دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

غلامحسین حسن پور(رئیس محترم هیئت کوهنوردی دزفول) برای خدشه دار شدن سابقه هیئت کوهنوردی دزفول هشدار داد.

وی در مصاحبه ای با خبرگزاری ایرنا از جوانان دزفولی خواست تا اگر تصمیم به کوهنوردی در دیگر نقاط کشور دارند، به هیئت کوهنوردی دزفول مراجعه کرده!! و از این هیئت مجوز بگیرند تا سابقه هیئت کوهنوردی دزفول و سابقه ی این هیئت خدشه دار نشود.

لازم به ذکر است آقای حسن پور در پایان این مصاحبه تأکید کرد : 32 گروه کوهنوردی آقایان و بانوان در دزفول به صورت مجزا فعالیت دارند. (اینجا)


تصاویر آموزش مجزا و اختصاصی دختران توسط آقای حسن پور(در چال کندی دزفول)




نـوع برنامه: سنگنوردی – آموزشی
تاریخ برگزاری: 14 آبان ماه 1391
مکان: چال کندی – دزفول
استاد برنامه: دکتر غلامحسین حسن پور

منبع تصاویر و خبر سایت کوهنوردی سالار +

توضیح دیسون : حادثه ای که در کوه دماوند اتفاق افتاده و آقای حسن پور به آن اشاره نموده ارتباطی با گروه کوهنوردی سالار ندارد.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۲
مهران موزون

امروز صدای زیبای حسام الدین سراج را گوش میکردم که مضمون شعرش توجهم را جلب کرد.

سرها بریده بینی، بی جرم و جنایت؟

اصل شعر را پیگیر شدم که به شاعرش هم دست یافتم.

نمیدانستم که خواجه ی شیراز درباره ی خورشید کربلا چنین زیبا سروده است.

تقویم را نگاه کردم : دقیقاً پنجاه روز مانده است به پاره شدن مشک عباس (ع)

السلام علیک یا اباعبدالله .

=====

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

بشنوید این روضه ی زیبای حافظ را از لسان حسام الدین سراج




۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۲۵
مهران موزون

چندی است که یکی از فعالان ارزشی شهرستان دزفول (جناب آقای علیرضا زمانی راد) دغدغه ی قدیمی خویش را که اعزاز امامزاده ی مشهور شهرمان است در شبکه های اجتماعی موبایل، در دستور کار خویش قرار داده .
این حرکت ارزشمند ایشان ستودنی است کما اینکه بنده در چند سال اخیر شاهد پیگیری آقای زمانی راد در خصوص محور توسعه قرار گرفتن حضرت سبزقبا(ع) بوده و هستم.
بسیاری از همشهریان و دلسوزان فرهنگی شهر نیز به گروه «چهارمین حرم » آقای زمانی راد در واتسآپ پیوسته اند.
نگارنده نیز علیرغم آنکه افتخار عضویت در این گروه  را دارد اما از تریبون نحیف دیسون، با مدیر محترم گروه و باقی یارانِ همراه برای تکریم و تعظیم فرزند رسول خدا(ص) تجدید عهد و بیعت کرده و آمادگی خویش را برای هرگونه کمکی که از دست و زبانم برآید اعلام و اعلان می کنم.
اینجانب معتقدم که وجود نازنین حضرت محمدابن موسی الکاظم (ع) در شهر دزفول، گنجی فرهنگی است که میتواند شهر را روی دست بگیرد. بنابراین اگر ما، نامِ نامی حضرتش را روی دست بگیریم در حقیقت دزفول را برپا داشته ایم.


