دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیسون» ثبت شده است

صدام در اوج قدرت

.

.

.

کودکی شهید شده در بمباران شیمیایی حلبچه

.

.

.

.

صدام در نهایت خفت

.

.

.

صدام در حال شستن رخت هایش در زندان



شاعر می فرماید :

در این درگه که گَه گَه کُه کَهُ، کَه کُه شود ناگه

  مشو غِرَّه به امروزت که از فردا نِه ای آگه!

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۵
مهران موزون

گاهی به این می اندیشم که خانواده های شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگرانی که چشم و چراغ مایند(و باید باشند) و انتظار داریم که حقوق معنوی، اجتماعی، مادی و .. آنها باید به شکلی ویژه رعایت گردد، آیا در چرخ دنده های قوانین نظارتی مربوط به حقوق این عزیزان، کسی یا کسانی از آنها بی صدا و خاموش لِه نمیشود؟

سالها پیش دوستی، برایم تعریف کرد در یکی از کشورهای اروپایی، همیشه یک صندلی خالی در اتوبوس وجود داشته که روی آن نوشته بود «مخصوص سربازان جنگ جهانی دوم» و بارها به چشم خویش دیده بود که افرادی با گرفتن میله اتوبوس سرپا ایستاده اما حرمت صندلی خالی رزمندگانشان را حفظ کرده و کسی روی آن نمی نشست.

آری،

این یک حقیقت انسانی و البته اسلامی است که بازماندگان هر نبرد و جهادی باید به حقوقی خاص! برسند.

لکن،

هر چیزی حساب و کتابی دارد.

اینروزها سوالی بزرگ روی دلم سنگینی میکند.

و آن اینکه : اگر جماعتی تحت عنوان خانوده شهید، خانواده آزاده، خانواده جانباز و ... باید از توجه و مراقبت و امتیاز ویژه برخوردار باشند، چرا بین همین جماعت نیز، تفاوت هایی از زمین تا آسمان یافت میشود؟

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که بابت خون پدر وارد دانشگاه شد(نوش جانش) اما این بچه دارای خوی شیطنت و آزار و پایمال کردن حقوق دیگران است و پلکان ترقی و مدیریت را با تابلوی «فرزند شهید» بودن طی کرده اما همه ترقی اش را مدیون این امتیاز نیست بلکه با فروش آدمها و اصطلاحاً نان را به نرخ روز خوردن در سیستم و زیرآبِ دیگران را زدن، مسیرهای کسب قدرت را یکی پس ازدیگری می پیماید.

امروز در جبهه فلان سمت است و یقه درانی ها برایشان میکند فردا زیر علم فلان طیف سینه میزند و دشنام به فلان جناح میدهد.

او مغیره ابن شعبه ایی مجسم است.

روزی به من گفت : مشکل تو این است که ترمز نداری.

گفتم : این بی ترمزی را از مرحوم پدرت یاد گرفته ام. زیرا اگر او ترمز داشت امروز تو اینجا در کنج عافیت و امنیت مشغول رانت خواری نبودی. من افتخار میکنم که برای حفظ جان و مال و ناموس این مملکت ، همچون پدر شهیدت بی ترمز باشم.

***

من،

در دزفول، شهیدی را می شناسم سی سال تمام روی تخت بود و قطع نخاع جنگ،

بی آنکه در لیست قطع نخاعی های کشور باشد و بی آنکه هزینه و امتیازی از جایی یا کسی بگیرد.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که به یُمن خون برادر شهیدش، فرصت رانتخواری بیت المال درعرصه فرهنگ و هنر را دارد و کسی هم به کسی نیست.

من،

در کردستان فرزند پاسدار شهیدی را می شناسم که تنها فرزند بابای شهیدش است و با داشتن فوق لیسانس و همسر و مادر خانه نشینش، بیکاراست و مسئولین بی کفایت بنیاد شهید آن دیار از وی برای شاغل شدن حمایت نمیکنند.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که از صدقه سر ایثارگری و جانبازی اش، به نان و نوایی رسیده و در یکی از وزارتخانه های حساس مشغول چریدن است و از هر فرصتی برای خدمت به کودتاچیان 88 استفاده میکند.

من،

در همان دزفول، پدری را می شناسم که در یک لحظه سه فرزندش را کباب شده در آغوش گرفت و اکنون برای جوان ته تغاریِ بیکار و تحصیل کرده اش دنبال یک شغل ساده است.

