دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

یک نکته ریز بهداشتی، این قسمت : آب دهان

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۴۸ ب.ظ

یکی از شبهای سال گذشته بود که دور میدان شیخ انصاری دزفول جلوی یک ساندویچی زَرق و برقدار، پارک کرده و برای خریدن چند ساندویچ وارد شدم.

انصافاً فروشگاهی ترو تمیز بود و سه جوان خوش تیپ و شسته رفته با موهای شانه زده و بازوهای ورقلمبیده، بدنهای ساخته شده ی خود را با پوشیدن تی شرتهای چسبان به نمایش گذاشته و مشغول پذیرایی از مشتریان بودند.

یکی پای اجاق بود و سرخ کردنی ها را رسیدگی میکرد.

دیگری گوجه خیارشور و نانها را آماده میساخت.

و سومی که دست برقضا تمیزترین و خوش تیپ ترین آنها بود هم ساندویچها را سرهم میکرد و هم حساب دخل را بر عهده داشت.

او با مهارت و سرعتی خاص ورقهای کالباس را با انگشتان شصت و سبابه دست چپ، درون نانهایی که رفیقش قبلا بریده و خمیر گیری نموده و گوجه و خیارشور چپانده بود میگذاشت و کاغذی به دور ساندویچ پیچیده و درون نایلون گذاشته و به همراه نوشابه ای دست مشتری داده و اسکناسها را دریافت میکرد.

به دستانش خیره شدم.

همه میدانیم که اسکناس یکی از آلوده ترین عناصر اقتصادی کشور است که روزانه درون جیب و دستهای افراد مختلفی سفر میکند و از این رهگذر معلوم نیست چه برسرش آمده که حالا دست این جوان ساندویچی، واسط اسکناسهای آلوده و کالباس هایی شده بود که قرار بود به دهان و معده ما سرازیر شود.

اما این نهایت مصیبتی نبود که آنجا اتفاق افتاد.

چرا که در ساندویچی های کل کشور و همچنین فروشگاههای خوراکیجاتِ دیگر هم روزانه این قصه در حال تکرار است.

اما..

نکته ای که تحملش را نداشتم این بود :

نان حاوی گوجه و خیارشور را در دست راست میگرفت.

با شصت و سبابه دست چپ(همان دستی که مخصوص طهارت و نظافت در قصر هارون الرشید است) ورقهای نیم دایره ای کالباس را دانه دانه برداشته و در نان ساندویچ جاسازی میکرد و سپس در کسری از ثانیه، همان شصت دست چپ را به زبان زده و با استفاده از رطوبت آب دهان خویش یک کاغذ را همچون سمندری که مگس را باز زبان چسبنده اش شکار میکند برداشته و دور ساندویچ می پیچید.

و همین طور در ادامه باز هم برای ساندویچ بعدی با همان شصت دست چپی که قبلا به زبان زده بود ورقهای کالباس را برداشته و ادامه...

بدنم از اشمئزاز میلرزید.

هرچند قصه ی تَرکردنِ نوک انگشت به آب دهان هم در سراسر کشور امری رایج است که متاسفانه به خوراکی محدود نمیشود بلکه کسانی که میخواهد باقی پولهای مشتری را (اگر اسکناس باشد) پس بدهند ابتدا دو بند از انگشت شصت راست خود را روی زبانی که 5 سانتی متر بیرون آمده میمالند و سپس اسکناسهای تُف زده را شمارش کرده و میگوید : بفرمایید اینم بقیه اش.

به نانوایی میروی : نانوا هم برای شمردن بقیه پول شما و هم برای تحویل یک نایلون جهت نانهای شما از آب دهانش کمک میگیرد و با همان دست به دهان زده به شما نان میدهد.

به میوه فروش میروی همچنین.

به لبنیاتی و قس...

القصه..

آنشب و در آن ساندویچی هرچه کردم نتوانستم از آب دهانی که به وسیله ی شصت دست چپ آن جوان به کالباسهایی که خودم و خانواده قرار بود بخوریم صرفنظر کنم.

دو ساندویچ را پیچیده بود و پیش از اینکه ساندویچ سوم را دست بگیرد گفتم : ببخشید یَ یَ.

فرمود : جونُم.

گفتم : معذرت مَخُم. کلکته(انگشتت را) به زونتِ زَنی سی کاغُذ، اوسون پی همو کلک هم کالباسِ وَنی؟

فرمود : مُو؟؟؟ اصلا همچه کاری نمکنم.

این جمله را درحالی گفت که کالباس ساندویچ سوم را با شصت و سبابه دست چپ درون نان میگذاشت و پس از اتمام این جمله به طرفه العینی شصتش را به زبان زده و دستش را برای برداشتن کاغذ دراز کرد..

یک لحظه خشکش زد.

آنچنان عادت به اینکار کرده بود که حتی در لحظه انکار آن نمیتوانست از انجامش خودداری کند.

شرمندگی در چهره اش موج میزد.

