دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

تابستان سال 69 از محل تحصیلم در شیراز، یک ترم میهمان شدم در یزد.
با چندتن از دوستان دزفولی به یزد رفتیم و سخت مشغول درس خواندن برای 6 واحد ترم تابستانه بودیم که قصه ی بازگشت اسرای ایران اتفاق افتاد.
روزنامه اطلاعات یا کیهان را یکروز قبل از دزفول توانستم در یزد دریافت کنم.
اسامی آزادگان بازگشته را که هنوز در تهران(یا قرنطینه) بودند مرور کردم و به محض اینکه نام یکی از برادران دزفولی را (که متاسفانه فامیلش از یادم رفته است) در ستون اسامی خواندم، از شوق میخواستم بال دربیاورم.
من در شادی بازگشت آزادگان یزدی سهیم بودم اما شادی آنروزم از رصد اسم یکی از بچه های دزفول در روزنامه، بابت این بود که میدانستم روزنامه را قبل از دزفولیها به دست آورده ام و ممکن است خانواده ی آن آزاده هنوز بیخبر باشند.
برایم لذت داشت که پیک خوش خبر خانواده ای در دزفول باشم.
آنزمان نه موبایلی بود و نه وسایل ارتباطی امروزی.
خود را به تلفنخانه ای رسانده و ابتدا 118 دزفول را گرفتم و موضوع را گفتم و از او خواستم تلفن منازل تمام کسانی را که هم فامیل آن آزاده هستند را به من بدهد.
بنده ی خدا آن مخابراتی همشهری ، نیز همکاری کرد و چند شماره به من داد.
بالاخره توانستم خانواده ای را پیدا کنم که فرزندی همنام آن آزاده داشتند اما شهید شده بود.
ابتدا خواستم خداحافظی کنم اما نمیدانم چه شد که پرسیدم شهید شما کجا دفن است؟
کسی که پشت تلفن بود و برادر شهید بود گفت : جنازه اش برنگشت.
و همین شد که بنده مکالمه را ادامه داده و نهایتاً متوجه شدم آن آزاده همان شهیدی است که اشتباهاً او را شهید شده میپنداشتند.
خدا میداند وقتی پشت تلفن، فریادهای شوق و گریه ی برادرِ آن بنده خدا را می شنیدم از شدت شوق برخود میلرزدیم.
قرار بود فقط خبر آزادی فرزندشان را بدهم در حالیکه خبر زنده بودن او را نیز نداشتند.
روزنامه را تا سالها نگاهداشتم اما یادم هست که تلفن آن منزل و اهلیت آن آزاده ی گرامی مربوط به اطراف فلکه حاج مرادی بود.
من نمیتوانم آنها را پیداکنم اما آنها اگر این مطلب را بخوانند میتوانند بیاد بیاورند که دانشجوی همشهریشان از یزد خبر آزادی و سلامت فرزنداشان را داده.
خیلی دلم میخواهد او را بیایم و دمی در خدمتش باشم و خاطره سال 69 را همراه با خانواده ی محترمش مرور کنیم.
26 مرداد را به تمامی آزادگان دلیر شهرستان دزفول تبریک و تهنیت عرض میکنم.

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۲
مهران موزون

مهران موزون - چند روز قبل سه جوان روستایی در حرکتی خشن و ترورگونه در نزدیکی پل ساسانی دزفول اقدام به رگبار بستن دوجوان راکب دیگر کرده و به سرعت از مهلکه میگریزند.

اکنون متهمان(که ظاهرا سه نفرند دستگیر شده اند) که سرعت عمل مامورین این پرونده جای تقدیر و تشکر دارد.

آنطور که مسئولین محترم قوه قضاییه در دادگستری دزفول گفته اند :

جوانی اهل روستای سِنجر به انتقام اعدام دایی اش(که پیش از این بابت نزاع طایفه ای طی حکم قانونی اعدام شده بود) دو تن از جوانان طایفه ی مقابل را هدف گرفته و به کمک دوتن از رفقای خویش با یک برنامه ریزی اقدام به ترور خیابانی آنان مینماید تأسف بارتر اینکه دو جوان مقتول دخالتی در آن نزاع طایفه ای نداشته اند.

این خلاصه ی آنچه بود که تا این لحظه اعلام شده است.

اما بعد..

1) لازم می نماید تا دستگاه قضا به دلیل روشن بودن ابعاد این جنایت بی هیچ معطلی اقدام به صدور حکم و اشد مجازات قانونی در خصوص این سه نفر نماید تا درس عبرتی باشد برای آنان که با سنگرگیری در پشت احساسات و تعصبات نابجای قبیله ای همیشه به مسلح بودن و تفنگداری خویش مینازند و هرگاه که بخشنامه ای از سوی مسئولین درخصوص لزوم ممنوعیت استفاده ی سلاح گرم در عروسی ها و پُرس ها صادر میشود حنجره درانی میکنند که ما رسم و رسوم داریم و باید ترقه و تفنگ در کنیم.

صدالبته عشایر کوچ نشینی که برای حفظ و حراست احشام و دارایی های خویش در کوه و کمر سلاحهای مجوزدار و قانونی دارند مصداق این موضوع نبوده و مستثنی می باشند.

