اینها رگ غیرتِ دینداریِ ننه «هِلِ گل» روی دستانش بود که بیش از 100 سال آنها را وضو داد
نوجوان بود که از محله شمشیرگران (حوالی مسجد جامع دزفول) به محله سبط شیخ انصاری شوهرش دادند.
قریب به یکصدسال عروس محله سبط شیخ بود.
10 فرزند به دنیا آورد و همه را به سرانجام رساند.
او همسری باوفا برای مرحوم «خواجه لازمِ عبدشاه زاده» و مادری مهربان برای شش پسر و چهاردخترش بود.
مادربزرگی بی نظیر برای بیش از 90 نوه و نتیجه و مادرهمسری رئوف برای عروسها و دامادها.
اما برتر از همه اینها، او بنده ای زاهد و عابد برای معبودش بود.
هیچگاه ندیدمش که کلمه ای بیش از آنکه از او پرسش کنند سخن بگوید.
هیچگاه و هیچگاه در تمام 17سالی که به عنوان همسر نوه اش محضر او را درک کردم ندیدم که از کسی گلایه کند و یا پشت سر کسی حرف بزند.
100 سال عمر خویش را در خانه همسر به قناعت و نجابت گذرانده بود.
برای همین هم، روی هر سفره ای که می نشست (چه سفره فرزندانش و چه غیره) وقتی از او پرسش میشد که چه چیزی میل دارد میگفت : هرچی دِهِیوم بخورم دا.(هرچه بدهید میخورم مادرجان)
او قندِ محبتش را بین فرزندان و نوه ها و نتیجه ها بطور یکسان تقسیم میکرد.
همانطور که فاصله زمانی بین رد کردن دانه های تسبیحش کاملا یکسان بود.
اوائل سال 1389 قرار بود او را و چهارنسل زیردست خودش را کنار هم و جلوی دوربین بنشانم و نشان دهم که 5 نسل زنده ایرانی چگونه در کنار هَمَند بی آنکه در حجابشان و دیانتشان تغییری رخداده باشد.(قرار بود در اخبار بیست و سی مطرحش کنم که نشد)
امری که در خانواده ی برخی از بزرگان انقلاب، مثل اکسیر هندی کمیاب شده است و افسوس میخورم وقتی متانت حجاب نازنین همسر حضرت امام (ره) را در خانم نعیمه اشراقی و دخترش نمی بینیم.
سمت راست، همسر باوفای حضرت امام(ره) و سمت چپ از بالا به پایین :
خانم صدیقه خمینی دختر امام و نعیمه اشراقی نوه امام و نعیما نتیجه ایشان
به هر روی...
اوائل آذرماه 1389 «ننه هلِ گل» در سن 118 سالگی و در کمال آرامش به دیار برزخ شتافت.
او به طرز عجیبی در سالهای آخر عمر بابت طول عمر زیادی که از خدا گرفته بود از اطرافیانش دائما عذرخواهی میکرد، گویی که به میهمانی آمده است.
باور کنید در تمام زندگی ام هیچکس را به اندازه این زن دزفولیِ پاکیزه خوی ندیدم که متوکل به خدا باشد. او برای کوچکترین مسائل روزمره، موضوع را به ذات اقدس الهی ارجاع میداد و این جمله ورد زبانش بود : «هر چی خودش مخو» و این عین توکل بود که برای جزء به جزء زندگی اش همه چیز را به «نعم الوکیل» سپرده بود نکته ای که ما آنرا در وجود لیسانیه های رشته ی حقوق میجوییم.
ننه هل گل، صفت وفاداری را حتی پس از مرگ رها نکرد.
وصیت کرد که او را در بهشت علی (گورستان محله پدری اش) و درون مزار مادرش دفن کنند، گویی که ماموریت همسرداری خویش را پس از 100 سال پایان یافته میدید و دیگر احساس دِین نمیکرد تا پس از مرگ هم در گورستان محله همسرش (رودبند یا شهید آباد) شود لذا وفاداری به خاندان پدر را نیز بجای آورده و از فرزندانش خواست تا در بهشت علی و در آغوش مادر به خاکش بسپارند.
روحش شاد.