من اما بیش از آنکه از عمل غیر بهداشتی اش ناراحت باشم از دو چیز دیگر ناراحت بودم :

یکی اینکه فروشگاه شان را خیلی شیک و تمیز آراسته بودند و برای مشتریها افه ی لوکس بودن خرج میکردند

دیگر اینکه کاری را انکار میکرد که آنلاین در حال ارتکابش بود و انکار یک عمل خلاف از نظر من بدتر از انجام آن است.

هیچ نگفتم و با یک لبخند تلخ نگاهش کردم.

سرخ شد.. سپس بنفش و نارنجی...

مکثی کرد و گفت : ببخشید. شرموندَم. حق پی جنابعالیه. عادت کُردمه دیگه حواسُم نِی.

خواست دستش را بشوید نگذاشتم.

گفتم چهارمی را هم بپیچ من عجله دارم.

از فروشگاه خارج شدم.

گوشه ی پارکی نشستیم و با خانواده مشغول شدیم.

خوردند و بسیار از طعم ساندویچ ها و کیفیتش تعریف کردند.

تمام شد شام.

گفتم : ببخشید یه چیزی رو نگفتم : قصه ی چنین و چنان بود...

طفلکی ها چیز خاصی نگفتند و کمی خندیدند.

شاید بنظر برسد که این مطلب برای چنین اتفاقی زیاد است و طولانی.

اما کمی دقت کنید دوستان.

روزانه آب دهان چند نفر به جیب یا دهان ما میرود و بیخیالیم.

آب دهانی که گاهی انگل های آمیب را به معده و روده ی کودکان معصوم ما منتقل میکند.

این یک آسیب اجتماعی و یک اپیدمی اخلاقی همه گیر، مزمن، اما ناپیداست.

جالب اینجاست که گاهی پیش آمده که فروشنده را برای این عمل، تذکر لسانی احترام آمیز و درگوشی داده ام اما بشدت عصبانی شده و به او برخورده است.

یاللعجب! این یعنی اینکه باید به آب دهان بعضی ها را بی هیچ اعتراضی نوشید؟؟

خبر : زین پس گاهی و گداری از این عادات نامناسب اجتماعی چیزکی خواهم نوشت.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۰۵
مهران موزون

نظرات  (۲۷)

سلام
کسی میدونه به همین ابری خیس و ظرفش که تو بانکها استفاده میشه چی میگن؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
سلام
واقعا هاااااا!
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۵۶ محمد مجیدی راد
سلام
با مطلبی تحت عنوان " از فرصت ها بیشترین بهره را ببریم " بروزم
تاملی در خصوص نشست رزمندگان قدیمی در دزفول
تشریف فرما شوید
پاسخ:
سلام مهندس
خدمت میرسم
۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۲۳ منصور محمد زاده «ممل زاده»
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
---
ولادت باسعادت سلطان، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، حضرت رضا-ع مبارک.
پاسخ:
سلام بر شما
برای شما نیز میمون و مبارک باشد این خجسته زادروز.
۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۴ سید سرزمین خاطره ها

سلام مهندس

شما هم در مورد این عکس نظر بدهید .

پاسخ:
سلام سید عزیز
چشم
خوندن مطلبتون جهاد اکبر بود! صفحه رو باز کردم اما چند بار رفتم و اومدم تا تونستم بدون حالت تحوع مطلب رو تا ته بخونم. 
آخه برادر کالباس هم خوردن داره که تازه تفی هم باشه؟؟؟ 
پاسخ:
چه عرض کنم.
مجبوریه داداش.
معلومه که خیلی حالتون رو بد کردم که تهوع رو غلیظ نوشتید تحوع!!
شرمنده ام.
۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۵ منصور محمد زاده «ممل زاده»
سلام حاجی خوبید؟
غیبتی نباشه به خاطر سرازیر شدن چُرچُر عرق شاطر محلمان هنگام پخت نان  از صورتش و ............ و بعداز زدن چند نان به تنور وپاک کردن  عرق صورت و نشستن دستهایش از چند محله دور تر نون می خرم .
کرامتی دیگر از حضرت سبزقبا(ع)در وبلاگ http://moalemnow.blogfa.com/

پاسخ:
سلام
ممنون اخوی.
از عرق ریزان نانوایان محترم نگو که دلم خون است.
خدمت میرسم
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۵ سید سرزمین خاطره ها

سلام مهندس

گفتی مدینه کردی کبابم سالهاست با این درد دست وپنجه نرم میکنم . با اینکه تذکرهایم خیلی آرام و محترمانه است بیشتر اوقات اگر عقب نشینی نکنم کتکه را خواهم خورد . چند وقت پیش به نان سنگکی تذکر دادم آنقدر سروصدا کرد که نزدیک بود دندانهایم را خرد کند آخر سر گفتم بابا من رشته ام علوم آزمایشگاهیه زیر میکروسکوپ میبینم که چه خبر است که تذکر میدهم پاسخش خنده دار بود گفت : این نانوایی خانواده شهید است !!!!!!!