اما بعد..
برادر گرامی، جناب آقای زمانی راد،
بنده نیز مانند جنابعالی، قریب به 7 سال است که این موضوع را به عنوان یک تکلیف برای خویش میدانم، کما اینکه سال 87 این تکلیف را با فیلم برداری مشقت بار و دستی تنها از جای جای این بقعه شریف برداشتم که قسمتهایی از آن را به بهانه برنامه ای برای دزفول روی آنتن هم بردم، لکن از آنجا که عادت به کارِ سیستمی دارم و همیشه نیز سعی میکنم برای حل مشکلات، درپی سرنخ اصلی باشم، طی 3 سال اخیر گلوگاه اصلی را آنگونه که سواد اندکم یاری میکند پیدا کرده ام و با تنی چند از عزیزان مذهبی و فرهنگی شهرمان من جمله خود شما هر ازگاهی در این باب سخن گفته ام.
اکنون و از این تریبون کوچک نیز برای همه همشهریان محترم بیان میکنم که راهکار تعظیم و تبیین جایگاه این حضرت در نزد ایرانیان چیست.(قضاوت با خوانندگان)
1) طی یکی دوهفته ی اخیر که در شبکه اجتماعی واتسآپ حرکت مبارک شما آغاز شد، قابل پیش بینی بود که سدّ خاطرات و معجزات محبوس در سینه مردم بشکند و کرامات حضرت سبزقبا(ع) به گوش مشتاقان برسد اما در میانِ اکثرِ این اتفاقات، دو کُد شاخص به چشم میخورد : یکی آنکه حضرت خودش را در عالم رویا به ایرانیان معرفی میکند و دیگر اینکه غالب کسانی که ایشان را در خواب می بینند پس از بیداری باید به دنبال نام و نشان ایشان باشند.
بنده از این نکته چنین می فهمم که : حضرت نه بخاطر خودشان بلکه به دلیل مظلومیت فرهنگی دزفول سعی دارند تا ایرانیان را ترغیب به فعال نمودن آستان خویش نمایند و دیگر اینکه به ما خواب زدگان دزفولی هشدار دهند که : «این من(حضرت سبزقبا علیه السلام) نیستم که متضرر میشوم بلکه این شما اهالی شهرستان دزفولید که از برکات ناشناخته ماندن مکانت این بقعه محروم مانده اید و سزاست تا همچون خودم که در عالم خواب آغاز به هدایت دلهای ایرانیان به این دیار میکنم شما نیز در عالم بیداری اقدام کنید»
نکته ی سوزناک دیگری که از این رویاها بر من روشن میشود مهجوریت رسانه ای  نام و نشان آن حضرت درمیان شیعیان امیرالمومنین(ع) است، زهی افسوس!
جناب زمانی راد،
بنده چشم شهودی ندارم و از عالم ماوراء نیز بی خبرم اما خوب میدانم که حضرات معصومین (ع) و فرزندان پاکیزه شان نیازی به برآوردن حاجات مردم به قیمت کشاندن آنها برسرمزار خویش ندارند چه اینکه شنیده شده که گاهی حاجتمندان را به یکدیگر نیز حواله میدهند.
از خود بپرسیم : پس چرا حضرت سبزقبا(ع) سراغ ایرانیان دیگر بلاد میروند و به بهانه برآوردن حاجات مختصرشان آنها را به دزفول میکشانند؟
پاسخ بنده همان است که عرض شد :ایشان برای خروج دزفول از محرومیت و مظلومیت فرهنگی احساس تکلیف میکنند.
2) برادرم، جناب زمانی راد، بارها از سوی شما و دیگر دوستان، عبارت « سریع الاجابه بودن و کم توقع!! بودن سبزقبا ع» را شنیده و خوانده ام. باید عرض کنم که با بکارگیری عبارت «کم توقع بودن» در خصوص این بزرگوار موافق نیستم. عنایت فرمایید : با بکارگیری آن!! نه حقیقت داشتن آن!
شما با خلوص نیت خویش به مخاطبان پیام میرسانید که «حضرت ، حاجت مردم را  با نذورات مختصر نیز حاجت روا میکنند» آری من خودم شاهد این بوده ام اما آیا سلطان خراسان این چنین نیست؟ آیا میزان بخشندگی اهل بیت ع را باید سایز و اندازه گرفت؟
