دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اینها رگ غیرتِ دینداریِ ننه «هِلِ گل» روی دستانش بود که بیش از 100 سال آنها را وضو داد


نوجوان بود که از محله شمشیرگران (حوالی مسجد جامع دزفول) به محله سبط شیخ انصاری شوهرش دادند.

قریب به یکصدسال عروس محله سبط شیخ بود.

10 فرزند به دنیا آورد و همه را به سرانجام رساند.

او همسری باوفا برای مرحوم «خواجه لازمِ عبدشاه زاده» و مادری مهربان برای شش پسر و چهاردخترش بود.

مادربزرگی بی نظیر برای بیش از 90 نوه و نتیجه و مادرهمسری رئوف برای عروسها و دامادها.

اما برتر از همه اینها، او بنده ای زاهد و عابد برای معبودش بود.

هیچگاه ندیدمش که کلمه ای بیش از آنکه از او پرسش کنند سخن بگوید.

هیچگاه و هیچگاه در تمام 17سالی که به عنوان همسر نوه اش محضر او را درک کردم ندیدم که از کسی گلایه کند و یا پشت سر کسی حرف بزند.

100 سال عمر خویش را در خانه همسر به قناعت و نجابت گذرانده بود.

برای همین هم، روی هر سفره ای که می نشست (چه سفره فرزندانش و چه غیره) وقتی از او پرسش میشد که چه چیزی میل دارد میگفت : هرچی دِهِیوم بخورم دا.(هرچه بدهید میخورم مادرجان)

او قندِ محبتش را بین فرزندان و نوه ها و نتیجه ها بطور یکسان تقسیم میکرد.

همانطور که فاصله زمانی بین رد کردن دانه های تسبیحش کاملا یکسان بود.

اوائل سال 1389 قرار بود او را و چهارنسل زیردست خودش را کنار هم و جلوی دوربین بنشانم و نشان دهم که 5 نسل زنده ایرانی چگونه در کنار هَمَند بی آنکه در حجابشان و دیانتشان تغییری رخداده باشد.(قرار بود در اخبار بیست و سی مطرحش کنم که نشد)

امری که در خانواده ی برخی از بزرگان انقلاب، مثل اکسیر هندی کمیاب شده است و افسوس میخورم وقتی متانت حجاب نازنین همسر حضرت امام (ره) را در خانم نعیمه اشراقی و دخترش نمی بینیم.


سمت راست، همسر باوفای حضرت امام(ره) و سمت چپ از بالا به پایین :

خانم صدیقه خمینی دختر امام و نعیمه اشراقی نوه امام و نعیما نتیجه ایشان


به هر روی...

اوائل آذرماه 1389 «ننه هلِ گل» در سن 118 سالگی و در کمال آرامش به دیار برزخ شتافت.

او به طرز عجیبی در سالهای آخر عمر بابت طول عمر زیادی که از خدا گرفته بود از اطرافیانش دائما عذرخواهی میکرد، گویی که به میهمانی آمده است.

باور کنید در تمام زندگی ام هیچکس را به اندازه این زن دزفولیِ پاکیزه خوی ندیدم که متوکل به خدا باشد. او برای کوچکترین مسائل روزمره، موضوع را به ذات اقدس الهی ارجاع میداد و این جمله ورد زبانش بود :  «هر چی خودش مخو» و این عین توکل بود که برای جزء به جزء زندگی اش همه چیز را به «نعم الوکیل» سپرده بود نکته ای که ما آنرا در وجود لیسانیه های رشته ی حقوق میجوییم.

ننه هل گل، صفت وفاداری را حتی پس از مرگ رها نکرد.

وصیت کرد که او را در بهشت علی (گورستان محله پدری اش) و درون مزار مادرش دفن کنند، گویی که ماموریت همسرداری خویش را پس از 100 سال پایان یافته میدید و دیگر احساس دِین نمیکرد تا پس از مرگ هم در گورستان محله همسرش (رودبند یا شهید آباد) شود لذا وفاداری به خاندان پدر را نیز بجای آورده و از فرزندانش خواست تا در بهشت علی و در آغوش مادر به خاکش بسپارند.

روحش شاد.


۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۰
مهران موزون

برادر جانباز و ارزشی، جناب آقای دکتر شکوهنده

شهد شیرینِ دیدار با یار، گوارایت باد دلاور   +


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۱۱:۵۵
مهران موزون

((چرا پاره ای از افراد نالایق و مشکوک! بدون احساس مسئولیت! این اندازه برای نمایندگی[مجلس] تلاش می کنند،‌در حالیکه می دانند کسانی هستند که آگاه تر و لایق تر از آنان هستند، به خدا سوگند اگر یک نفر لایق تر و آگاهتر، کاندیدای شوش شده بود من اول کسی بودم که برای او فعالیت می کردم))


این سخن کسی است که اکنون نزد پروردگار خویش در عالم برزخ روزی خوار است.
ششم آبانماه سال 1318 خداوند به مرحوم سید محمود دانش فرزندی عطا کرد که نامش را محمدکاظم نهاد و فقط 42 سال بعد در واقعه 7 تیر در کنار یاران بهشتی اش بهشتی شد.
در مورد این شهید والامقام بیشتر بخوانید. +
فردا سالروز شهادت او و آیت الله بهشتی (ره) و بیش از 70 تن از یاران شهیدشان است ، برای شادی روح پرفتوحشان فاتحه مع صلوات


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۷
مهران موزون

عوارض زمین در شهر باستانی دزفول به نحوی است که حاشیه رودخانه را عمدتاً محلات شیب داری تشکیل میدهند که گاهی این شیبها به واسطه ی پله های طولانی به ساحل رودخانه منتهی می شوند.