راستی مهندس برای تکمیل پست جدیدم به شما نیاز دارم تشریف بیاورید .

پاسخ:
سلام سید
نانواهای سنگک که دیگر مصیبت اند.
با کلی ریش و پشم، چونه ی خمیر را پهن میکنند.
با همان انگشتانی که گاهی به دستشویی پشت نانوایی رفته و خدمت هارون الرشید عرض ادبی میکنند.
در همان حالت با کسی که نان را از تنور درمیآورد صحبت میکنند و بزاق های پودر مانند خود را روی خمیر پخش میکنند.
گاهی سیگاری هم برلب دارند که گوشه ی دهانشان جاخوش کرده و فراموش میکنند خاکسترش را بتکانند.
خلاصه عرق پیشانی شان که چیک و چیک میکند روی چانه خمیر هم دیدنی است.
کجاست این استانداردهای بهداشتی؟
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۴۴ رهسپارقدیمی
سلام حاجی
ایکاش همه چیز مثل تف بود ! بنظر شما فرهنگ تف مالی مهمتر است یا فرهنگ سطل آب ؟!
چرا در باره این فاجعه فرهنگی سکوت کرده اید ؟
دیروز والنتاین را وارد فرهنگ اجتماعی مان کردند و امروز " سطل آب " را . و فردا باید برای سلامتی مریضان مان یکی از نماد های شیطان را برگردن مریض آویزان کنیم تا خوب شود ...
و فردا های دیگر ...
اختیار انتشار یا حذف نظر با خودتان .
با عرض معذرت
پاسخ:
سلام عزیزم
خدا حفظت کند.
این بازی سطل آب را ابتدا به ساکن آقایان زاکربرگ(مالک یهودی فیس بوک) و بیلی گیتس(مالک مایکروسافت) آغاز کردند.
هنوز کسی به این قصه هیچ توجهی نداشت.
بنده رصد وتحلیل کردم و متوجه شدم که قرار بر راه اندازی یک خیمه شب بازی جهانی است.
فی الفور به مبادی امر گزارشی مسبوط ارائه داده و اعلام خطر کردم و حتی طرح مقابله با آن را نیز دادم.
طرحی که این حرکت شیطانی امریکا را از حالت تهدید به فرصتی برای ما تبدیل میکرد.
متاسفانه سخنان بنده از سوی دوستان خوب درک نگردید و جدی گرفته نشد.
چند روز بیشتر طول نکشید که عوامل داخلیِ ناتوی فرهنگی، اقدام به انتقال این ویروس به فضای داخلی کشور کردند.
البته بعضی ها هم الحق خوب نوشتند اما دیر نوشتند.
و وقتی آنان نوشتند تکلیف نوشتن از بنده ساقط شد.
حاجی جان هنوز هم طرح مقابله با این قصه را دارم و اتفاقا هنوز هم جواب میدهد.
نوشتنی هم نیست این طرح، بلکه تصویری و عملیاتی است.
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۹ نیما از دزفول
سلام
گرچه آقای ابراهیمیان اصلح است در توضیح پاسخ به کامنتشان ، ولی جهت مزید اطلاع به عرض برسد که مغازه معروف سوزقبایی ، داخل همان کوچه ای بود که نبشش مغازه مثلثی است . ( فکر کنم الان هم هستش ) در سالهای دهه 60 و 70 ، که همیشه شبها باز بود - اصلاً معروف بود به مغازه شبانه - البته روز هم بود ولی رونق شبانه اش بیشتر بود - به خصوص اینکه مشتریان شب خاص بودند و از اقصی نقاط شهر می آمدند و همگی آنجا را بلد بودند. با اینکه بر خیابان نبود و در یک نقطه کور قرار داشت.
پاسخ:
سلام
صدات خووش ی ی
مدتیه تشریف نمی یوری؟
یا نه! چرا غ خاموش در خِذمتیم؟

۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۰۴ رسول پاریاب (آذرخش)
والله با توجه به اینکه بابام ختمگزار یکی از امامزاده های حاشیه شهر بود، یادم میاد که پیر مردهایی که برا خدمت و زیارت میومدن و یا حتی خود پدرم برای شستن دست ها استفاده و توصیشون این بود که این درختای کُنار که هست برگهاش بهترین شویندس برا از بین بردن میکروب و این چیز ها... (در همین حد اطلاع دارم!!)
پاسخ:
زنده باد بابای خوبت.
سدر بهترین درختان است.
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۰ رسول پاریاب (آذرخش)
سلام.مخلصیم
بحث خیلی جالبی هست که به همون اندازه مغفول مونده!
در مورد شوینده که از قدیم(شاید زمان معصومین) همون ختمی(صدر) مورد استفاده بوده ک حضرت رسول(ص) توصیه هایی داشتن در این مورد ظاهرا...(منظورم از از بین بردن وسائل بهداشتی بیشتر تو بحث جراحی ها و اینجور مسائل بود و الا که...ضمنا همونجوری که قدیم ظرفیتش رو نداشتن که علوم هسته ای و اینها؛ رو بشه؛ شاید ظرفیت رو شدن چیزی (تخصصی) بجای شوینده ها رو هم نداشته باشند!!)
اما در مورد طب سنتی همین اساتدیدی که توی این حوزه تخصصی کار کردن میگن این چیزهایی که باقی مانده مقدار خیلی کمی از کل اون چیزهایی هست که بوده و ظاهرا به عمد از بین برده شده و الا ک طب سنتی اسلامی فوق العاده است...
در مورد دولت نهم و دهم هم یه چیز هایی جسته و گریخته شنیده بودم اما در کل مطلع نیستم سر انجام داشت یا نه!!
پاسخ:
سلام
سدر که همان درخت کنار خودمان است نازنین است نازنین.
اما سدر را برای سرشویی و تن شویی سراغ داشته ام نه برای دستهای چرب و چیلی غذا خورده.
درسته؟
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۲۶ رسول پاریاب (آذرخش)
واقعیت اینه که من با توجه به تحقیق و تفکری ک کرده بودم به این نتیجه رسیدم که اولا برخی اساتید میگن که از طب سنتی اسلامی تقریبا چیزی باقی نمونده که در این صورت احتمالا خیلی از راه حل های دینی از بین رفتن... و خوب البته همین الان هم با یه سیر اجمالی در احادیث و روایات دینی و توصیه های بهداشتی ائمه نیاز ما به خیلی از مسائل بهداشت و دارویی و ... از بین میره و بیماری ها کاهش پیدا می کنه مثلا من در مورد یه ماده ای جهت سلامت دندان ها شنیده بودم از طب اسلامی و طبق روایات ائمه که با توجه به مسواک های موجود در بازار حال حاضر که خیلی کارشناسای خودشون بعضا نقد دارن و میگن به لثه آسیب میزنه و غیره به نظر راه حل بهتری اومد.
و ثانیا از طرفی این که همونجوری که اشاره کردید امام زمان(عج) با عمومی کردن طی الارض وسائل نقلیه رو می تونن کلا از بین ببرند چرا نباید با عمومی کردن چیزی در همین حد و اندازه ها وسائل بهداشتی رو کلا از بین ببرن؟!!!؟
پاسخ:
آفرین بر شما.
جمله ی آخر شما خیلی به بنده صفا داد.
ولی یک نکته :یعنی ممکنه این همه شوینده کنار بره در آخر الزمان؟
آینده رو کنار بگذاریم فعلا و به گذشته برگردیم : آیا شستن دستها در قرن های گذشته(خصوصا پس از قضای حاجت شماره 2) آنهم بدون این شوینده ها چگونه بوده است؟
من خودم بچه ای بودم که به بهانه فنگ بازی در کوچه های شهرمان عملا خاکبازی میکردم.
اما بالاخره شستنی درکار بود و شوینده ای!
از صابون گرفته تا تاید.
و حالا مایعهای دستشویی.
کلا بحث جالبی است.
نه؟
راستی : من بشدت به طب سنتی و اینکه هنوز نفس میکشد اعتقاد دارم.
ظاهرا خبر ندارید که یکی از کارهای دولت نهم و دهم این بود که در راستای منویات رهبری اقدام به توسعه طب سنتی رسمی از طریق دانشکده های اختصاصی نمود و هم اکنون پزشکانی هستند که پس از طی دوره پزشکی عمومی اقدام به گرفتن تخصص طب سنتی میکنند و حتی نسخه کاملا گیاهی به داروخانه ها حواله میدهند که در واپسین روزهای دولت دهم قرار بود سیستم بیمه درمانی این داروها را نیز پوشش دهد.
متاسفانه فعلا متوقف شده است.
۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۵۸ امیر ابراهیمیان
محمدعلی سوزقبائی ساندویچ فروشی جنب آستان متبرکه سبزقبا میباشد.در طول دوران دفاع مقدس هر وقت ساندویچ(مخصوصا کالباس) میخواستیم مغازه محمدعلی باز بود.تقریبا همه مردم این را میدانستند.اتفاقا در کتاب خاطرات سردارجعفری فرمانده کل سپاه به محمدعلی سوزقبائی اشاره شده.ایشان برای یک شب دیر وقت به دزفول میآید و از بس گرسنه هستند و نمیدانند کجا بروند به زیارت سبزقبا میروند وآنجا مغازه محمدعلی را باز میبیند.وقتی با همراهان وارد مغازه میشوند و طلب ساندویچ میکنند محمد علی که از خستگی صبح تا ساعت3شب تاب ماندن ندارد میگوید.هه دکون ایم یخچال وا ساندویچ هرچی مخی خوری پیلانه ونی می تا تروزین دره بیاری زیر روی.حج مهران گرفتی خودت توضیح بده نگرفتی بگو تا فارسی بنویسم.سردارجعفری از این نوع برخورد شگفت زده میشود که کسی همه مغازش رو بهمین آسونی تحویل غریبه ها بده و بره .
پاسخ:
سلام حجی.
منظورتان از جنب سبزقبا یعنی آن مغازه که مثلث شکل است و آب هویج هم دارد؟ سر کوچه ی حاشیه ی جنوبی حرم؟
اما بعد..
یحتمل تا پایان این هفته دیداری با سردار جعفری برایم رخ خواهد داد.
انشالله یادم باشد این خاطره را با ایشان مرور کنم .
خیلی مخلصیم.
۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۱۶ رسول پاریاب (آذرخش)
امیدوارم این نکات رو سوالت من از خودتون به عنوان استاد بدونید نه نقد!