نمیخواهم بیش از این وارد این مقوله شوم اما عرض میکنم که بکارگیری این عبارت حس و پیام خوبی را به مخاطب منتقل نکرده و حس استضعاف معنوی را در خصوص بقعه سبز دزفول تداعی میکند.
3) چندی است که خبر منصوب شدن شخصی غیر دزفولی به سمت ریاست هیئت امنای سبزقبا منتشر شده است.
اینکه امام جمعه محترم شهرمان از بی اطلاعی ایشان و دیگر عزیزان از این انتصاب گلایه ای نرم داشتند قابل تأمل  و حتی پذیرش است ، اما برخی دوستان محترم قدری عجولانه قلم بدست گرفتند و در اتخاذ موضعی عجولانه تعریضی به موضع جناب آقای قاضی اضافه کردند مبنی بر اینکه «چرا با وجود بچه های دزفول، یک غیر دزفولی باید از تهران به اینجا اعزام شود و هکذا..»
بنده هنوز نام ریاست محترم جدید هیئت امنای بقعه را نیز نشنیده ام و نمیدانم هویت ایشان کیست؟
اما آنقدر انصاف در این قلم باقی مانده است که بگویم : دوستان و یاران،
اگر این شخص را می شناسید و از هویت ایشان مطلعید و خللی در عملکرد قبلی وی و کارنامه کاری اش میدانید چرا حرف را نصفه و نیمه میزنید؟
راست و حسینی به مردم بگویید قصه چیست و ایشان کیست؟
اما اگر خواسته اید غیورانه درمورد استفاده از نیروهای شهری دفاع کرده و بگویید که با داشتن نیروهای خوب در دزفول چرا باید نیرویی از جای دیگری برای برداشتن این بار بزرگ بیاید خوب است بدانیم :
الف- مگر لشکری از فرزندان ما در خدمت مناصب مدیریت دیگر نقاط ایران نیستند؟ چه ایراد دارد که فرزندان دیگر دیار نیز به خدمت دزفول درآیند به شرط آنکه دنبال تغییر و استحاله هویت محلی دزفول نباشند.
ب- چند دهه است  که سبزقبا (به نسبت جایگاه واقعی اش) متروک مانده است.
حال اجازه دهید کسی از جای دیگری بیاید ببینیم چه میشود؟
ج- وانگهی این شخص محترم را به خود وامگذارید و بارویی باز به استقبالش بروید و یاورش باشید، کسی چه میداند شاید ایشان نخبه ای باشد که خدا برای ساماندهی این آستان مقدس فرستاده است. شاید ایشان مدیری مدبر باشد که در عالم رویا با حضرت سبزقبا(ع) عهد و پیمانی یبسته که بیاید و کمر همت برای بزرگداشت این عمارت ببندد.
4) و اما راهکارهای پیشنهادی اینجانب برای حل کلی مسئله آستان مقدس حضرت محمدابن موسی الکاظم (ع) :
الف- رسانه
اگر از آزادراه قزوین-رشت به سمت رشت بروید حدود 25 کیلومتر مانده به شهر رشت روی تپه ای سرسبز و زیبا، امامزاده ای دفن است بنام امامزاده هاشم(ع).
ایشان همچون حضرت عباس(ع) سیّد نیستند بلکه فرزند جناب محمدحنفیه رحمت الله علیه می باشند.
سوال : چرا نام و نشان این امامزاده  نزد ایرانیان بسیار شناخته شده تر از امامزاده جلیل القدری همچون حضرت محمد ابن موسی الکاظم (ع) دزفول است؟
پاسخ : رسانه!
منظور از رسانه در اینجا صرفا رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و سایتها و .. نیست بلکه جاده ای! که این امامزاده ی بزرگوار سرراه آن قرار دارد، گذرگاه میلیونها ایرانی در طول سال است که به خودی خود، نقشی پررنگ در شناساندن این بقعه شریف دارد.
چه اینکه بقعه امامزاده هاشم علیه السلام بر بلندای تپه قرار دارد و از چند کیلومتر دورتر چشم نوازی میکند.
آری، جاده و تپه، نقش رسانه را برای این نوه ی امام علی (ع) بازی میکند.
جناب آقای زمانی راد عزیز،
سبزقبای ما در مهجوریت رسانه ای قرار دارد.
شما بفرمایید!
تاکنون چند فیلم با موضوعیت ایشان ساخته و روی آنتن یا درون شبکه های خانگی رفته است؟