من،

در تهران، فرزند شهیدی را می شناسم که در اوج بی لیاقتی و بی کفایتی مرتبا پشت نام پدر سنگر میگیرد و مغرور و متکبر در حال تخریب نام پدر است.

من،

یک دزفولی را می شناسم که از قبل انقلاب ، پای کار مبارزه و جانفشانی بوده و اکنون نیز نور دل امام خامنه ای است اما هیچگاه به دنبال خودنمایی و خودستایی نبوده و بی آنکه کسی بداند دنبال منافع دزفول است.

من،

خانواده ای دزفولی را می شناسم که از صدقه سر نام پدر، همگی در حال چریدن در نظام هستند و متکبرانه در حال رانتخواری اند.

من

در همان دزفول، خانواده ای را میشناسم که شهیدی داده اند و صدایشان در نمی آید و درب هیچ سازمانی را نمیزنند و دنبال کسب هیچ امتیازی نیستند.

من،

در دزفول جانبازی را می شناسم که وقتی به دنبال خدمت به او بودم گفت : برادر! من به اندازه ی خودم هستم(یعنی از پس مشکلاتم بر می آیم) بیا نشانت بدهم همسر یک جانباز شیمیایی را که برای لقمه ای نان به خانه مردم میرود و کارگری میکند.

و من از درد به خود پیچیدم و یاد کسانی افتادم که چندین برابر پول خونشان را از ملت گرفتند و هنوز هم از مردم طلبکارند و وجود بی وجودشان در حوض غرور و نخوت غرق است.

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که موضع ارزشی اش را به ارزش سی میلیارد تومان به کثیف ترین سیاست مدار تاریخ انقلاب فروخت و اکنون درملاعام ، وافور فتنه اش را مرتباً چاق میکند.

من،

کسی را در دزفول میشناسم که زیر باران موشک ، دزفول را ترک نکرد و یکی از حساس ترین کارهای آن دوران را بی ادعا انجام داد فقط برای اینکه به مردم امید دهد، او بی صدا و بی ادعا جوانیش را فدای مراقبت از همسر و فرزندان یکی از شهدای نازنین دزفول کرد و اکنون که پیرمردی بازنشسته است برای شاغل شدن تنها فرزندش به هر دری میزند.

من،

کسی را در دزفول می شناسم که جوهر قلمش خونش! بود و مزدش را نیز گرفت و عندربهم یرزقون شد و حالا کسانی را می شناسم که جوهر قلمشان خون ملت! است و معیشت شان در سرقت افکار و نوشته های دیگران،

برخی از این قلم بدستان، دزدانی هستند که روزگاری در رکاب حضرت سید روح الله خون میدادند و اکنون پیش چشم حضرت سید علی، خون و اندیشه ی دیگران را می مکند بی هیچ شرمی و خجالتی!

من،

کسانی را می شناسم که تقویم نانشان! را با تقویم نام! بزرگانی چون دُرولی و صفویان تنظیم میکنند و در طول سال، کیسه های فصلی میدوزند.

من،

در اهواز کسی را می شناسم که برادر سه شهید است و هنوز در خط دغاغله با مینی بوسهای قراضه فیات مسافرکشی میکند و دَم بر نمی آورد.

من،

در همان اهواز، کسی را می شناسم که به اتکاء خون برادری که آر پی جی به نافَش خورد و فقط یک بالا تنه تحویلشان دادند، تا توانست رانتخواری کرد و اکنون سالی چندماه در دبی و آنتالیا و ..همنشین زیبارویان است.

آری عزیزان،

من خیلیها را می شناسم،

اما آموخته ام که هر کسی را ابتدا با حال و روز خودش بسنجم سپس با عقبه اش.