شنیده بودم که علم ائمه(ع) بدون ضرر هستش، یعنی هرچی از این تکنولوژی های غیر دینی و ساخت دست بشر مادی گرا (هر چند) با فایده های زیاد ضرر های زیادی هم به انسان و محیط پیرامونیش میرسه در علم ائمه(ع)موجود نیست.
در این صورت خیلی از این وسائل بهداشتی که هست چندان هم دینی به نظر نمی رسه مثل دستکش که از پلاستیک هست و غیر از ضررش برای محیط زیست زمزمه هایی از سرطان زا بودنش نیز هم هست!
ضمنا کرارا از برخی اساتید شنیدیم که علم ائمه با تکنولوژی فرسنگ ها فاصله داره و...
پاسخ:
سلام
اختیار دارید.
بنده هم چنین مطالبی شنیده ام و اتفاقا بسیاری از آن را قبول دارم.
اما یکی از مطالبی که شنیده ام و ظاهرا احادیث محکمی هم پشت آن است ولی تاکنون نتوانسته ام هضمش کنم این است که وقتی به یکی از معصومین خبر میدهند(ظاهرا حضرت صادق ع بوده است) که طبیبی به مدینه آمده(فکر کنم هندی بوده) که با پاره کردن و دوختن بدن، برخی بیماری ها را مداوا میکند میفرماید : خداوند لعنت کند کسانی را که با پاره کردن و دوختن بدن بیماران آنهارا مداوا میکنند.
این یعنی اینکه معصومین جراحی را قبول ندارند و گفته میشود که حجامتهای تخصصی حتی جایگزین جراحی هم میشود.
اما آیا واقعا همینطور است؟
آیا سربازی که در میدان جنگ بدنش آسیب میبیند غیر از جراحی راهی دارد؟
فکر کنم حج امیر ابراهیمیان در این خصوص حرفها دارد.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
حاج مهران عزیز سلام/ تمام حرفها و نوشته هایی که جنابعالی و دیگر دوستان نگاشته اید همه قابل قبول و از نظر بهداشتی باید رعایت شوند اما نکته ای هست که بدن انسان ناخواسته و ناپیدا میکروبهاییها را در خود به مهمانی می پذیرد و این امر پادتن و آمادگی اولیه ای برای بدن در برابر ویروثها می گردد. آب دهان پاک است *** ** **** ** **** ** *** ***
موفق باشید
پاسخ:
سلام حاجی.
ممنون از پاسختان
سلام حجی
ایمیل رو فرستادم برات
خوندینش؟
پاسخ:
سلام
پاسخ مثبت است و سخت در حال کار کردن بر روی آن هستم.
یاحق
سلام گ گ
من اصلا تحمل همچین وضعی رو ندارم. تا حالا هم مواردی که دیدم رو تذکر دادم و گاها با اشاره به اداره بهداشت فروشنده ها رو تهدید هم میکنم.
چه معنی داره بهداشت رو رعایت نکنن و طلبکار هم باشن!!!!
مطلب خوب و به جایی بود حجی
یاعلی
پاسخ:
سلام
مخلصیم داداش حسین.
مثل همیشه رفتارت بوی حسینی(ع) میده.
سلام حاجی. استفاده کردیم البته حالمون هم بهم خورد که بابتش از حضرت عالی تشکر می کنیم چون یادمون می مونه که با دقت بیشتری با این اغذیه فروش ها برخورد کنیم.
راستی برادر عزیز مدتیه به ما سر نمی زنی.
پاسخ:
سلام
پوزش میطلبم اگر حالتون بهم خورد.
دقیقا میخواستم در ذهنتون بمونه برای کنترل بیشتر.
خدمت میرسم.
مشغله ام زیاده. ببخشید تو روخدا
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۵۳ رسول پاریاب (آذرخش)
سلام
هرچی سعی می کنم دینی نگاهش کنم نمیشه، یعنی مثلا معصومین علیه السلام هم دستکش میذاشتن؛ متوجه نمیشم یعنی برا این مسائل اسلام راهکاری ارائه نکرده، البته منظورم راجع به پاکیزگی نیست منظورم راجع به استفاده از برخی وسائل جدیده، مثلا اون موقعی که نبوده این وسائل چطور پاکیزگی رعایت میشده آیا نکات خاصی وجود داشته؛ چون فکر نکنم در سلامت و پاکیزکی نسل های قدیمی تر که هم بیماری های کمتری داشتن هم سن و سال بیشتری شکی باشه!هست؟!
پاسخ:
سلام
فکر نمیکنم ائمه(ع) مخالف پیشرفت و بهبود بهداشت مردم بوده باشند.
اگه اینطور بود شاگرد امام صادق (ع) الکل رو کشف نمیکرد.
یحتمل اون حضرات بسته به ظرفیت مردم روزگارشون باهاشون تعامل میکردند.
وقتی حضرت امیر(ع) فرمود : «بپرسید از من پیش از اونکه مرا از دست بدهید» یعنی چی؟
یعنی : اون حضرت علم ازل و ابد در سینه ی نازنینش بوده.
هم فرمول نیوتن رو بلد بوده هم فرمول بمب اتم رو .
اما مسئله ی ظرفیت مردم اون زمان بوده.
وقتی روایت شده که حضرت حجت عج وقتی ظهور میفرمایند بیش از ده برابر علم بشری رو برای بنی آدم به ارمغان میارند یعنی اینکه نه فقط بهداشت بلکه ممکنه علم طی الارض رو هم عمومی کنند و وسایل نقلیه کلا از میان برن.
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۳۳ نیکوروش - امیر
سلام بر دوستان
دهه کرمت بر شما مبارک
فاجعه اغذیه فروشی ها در اهواز که نا گفتنی است!
فلافل فروشی های سلف سرویسی !
در مثال شما فقط آب دهن یا عرق فروشنده در میان است ولی در سلف سرویسهای لشکر آباد و البته بسیاری دیگر از جاها ! به تعداد نفرات خریدار که در طول روز به 100 ها نفر میرسد ، این معضل حاکم میشود !
پاسخ:
فرستنده ی تلویزیونی شهر بستان(مونده به چزابه) شیفت 15 روزه میدادم.
یه روز رفتم توی شهر که برای ناهار یه تمر هندی بخرم.
فروشنده بهم یه بسته تمر داد.
بسته رو گرفتم و دیدم که گوشه اش رو انگار که یه بچه با دندون گاز گرفته و کشیده باشه کنده شده بود.
به وضوح معلوم بود که کار بچه ی طرف بوده.
مونده بودم که چطور این بسته رو داده دستم.
گفتم شاید حواسش نبوده.
- آقا این استفاده شده.
- کجاش استفاده شده؟
- ایناهاش
- یعنی چی؟ ولک این خو یه گوشه اش یه کم خورده شده چه عیبی داره بچه ام دلش خواسته یه ذره دندون زده مگه چقدرش کم شده؟
- تمر نیخوام (بهش دادم).
با عصبانیت ازم گرفت و به زبون عربی یه چیزایی گفت که نفهمیدم.
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۷ صالحه مسلمان
سلام
کاش اون چیزی که من دیدم هم همین بود که شما دیدین