ریاست محترم سازمان تبلیغات اسلامی دزفول پاسخ دهد :

به موازات اعزام نیروهای آماتور به چین و کشورهای آسیایی برای ساخت فیلمهایی در خصوص روستاهای چین!! چقدر برای ساخت محتوا در مورد شناساندن حضرت سبزقبا(ع) بودجه صرف میکنند؟

خوب است رئیس محترم این نهاد مسئول بدانند : حتی اگر بودجه مستقیم سازمان تبلیغات صرف اینگونه ماموریت های غیر مربوط نشده باشد اما نام و نشان سازمان تبلیغات دزفول در اذهان عموم به این قصه چسبیده است.

چه ایراد دارد بودجه های این چنینی را صرف آموزش و تربیت 50 جوان مستندساز مستعد دزفولی کنید تا بقاع دزفول را در راستای ماموریت سازمان تبلیغات یکی پس از دیگری فتح کنند؟

چرا برخی همشهریان محترم برای توزیع یک برگ اخبار فعالیت های یک مسئولِ خاص! اقدام به چاپ نشریه میکنند اما کسی به فکر یک هفته نامه ی درون استانی بنام «سبزقبا» نیست؟

چرا فرصت قلیان و ورق بازی تفریحگاه علی کله ی دزفول، انگیزه ی اصلی مسافران درون استانی در آخر هفته هاست؟

نکته ای که در مشهدمقدس برعکس آن در جریان است : خاک خراسان غرق فرصت های تفریحی و گردشگری و تاریخی است اما 90 درصد مسافران عازم خراسان قدم و قلوبشان برای آن امام رئوف حرکت میکند.

