قبل از هرگونه قضاوت در خصوص صحت و سقم دلنوشته ی حاضر – در هرکجای ایران – که هستید ، از فرماندهان قدیمی جنگ بپرسید تا به شما بگویند که اگر خرمشهر یک جهان آرا ( روحش شاد) داشت ، دزفول دهها جهان آرا داشت که برخی از آنان هنوز زنده  اند و بی سرو صدا در جای جای وطن اسلامی ، مشغول خدمت اند که اگرنبودند این عزیزان ، دشمن بعثی با عبور از پل کرخه در سال 59 و بریدن جاده ترانزیت شمال خوزستان ، نه فقط خرمشهر که تمام سرزمین شهیدان به خون غلتیده را از مام وطن " ایران " قیچی می نمود.

براستی سردارانی چون غلامعلی رشید ، احمد سوداگر و .... اسناد و شهیدان زنده این ادعا هستند که  همچون همرزم شان سردار علی هاشمی ، بیست و دوسال است که گمنامند اما زنده ، و اگر علی هاشمی در محاصره نیزارهای هور از نظر دور ماند ، کسانی چون رشید و سوداگر در میدان مسئولیت ها و جانفشانی های بی سرو صدایشان در ام القری اسلام – تهران – قوت قلب ولایت بوده و هستند ، لکن افسوس که دنیا دنیای رسانه است و کسانی که اهل خودنمایی نیستند باید گمنام بمانند.
سخن در این مقوله بسیار است  ، اما می گذارم و می گذرم.


سخن آخر

برای حل اختلافِ نه چندان مهم 8 روز گذشته در دزفول به آقایان محترم پیشنهاد می گردد تا ، سیره رسول گرامی اسلام را ملاک قرار دهند : تا سیه روی شود هر که درو غِش باشد.
درست همانند داستان نصب مجدد سنگ حجرالاسود که در بالا عرض شد ، نام های الغدیر و گنجویان را کنار گذاشته و نامی را برای بیمارستان مذکور برگزینید که هم خدا راضی باشد هم رسول خدا و هم به حرمت ایام فاطمیه ، روح بزرگوار صدیق طاهره (س) از همه شما عزیزان راضی گردد.
اگر رسول خدا فرمود : علی مع الحق و الحق مع العلی.
اگر همه ی ما افتخارمان انقیاد به مکتب و مذهب علوی است.
اگر تمامی فرق دروایش ، افتخار سالک علی بودن و انقیاد به علی (ع) را دارند.
طی یک مراسم رسمی و با حضور همه ی مردم دزفول و همچنین با حضور امام جمعه محترم دزفول و روحانیت گرامی آن شهر و آقای سیداحمد آوایی ، نام این بیمارستان را یکبار و برای همیشه به بیمارستان "علی بن ابیطالب(ع)" صلوات الله علیه تغییر دهید.
آیا مردم دزفول نام مبارک علی (ع) را فراتر از الغدیر نمی دانند؟
آیا دروایش ذهبیه در دزفول ، نام مبارک علی (ع) را فراتر از نام گنجویان نمی دانند؟
آیا ممکن است خودِ آقای گنجویان هم ، با نامگذاری این مرکز درمانی به نامِ نامی شخصیتی که تمام هویت خویش را از وجود مقدس او می داند مخالف باشد؟
آیا این نامگذاری  همانند وجود مقدس پیامبر در داستان " حجر الاسود " مشکل را حل نخواهد کرد؟
بنظر می رسد مخالفین این پیشنهاد – از هر کدام سمت دعوا که باشند –  منظوری فراتر از مسئله نام بیمارستان داشته و هدفی غیر از نوکری آستان علی بن ابیطالب (ع) داشته باشند.

            

                                                                                            مهران موزونی – والعاقبه للمتقین


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۱۳
مهران موزون