اونهایی که زود حالشون به هم می خوره نخونن:

رفتم توی مغازه فلافلی

دو تا آقا توی مغازه بودن داشتن با عجله برای مشتری ها ساندویچ می پیچیدن
یه لحظه چشمم افتاد به دستاشون
چشمتون روز بد نبینه
یکی شون ساعد دستش ظاهرا با روغن سوخته بود و یه زخم حال به هم زن که پوستش برداشته شده رو دستش بود
بهش گفتم اجازه بدید همکارتون برای من ساندویچ بگیره
فهمید واسه چی گفتم، واسه همینم چیزی نگفت
همکارش اومد... دستش رو برد توی گوجه ها...
اول فکر کردم قرمزی گوجه است رو دستش، ولی نبود!
یه تیکه از ناخن انگشت شستش با گوشت زیر ناخنش کنده شده بود
یعنی داشتم هرچی از یه ماه پیش خورده بودم رو بالا میوردم
از اون روز به بعد فلافل نخوردم

من نمی دونم اینا چه پدر کشتگی با دستکش دارن
پاسخ:
سلام
حدود 25 سال پیش در شهر مشهد همراه پدرم در خیابان آزادی(روبروی حوزه علمیه آیت الله العظمی خویی ره) به یک آبمیوه فروشی وارد شدیم و دو شیرنارگیل سفارش دادیم(من شیرنارگیل خیلی دوست دارم).
فوری همه شو سرکشیدم.
همینطور که لیوان رو بالا برده و در حال سرکشیدنش بودن تهشو نگاه کردم.
یک ناخن چیده شده ی شصت دست(معلوم بود مال یک آقا بود) که هلالش کامل بود ته لیوان بود.
پدرم خیلی بد دله.
میدونستم اگه بهش بگم هم به مغازه دار گیر میده و هم به من که اصرار بر ورود به اون مغازه داشتم.
هیچی نگفتم تا بابام شیرنارگیلش رو خورد و خساب کرد و خارج شدیم.
یهو گفتم :بابا یک لحظه صبر کن.
برگشتم توی مغازه یواش به یارو گفتم :لیوان من رو بده یه لحظه.
داد و بهش نشون دادم ناخن رو.
حسابی شرمنده شد.
خواست پول رو پس بده.
نگرفتم و فقط گفتم : حواست رو جمع کن.
اومدم بیرون
بابا گفت : چه بید؟
گفتم : هیچی ! در مورد اون پوستر روی دیوار سوال داشتم ازش.
(خدایا منو ببخش)
برخط نه آنلاین،  فارسی شکر است گَ گَ
پاسخ:
البته که فارسی شکر است عزیزم.
اما بپذیرید که برخی معادلسازی ها نچسب و نازیباست.
روزی قرار بود مدیر رسانه های برخط کشور شوم و به دلایلی نپذیرفتم.
اما اگر میشدم، نمیدانم چگونه میتوانستم این عنوانِ برخط را قبول کنم.
من خود را از سربازان خط مقدم در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در جنگ نرم با دشمن میدانم اما انصاف! و معرفت! را هم مفاهیمی ارزشمند و اسلامی میدانم.
مثلا بنده حاضر نیستم بگویم : رایانه.
مگر ما اختراعش کرده ایم؟
حاضر نیستم بگویم : بالگرد.
این بی معرفتی فرهنگی است از نظر من.
کامپیوتر و هلی کوپتر را کسانی که ساخته اند حق دارند نامش را نیز معلوم کنند و ما استفاده کنیم.
حال، هلی کوپترش را کبری صدا کنیم یا صغری فرقی نمیکند.
خودرو یعنی چه؟؟ مگر خودش میرود ارواح عمه اش؟ بنزین من و دستفرمان من است که هدایتش میکند.
که البته با جایگزینی به جای واژه ماشین!! هم مخالفم.
مرحوم زکریای رازی الکل را اختراع کرد و نامش را به هر دلیل گذاشت الکل.
هرچند که برای واژه ی الکل ریشه عربی قائلند (که اگر چنین باشد بنده فکر میکنم به دلیل هژمونی اعراب بر ایران در دوقرن اول هجری بوده است) اما به هر جهت باید و باید «الکل» گفت و دیگر هیچ.
هر کشوری و هر ملتی نامی جز الکل صدایش کند بی معرفتی کرده است.
ما ایرانی ها اختراع کم نداشته ایم و اگر چیزی جز نامی که ما در ابتدا بر آن گذاشته ایم دیگران صدایش کنند در حق ما جفا کرده اند.
من معتقدم که هجوم واژه های سخت افزاری غرب به ایران به لحاظ حجمی آنقدر نیست که هجوم واژه های غیر سخت افزاری ما را هدف قرار داده است. البته «آنلاین» یک واژه ی غیر سخت افزاری است اما «برخط» واژه یی نامأنوس و نچسب است.