جناب سید علی رودبند حدود پانصد یا ششصد سال پس از حضرت سبزقبا (ع) دز دزفول نزول اجلال فرمودند و نسب شریفشان به چندین واسطه به حضرات معصومین (ع) میرسد!
چرا سهم محوریت حضرت سبزقبا(ع) در ایام تاسوعا و عاشورا به قدر بقعه شریف رودبند نیست؟
آیا محرم فی نفسه خود یک رسانه نیست؟
کسی نمیتواند منکر این شود که اکثریت مردم چشم شهودی ندارند برای همین است که طلای گنبد سلطان طوس اثری در زائر عام دارد که در چشم کسانی همچون علّامه حسن زاده آملی(دامت تاییداته) ندارد.
ما عوام نور طلای عینی را می بینیم که بر تأثیر معنوی امام هشتم(ع) مضاف می شود و آنان نور طلای شهودی وجود مقدس حضرات را.
با توجه به این حقیقت،
جای گنبد طلای حضرت سبزقبا کجاست؟
گنبد طلا پیشکش شما برادر،
به تهران بیایید و حدود پانصد متر از چهارراه پارک وی به سمت تجریش بروید و سمت چپ در حاشیه خیابان ولیعصر مسجدی را نظاره گر باشید که در میان ساختمان های سربه فلک کشیده ی دور و برش، خودنمایی میکند، با گنبدی شبیه به گنبد سبز پیامبر!
گنبدی سبز یشمی!
چرا گنبد حضرت سبزقبا را سبز یشمی وبا مهندسی گنبد ماه مدینه طراحی نمیکنیم؟
آیا مراسم گنبد نمایی را در سفر به مشهد الرضا(ع) و یا قم از یاد برده ایم؟
اینکه مسافران پیش از آنکه به مشهد مقدس برسند شاگرد اتوبوس به محض اینکه طلای درخشان گنبد را رصد کرده به مسافران اطلاع میداد مُشتُلُقی میگرفت و هکذا...
این یعنی آنکه، خود گنبد یک نشانه، یک پیام و در حقیقت یک رسانه است.
سوال : کی قرار است این گلدسته ی بتونی و تیره و دلگیر  به کاشی های الوان آراسته و منقش شود؟
کی قرار است پروژه ی گنبد حضرت به اتمام برسد.
این چه گنبد نافرمی است که جای گنبد زیبا و لاجوردی قدیم را گرفته است؟
اکنون در کشور ما مساجدی ساخته میشوند که معماری گنبد زیبای مسجد گوهرشاد در آنان متجلی و متکثر شده است سبزقبا کمتر از یک مسجد نیست.
هست؟
آری گنبد یک نماد و یک رسانه است.
چرا تلاشی از سوی مسئولان محترم در شهرستان در راستای ضبط  یک نماز جماعت زیبا به امامت یکی از مراجع محترم تقلید یا پیری نورانی همچون حضرت آیت الله شفیعی(حفظه الله) در حضرت سبزقبا(ع) صورت نمیگیرد و تا برای پخش در شبکه های ملی با زیرنویس نام آستان مقدس سبزقبا(ع) روی آنتن برود؟
جناب زمانی راد عزیز،
اگر دلیل مقدس خواندن شهر مشهد، مدفن هشتمین خورشید آسمان ولایت است.
اگر دلیل مقدس خواندن شهر قم، مدفن همشیره ی مکرمه و مخدره ی آن حضرت است.
آیا دزفول را نه بخاطر لشکر شهدایی که خاکش را آمیخته به بوی بهشت کرده اند و نه بخاطر مدفن پیامبری که 35000 میّت را 60 سال پس از مرگشان به اذن خدا زنده کرد، (پیامبری که در کتب عهد عتیقِ کلیمیان، نوید نابودی اسرائیل را بدست ایرانیان داده است)، نه بخاطر حضرت محمد ابن جعفر طیار(ع)، نه بخاطر فرزند امام زین العابدین(ع) که در روستای علی شلگهی دفن است و نه به خاطر...بلکه به خاطر مزار مطهر حضرت سبزقبا(ع) نباید «مقدس» خواند؟
آیا مقدس خواندن دزفول فی نفسه یک کار رسانه ای نیست؟
از خودمان شروع کنیم : شهر مقدس دزفول!
شورای فرهنگ عمومی شهرستان دزفول آستین بالا بزند و با هماهنگی فرمانداری دزفول، در سربرگهای مکاتبات اداری شهرستان و تابلوهای ادارات با افتخاردرج کنند : «شهر مقدس دزفول».
در ورودی های شهر تابلو بزنند به شهر مقدس دزفول خوش آمدید.
واقعاً چند بقعه دیگر در اینجا باید میبود تا مقدسش میخواندیم؟

چند شهید دیگر باید میدادیم تا مقدسش میخواندیم؟

چند شیخ انصاری دیگر باید تحویل روزگار میداد این شهر، تا مقدسش میخواندیم؟

چه ایراد دارد شهر مقدس دزفول با شهرهای مقدس مشهد، شیراز و قم، تفاهم نامه های فرهنگی و برادرخواندگی منعقد کند؟
آیا نام این تفاهم نامه را نمیتوان «پیمان تُکتَم» نهاد؟(منظور مادر پاکیزه حضرات علی ابن موسی(ع) احمد ابن موسی(ع) محمد ابن موسی()ع) و فاطمه ی معصومه(س) است).
اینها کار رسانه ای است و شک نکنید که ثمربخش است و تا اندازه ای موثر واقع خواهد شد.
راهکارهای رسانه ای متنوع تری هم هست که برای پیشگیری از اطاله ی کلام، به همین میزان بسنده میکنم.
ب- تولیت :
با خود تعارف نکنیم، بقعه ی حضرت سبزقبا (ع) هم اکنون مانند یتیمی است که  تحت کفالت دیگران قرار دارد(منظورم اوقاف است) در حالیکه جایگاه این گنج سبز فرهنگی و مذهبی در شهر مقدس دزفول، جایگاه پدری برای تمامی شهرستان است.
تنها راه استقرار این بقعه ی شریف در جایگاه واقعی اش همانا ایجاد «تولیت» است و بس!
اگر سبزقبای ما صاحب تولیت باشد در کنار نمایندگی محترم ولی فقیه در شهرستان، همچون دوبال خواهند بود که پیکر فرهنگی مذهبی دزفول را از فرش عُزلت به عرش عزّت خواهند رساند.
اگر سبزقبای ما تولیت داشته باشد روزی خواهد رسید که  کل شهرستان دزفول به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و.. به این بقعه تکیه خواهد کرد.
اینجانب صرفنظر از راهکارهای قانونی و مسیرهای مشخصی که برای اخذ سکوی تولیت آستان مقدس حضرت سبزقبا(ع) وجوددارد قریب به دوسال پیش به یکی از مسئولین ارشد و محترم شهرستان راهی میانبر را برای ایجاد و گرفتن دستور ایجاد تولیت از حضرت آقا(روحی له الفدا) پیشنهاد داده ام.
نمیدانم چرا تاکنون اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است(اگر هم اقدامی کرده اند بنده بیخبرم)
سخن کوتاه کنم جناب آقای زمانی راد،
ملی سازی گنج سبز دزفول، دو راه بیشتر ندارد : رسانه و تولیت!