این پله ها هرکدام نامی برای خود دارند.

مشهورترین این پله ها را پلابچیلون (pellaa bachiloon)گویند که ترجمه ملی آن می شود : پله های جوجه ها.

منظور از بچیله (bachila) چیزی نیست جز جوجه های مرغ و خروس.

مُسّمای این نامگذاری دقیقا روشن نیست هرچند گفته میشود که شکل کوتاه پله ها برای آن طراحی شده تا مرغ و خروس و جوجه های خانه های بالای این پله ها بتوانند روزانه برای «چَرا» به ساحل رودخانه رفته و غروب به خانه برگردند.

اما گمان نگارنده آنست که کوتاهی این پله ها (در قیاس با پله هایی که در دیگر محلات وجود دارد و یا پله های شوادوون منازل) موجب شده تا مردم بگویند : این پله ها آنقدر کوتاه هستند که حتی جوجه ها نیز قادر به بالا رفتن از آنند.

بگذریم..

دلیل اصلی درج این مطلب یادآوری نکته ای به مسئولین بود :

حضرات،

بزرگواران،

عزیزان،

ای که دستت میرسد...

کاری بکن!

این پله ها یک نماد فولکلوریک و تمدنی است.

یک کُد فرهنگی میان تمامی دسفیلیون روی کره زمین است.

لطف کنید و با اندکی بودجه ناقابل(گمان نمیکنم به 50 میلیون برسد) این پله ها را به همین شکلی که هست مرمت  و زیبا سازی فرمایید.

این ناودانهای ناساز را از چشم انداز کلی آن حذف فرمایید.

این جوی پر از فضولات را بپوشانید.

معماری و مهندسی پله ها را به همین(با سنگهای رودخانه) مرمت و نوسازی کنید. قدری گل و گیاه و گلدان روی کناره های آن بچینید.( اگر دوستی زحمت بکشد و با فتوشاپ کمی این عکس را مزین به گیاهان آویخته مزین کند عرض بنده روشن تر خواهد شد. همان گلهای کاغذی قرمز رنگ دزفولی اگر از در و دیوار این پله های تاریخی آویخته شود شک نکنید که چهره اش جهانی خواهد شد.

میخواهید بگویید مهاجمانی! هستند که گلها و گلدان ها را نابود میکنند؟

مشکلی نیست!

آنقدر گل بکارید و بکنند و بکارید که از رو بروند.(این تنها شعاری است که از غلامحسین کرباسچی، در برداشتن دیوار فلزی پارکهای تهران به دلم نشست).

کاری کنید که دزفولی ها، غیر دزفولی ها، گردشگران داخلی و خارجی بی آنکه دستشان را جلوی بینی شان بگیرند از این پله ها عبور کنند.

بد نیست خوانندگان عزیز بدانند که نوه ی حاج مصطفای دزفولی(سازنده و معمار قلعه شوش) بالای همین پله های زیبا و نوستالژیک خانه ای دارد که به مدد رئیس محترم میراث فرهنگی یکبار درون آن رفته و نظاره گر هنر معمار معروف و شهیر دزفولی مرحوم صنیعی(نوه ی مرحوم حج مصطفا) بوده ام.

از پلابچیلون که بالا میروید دست راست بپیچید و دوباره دست چپ بپیچید و اولین خانه دست راست همان خانه ای است که میگویم.

این خانه رو به خرابی است.

شاید قیمت آن 400 تومان نشود اما واقعا جای رسیدگی و مرمت دارد و حتی میتواند یک مرکز فرهنگی شود.

چشم اندازها و پنت هاوس هایی که این خانه عجیباً غریبا رو به رودخانه و پل دارد شگفت انگیز است.

و اما باز هم که از پلابچیلون بالا بروید و دست چپ بپیچید(خلاف جهت خانه مرحوم صنیعی) کمی مانده به سرمیدان صوبیون، خانه ای است که نام صاحبش یادم رفته و به خوبی مرمت شده و ظاهرا بسیار دیدنی است که هنوز بنده موفق به زیارت داخلش نشده ام.

درست پایین پلابچیون(از بالا که پایین بروید دست راست کنار آخرین پله) خانه بسیار بزرگی است که تقریبا رو به انهدام است و متعلق به آموزش پرورش است.

این مدرسه مربوط به چند دهه قبل است.

جایش بسیار عالی و مناسب است برای کارهای فرهنگی.

در عکس هم پیداست : سمت چپ.

مسئولین محترم لطفا بجنبید.

سخت تر از غنی سازی 20 درصد که نیست!

هست؟

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۳ ، ۰۹:۵۹
مهران موزون