درد ما آنجاست که با داشتن یکسری واژه ها، به جای استفاده  و احیای آنها میرویم دنبال اختراع واژه.
مثلا : کفش؟ مگر این واژه عربی نیست؟ کفّاشی..کفش کنی...کفشدوزی...کفشداری.
چرا واژه ی فارسی سره و سلیس آن را بکار نبریم که وجود دارد و آخرین نفسهایش را درون یک ضرب المثل میکشد : پاپوش.
برای فلانی پاپوش دوخته اند..
حال چرا این واژه ی سره را نباید استفاده کرد؟الله اعلم.
پاپوش دوزی...پاپوش کنی..پاپوشداری و ...
درست مثل دستکش.
ببینید : چند دهه قبل، عده ای ادیب بزرگ و ماندگار مانند استاد نفیسی، استاد زرین کوب، استاد دهخدا و ... آمدند برخی واژه های وارداتی غرب را به زیبایی هرچه تمامتر معادلسازی کردند. هرچند در بین این واژه ها سخت افزاری هم بود اما هنرمندی این عزیزان واژه هایی (به قول شما) همچون شکر را به کام مردم نشاند : فرودگاه...هواپیما...آموزگار.
یادم هست چند سال قبل میخواستند به جای کراوات بگذارند : دراز آویز زینتی!!!
حقیقتا مسخره نیست؟
بالگرد..چرخبال...همه اینها در ذهن بنده اشمئزاز ایجاد میکند. بالاخره «من» یک مصرف کننده تولیدات فرهنگستان زبان فارسی هستم و باید نظرم را بگویم(فارغ از اینکه موثر باشد یا نباشد).
کتابی دارم در انبار کتابهایم(که نامش یادم رفته و باید پیدایش کنم) نوشته ی یکی از اساتید زبان پارسی ارمنستان است. این کتاب حدود 400 صفحه است و کاملا سره نگاری شده است.
حتی یک واژه!!!!! غیر پارسی در آن نمی یابید در حالیکه خواندنش و برقراری ارتباط با آن بسیار روان و شکر ریز است.
من میپرسم : چرا باید بگوییم درس؟؟چرا نگوییم آموزگار؟
آیا شما در زبان پارسی معادلی برای عشق!!!سراغ دارید؟
مفاهیم قرآنی و زبان نازنین قرآن سرجای خویش محترم و محفوظ.
اما چه کسی گفته است که ما باید سهم زیادی از واژه های زبان مادری را  که وجود!! دارند زنده بگور کرده و زبان عربی را جایگزین آن کنیم؟
آیا خواست معصومین(ع) این بود که خلاف فرمایش خداوند(که فرمود : ما شما را متنوع و گوناگون در زمین آفریدیم : نقل به مضمون) رفتار کنیم؟
عربها، انگلیسها، هندیها، ژاپنی ها و .. همه محترمند و ما هم محترمیم و حفظ و نگاهداری زبانمان از وظایف شرعی و ملی ماست.
لازمه ی این حفظ!! این است که اجازه ندهیم تا زبان پارسی همچون ملکه زنبورها با تمام زبانهای دیگر جفتگیری کند و بار بگیرد.
آن بخش تأثیرات تکنولوژیکی زبانها نیز که به یکدیگر صادر میکنند بنظرم حجم زیادی ندارد و میتواند میهمان و عاریتی تلقی گردد زیرا خود آن تکنولوژیها موقتند و با مرگشان ، نامشان هم از زبانها می افتد.
روزگاری میگفتیم پیکان.
به جای تالبوت.
اکنون پیکان مرده است.
اگر گفته بودیم تالبوت حالا از مدار رسانه ها خارج نمیشد؟
درست مثل جیپ! که روزگاری در فضای رسانه ای ماشین های ایران حکومت میکرد اما حالا کمتر میشنویمش.
صدسال دیگر بگویید بنز...شورلت...آیا ثُلمه ای به زبان ما وارد میشود؟ گمان نکنم.
اما تلخ است که به جای آماج بگوییم هدف.
به جای آموزگار بگوییم معلم.
به جای چاشت بگوییم صبحانه.
به جای بامداد بگوییم صبح.
به جای پایجامه بگوییم پیژامه
به جای سِرچ بگوییم برودت.
به جای تنپوش بگوییم لباس..بگوییم کاپشن..بگوییم اورکت...بگوییم..
آری برادر.
من عاشق این جمله ی حضرت آقا(روحی له الفدا) هستم که فرمود :(( لهجه خیلی مهم است.))
و یادمان باشد که لهجه های ایران عزیزمان حکم آجرهای بنای زبان شکرریز پارسی را دارند.
اما دستبرد به واژه های اختراع شده ی دیگر ملل را (اگر در حوزه سخت افزاری باشد) را قبول ندارم.
یا حق
۰۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۲ امیر ابراهیمیان