والسلام


۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۸
مهران موزون

یکی از شبهای سال گذشته بود که دور میدان شیخ انصاری دزفول جلوی یک ساندویچی زَرق و برقدار، پارک کرده و برای خریدن چند ساندویچ وارد شدم.

انصافاً فروشگاهی ترو تمیز بود و سه جوان خوش تیپ و شسته رفته با موهای شانه زده و بازوهای ورقلمبیده، بدنهای ساخته شده ی خود را با پوشیدن تی شرتهای چسبان به نمایش گذاشته و مشغول پذیرایی از مشتریان بودند.

یکی پای اجاق بود و سرخ کردنی ها را رسیدگی میکرد.

دیگری گوجه خیارشور و نانها را آماده میساخت.

و سومی که دست برقضا تمیزترین و خوش تیپ ترین آنها بود هم ساندویچها را سرهم میکرد و هم حساب دخل را بر عهده داشت.

او با مهارت و سرعتی خاص ورقهای کالباس را با انگشتان شصت و سبابه دست چپ، درون نانهایی که رفیقش قبلا بریده و خمیر گیری نموده و گوجه و خیارشور چپانده بود میگذاشت و کاغذی به دور ساندویچ پیچیده و درون نایلون گذاشته و به همراه نوشابه ای دست مشتری داده و اسکناسها را دریافت میکرد.

به دستانش خیره شدم.

همه میدانیم که اسکناس یکی از آلوده ترین عناصر اقتصادی کشور است که روزانه درون جیب و دستهای افراد مختلفی سفر میکند و از این رهگذر معلوم نیست چه برسرش آمده که حالا دست این جوان ساندویچی، واسط اسکناسهای آلوده و کالباس هایی شده بود که قرار بود به دهان و معده ما سرازیر شود.

اما این نهایت مصیبتی نبود که آنجا اتفاق افتاد.

چرا که در ساندویچی های کل کشور و همچنین فروشگاههای خوراکیجاتِ دیگر هم روزانه این قصه در حال تکرار است.

اما..

نکته ای که تحملش را نداشتم این بود :

نان حاوی گوجه و خیارشور را در دست راست میگرفت.

با شصت و سبابه دست چپ(همان دستی که مخصوص طهارت و نظافت در قصر هارون الرشید است) ورقهای نیم دایره ای کالباس را دانه دانه برداشته و در نان ساندویچ جاسازی میکرد و سپس در کسری از ثانیه، همان شصت دست چپ را به زبان زده و با استفاده از رطوبت آب دهان خویش یک کاغذ را همچون سمندری که مگس را باز زبان چسبنده اش شکار میکند برداشته و دور ساندویچ می پیچید.

و همین طور در ادامه باز هم برای ساندویچ بعدی با همان شصت دست چپی که قبلا به زبان زده بود ورقهای کالباس را برداشته و ادامه...

بدنم از اشمئزاز میلرزید.