اما کسی که کوچرو نیست.

روستایش چسبیده به شهر است.

زیر کولرگازی لم داده و برای آبیاری زمین هایش 100 متر راه هم نمی پیماید و مجوزی برای حمل سلاح ندارد چرا و چگونه و با کدامین اجازه باید مسلح باشد بنحوی که فرزند نابخردش به راحتی امکان رگبار بستن مردم را در وسط شهر داشته بیابد؟

بنابراین :

الف) آیا وقت آن نرسیده که مسئولین امنیتی، انتظامی شهرستان روی موج همین جنایت زوم کرده و در اقدامی عاجل و قاطع اقدام به خلع سلاح آنانی نمایند که خارج از محدوده ی قانون و درون تشک و لحاف منازلشان انواع سلاحهای نظامی را نگهداری می کنند؟

ب) سرعت عمل در رسیدگی به این پرونده و مجازات علنی و بدون مماشات قاتل یا قاتلین، در ترمیم خدشه ای که به امنیت روانی مردم در شهرستان متدین دزفول وارد شده بسیار موثر است.

2) یک پیشنهاد : (هرچند نمیدانم که قانون ظرفیت اجرا و اعمال آنرا دارد یا خیر!)

اگر فلسفه این دوقتل، همان بوده که جناب حسینی پویا اعلام کرده اند(یک دایی اعدام می شود سپس خواهر زاده اش از عشق دایی، اقدام به کشتن دوتن از طایفه ی مقابل میکند) آیا نمیتوان متصور بود که در اثر مجازات قاتل یا قاتلین کنونی بازهم این پینگ پنگ کشتار ادامه داشته باشد؟

چاره چیست؟

فشار برخانواده ی مقتولین برای دادن رضایت؟

مجازات قاتلین و پذیرفتن ریسک قتلهای بعدی؟

نگارنده یک راه سراغ دارد که شاید دستمایه ای ابتکاری برای قاضی محترم پرونده باشد :

اگر سلاحها متعلق به خانواده یا خاندان قاتلین است! برای اجرای حکمِ احتمالیِ اعدامِ قاتلین، مسئول یا مالک اسلحه وادار به اجرای حکم مجازات قاتلین شود در غیر این صورت مجازات سنگین حبس و یا مالی بابت دخیل بودن در سهولت تهیه اسلحه یا حمل آن را تحمل نماید (حکمی که لزوما از توان وی خارج باشد).

این حکم موجب میشود که مالک یا باعث تهیه سلاح گرم(اگر عضو قبیله ی قاتلین است) بنوعی اعدام کننده ی قاتل یا قاتلین قبیله ی خودشان باشد و قبیله ی قاتل یا قاتلین بغض کمتری از طایفه ی مقتولین به دل بگیرند . ضمن اینکه وقتی قبیله ی قاتل ناچار باشند که طنابِ دار را خودشان به گردن عضو قبیله شان بیاندازند تنبیه شده اند تا بروند و فرهنگ افتخار به سلاح گرم داشتنِ خویش را مورد بازنگری قرار دهند.

شاید کمی غامض نوشتم اما شک ندارم که مسئولین محترم قوه قضاییه به کُنهِ عرض بنده پی بردند.

و شاید خوانندگان محترم برای پارادوکس بند 2 پیشنهادهای دیگری داشته باشند.

هرچه هست! همه باید بدانند که دزفول تگزاس نیست.

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۳۹
مهران موزون

جل الخالق...

خدا را گواه میگیرم که کاملا تصادفی اتفاق افتاد..

قضیه این است :

امروز داشتم در مورد بحث روغن پالم (که وزیر بهداشت اینروزها مطرحش کرده) و مضرات آن میخوندم.

تا رسیدم به این صفحه +

وقتی مطلب رو خوندم یادم اومد که چند سال پیش در خصوص مشکوک بودن قیمت ارزون روغنهای مایع در دیسون نوشته بودم و اینکه باور کردنی نیست که روغن مایع لیتری 4 یا 5 تومن از دانه ذرت واقعی یا تخمه آفتابگردان گرفته بشه.

یادتون هست؟

اینجا :  روغنی که میخوریم (1)

و اینجا : روغنی که ما میخوریم (2)

تصمیم گرفتم که عطف به این مطالب، یه مطلب بنویسم و بگم : دیدین حق با من بود دوستان؟ بالاخره راز نرخ پایین روغن مایع درومد و اونم این روغن پالمه.

وقتی به صفحه ی مربوط به «روغنی که میخوریم (1) » مراجعه کردم تصادفاً دیدم امروز 18 مرداد 93 دقیقا سومین سالگرد درج اون مطلبه.

جالب نیست؟

تولدت مبارک روغن پالم!!!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۹
مهران موزون

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۶
مهران موزون
روز قدس، روز بی آبرویی مستکبرین عالم است.


نوجوانی که در غزه مورد حمله بمب های فسفر سفید قرار گرفته است

پیشنهاد : بیایید امسال فطریه های رمضان را به حساب 99999 بانک ملی برای کمک به مردم مظلوم غزه واریز کنیم
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۵
مهران موزون