زنده باد محمدعلی سوزقبائی.

پاسخ:
 مگر ساندویچی ایشان در میدان شیخ انصاری است؟؟
خاطرات برادر آزاده رجب چراغی- قسمت اول در وبلاگ شهدای شهرک منتظری
پاسخ:
سلام دلاور
خدمت میرسم
دلم شیوس!
پاسخ:
شرمنده محمدجان.
۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۶ کانون فرهنگی رسانه ای شهید آوینی
حالمون بد شد
خخخخخخخخ

پاسخ:
یکی از اهداف این نوشته همین بود که کمی حالتان بد شود تا شاید وقتی به فروشگاه های اغذیه میروید دقیق تر باشید و به طرف مقابل تذکر بدهید.
شرمنده.
۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۴۸ محمد مجیدی راد
سلام
مشکلی جدی است که راه کار دارد
بسیاری از بازاریان ابری را خیس کرده و برای شمارش دست خود را به آن می زنند
برا ساندویچ فروشی ها هم بهتر است دو نفر کار گرفتن پول و ساندویچ را انجام دهند .......
موید باشید

پاسخ:
سلام
راهکار ابر خیس را همه میدانند اخوی. مشکل اینجاست که عامل نیستند.
فقط پول و اسکناس نیست که! همان یک نفری که قرار است فقط ساندویچ بگیرد باید نفر سومی باشد که انگشتش را با زبان تر کرده و کاغذ به او بدهد.
از اینها گذشته کسی که گ.وجه خیارشور میگیرد یا ساندویچ میگیرد یا نان از تنور در می آورد یا.... اینها عرق پیشانی را با دست نمیگیرند؟ دستشان را به صورتشان نمیکشند؟ حین کار به دستشویی نمیروند؟
مسئله ایزوله کردن دستها با دستکش مخصوص است.
مسئله جلوگیری از ریز موی دستها و سر روی فروشنده ی خوراکی به مردم است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">