هرچند قصه ی تَرکردنِ نوک انگشت به آب دهان هم در سراسر کشور امری رایج است که متاسفانه به خوراکی محدود نمیشود بلکه کسانی که میخواهد باقی پولهای مشتری را (اگر اسکناس باشد) پس بدهند ابتدا دو بند از انگشت شصت راست خود را روی زبانی که 5 سانتی متر بیرون آمده میمالند و سپس اسکناسهای تُف زده را شمارش کرده و میگوید : بفرمایید اینم بقیه اش.

به نانوایی میروی : نانوا هم برای شمردن بقیه پول شما و هم برای تحویل یک نایلون جهت نانهای شما از آب دهانش کمک میگیرد و با همان دست به دهان زده به شما نان میدهد.

به میوه فروش میروی همچنین.

به لبنیاتی و قس...

القصه..

آنشب و در آن ساندویچی هرچه کردم نتوانستم از آب دهانی که به وسیله ی شصت دست چپ آن جوان به کالباسهایی که خودم و خانواده قرار بود بخوریم صرفنظر کنم.

دو ساندویچ را پیچیده بود و پیش از اینکه ساندویچ سوم را دست بگیرد گفتم : ببخشید یَ یَ.

فرمود : جونُم.

گفتم : معذرت مَخُم. کلکته(انگشتت را) به زونتِ زَنی سی کاغُذ، اوسون پی همو کلک هم کالباسِ وَنی؟

فرمود : مُو؟؟؟ اصلا همچه کاری نمکنم.

این جمله را درحالی گفت که کالباس ساندویچ سوم را با شصت و سبابه دست چپ درون نان میگذاشت و پس از اتمام این جمله به طرفه العینی شصتش را به زبان زده و دستش را برای برداشتن کاغذ دراز کرد..

یک لحظه خشکش زد.

آنچنان عادت به اینکار کرده بود که حتی در لحظه انکار آن نمیتوانست از انجامش خودداری کند.

شرمندگی در چهره اش موج میزد.

من اما بیش از آنکه از عمل غیر بهداشتی اش ناراحت باشم از دو چیز دیگر ناراحت بودم :

یکی اینکه فروشگاه شان را خیلی شیک و تمیز آراسته بودند و برای مشتریها افه ی لوکس بودن خرج میکردند

دیگر اینکه کاری را انکار میکرد که آنلاین در حال ارتکابش بود و انکار یک عمل خلاف از نظر من بدتر از انجام آن است.

هیچ نگفتم و با یک لبخند تلخ نگاهش کردم.

سرخ شد.. سپس بنفش و نارنجی...

مکثی کرد و گفت : ببخشید. شرموندَم. حق پی جنابعالیه. عادت کُردمه دیگه حواسُم نِی.

خواست دستش را بشوید نگذاشتم.

گفتم چهارمی را هم بپیچ من عجله دارم.

از فروشگاه خارج شدم.

گوشه ی پارکی نشستیم و با خانواده مشغول شدیم.

خوردند و بسیار از طعم ساندویچ ها و کیفیتش تعریف کردند.

تمام شد شام.

گفتم : ببخشید یه چیزی رو نگفتم : قصه ی چنین و چنان بود...

طفلکی ها چیز خاصی نگفتند و کمی خندیدند.

شاید بنظر برسد که این مطلب برای چنین اتفاقی زیاد است و طولانی.

اما کمی دقت کنید دوستان.

روزانه آب دهان چند نفر به جیب یا دهان ما میرود و بیخیالیم.

آب دهانی که گاهی انگل های آمیب را به معده و روده ی کودکان معصوم ما منتقل میکند.

این یک آسیب اجتماعی و یک اپیدمی اخلاقی همه گیر، مزمن، اما ناپیداست.

جالب اینجاست که گاهی پیش آمده که فروشنده را برای این عمل، تذکر لسانی احترام آمیز و درگوشی داده ام اما بشدت عصبانی شده و به او برخورده است.

یاللعجب! این یعنی اینکه باید به آب دهان بعضی ها را بی هیچ اعتراضی نوشید؟؟

خبر : زین پس گاهی و گداری از این عادات نامناسب اجتماعی چیزکی خواهم نوشت.



۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۴۸
مهران موزون