فرمود : ملاک حال فعلی افراد است


پی نوشت : از خوانندگان گرامی دیسون برای فراوانی کلمه «من» در این متن پوزش می طلبم. این من! نیم من! هم نیست

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مهران موزون

بخشی از گفتگوی شنیدنی دکتر رامین با خبرگزاری رسا را بخوانید :

...مؤسس اتحادیه راه اسلامی در اروپا افزود: اگر می خواهیم برای برادران مظلوم و مسلمان خود خدمتی انجام بدهیم و اگر می خواهیم در تکریم مقاومت و پایداری ملت بزرگ ایران اسلامی کمترین اقدام را انجام بدهیم، به یاد بیاوریم که جریان‌های اصلی مقاومت همانند حزب الله، حماس، جهاد اسلامی و اینک «انصارالله» با الگوگیری از «مقاومت مردمی ملت ایران»، بر تمام توطئه‌ها و جنگ‌های تحمیلی اسرائیل و آل سعود، پیروز شده و خواهند شد.
وی به «روز مقاومت و پایداری ملت ایران» اشاره کرد و گفت: در چهارم خرداد سال 1366، نظام جمهوری اسلامی ایران به منظور قدرشناسی از مقاومت و پایداری ملت ایران، روز چهارم خرداد را به نام «روز مقاومت و پایداری؛ روز دزفول» معرفی کرد؛ اما با گذشت بیست و هشت سال پس از اعلان رسمی این روز ملی، هنوز «چهارم خرداد» را حتی بسیاری از خواص جامعه ما هم نمی شناسند!

دبیر کل بنیاد جهانی بررسی هولوکاست تأکید کرد: البته هر شهری که نماد یک روز ملی شود، به طور طبیعی باید خودش پیشقراول معرفی آن روز به افکار عمومی باشد؛ اما حیرت انگیز است که در این زمینه هنوز مسؤولان و نخبگان شهر دزفول، چندان اهتمامی به این مسأله از خود نشان نداده‌اند.
رامین که خود در سال 1375 با تولید و پخش پنج برنامه مستند از شبکه چهارسیما به نام «قصه مقاومت؛ شهر پایداری»، حرف های ناگفته فراوانی در باره رسالت رسانه ملی دارد، تصریح کرد: چهارم خرداد برای کمک به مقاومت امت اسلامی می‌تواند ازگمنامی بیرون آید و در راستای پایان دادن به تغافل 28 ساله، باید نخبگان فرهنگی، سیاسی، رسانه‌ای و شخصیت‌های علمی، مذهبی و اجتماعی شهرتمدن آفرین دزفول، پیشگام شوند؛ زیرا این مناسبت، یک روز سیاسی تبلیغاتی یا امنیتی نظامی یا یک حادثه متعلق به یک مقطع تاریخی و جغرافیای خاص نیست که به گروه محدودی تخصیص داده شود، بلکه گویای یک فرهنگ اقتدار آفرین انسانی و اسلامی است که امروزه به شدت مورد نیاز جوامع اسلامی می‌باشد.
رامین افزود: چهارم خرداد، نام یک روز نیست؛ یادگار یک روزگار نیست؛ خاطره یک حادثه نیست، بلکه ظهور اوج ارزش‌های انسانی جامعه‌ای مظلوم، غیرتمند، با شرافت، فداکار، ذلت ستیز و عزتمند در برابر هشت سال ظلم و شرارت همه بدکاران تاریخ معاصر جهان است که مسلمانان مظلوم منطقه به ویژه در بحرین و یمن حق دارند با این روز آشنا شوند.
وی چهارم خرداد را برای تقدیر از پایداری مردم صبور و شجاع ایران اسلامی با الگوی شهر دزفول، خواند و یادآور شد: چهارم خرداد، روز مقاومت و پایداری ملت بزرگ ایران در هشت سال دفاع مقدس با نماد استقامت و الگوی پایداری مردم صبور، شجاع و ایثارگر دزفول است که امروز، بیش از پیش مردمان مستضعف فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، بحرین، محرومان حجاز و یمن، به بازخوانی آن نیاز دارند.
معاون مطبوعاتی دولت دهم گفت: چهارم خرداد، میراث فرهنگی ماندگار مردمی غیور با جوهره توحیدی اسلامی است که بر تارک تاریخ می‌درخشد و برای مردمان هر زمین و زمانی، بهره‌های انسانی فراوان به همراه دارد؛ به ویژه حالا که مزدوران استکبارصهیونیستی، با هر شعاری به «تکفیرگرایی» در همه جای جهان اسلام، شرارت می‌کنند.
وی با اشاره به شرایط فعلی دولت یازدهم در مواجهه با 5+1، ابراز داشت: برجستگی عنوان چهارم خرداد، در دو مفهوم گستره ملی و مقاومت مردمی متجلی است؛ زیرا نماد «مقاومت و پایداری ملت ایران» با الگوی مقاومت مردم دزفول توصیف شده است؛ از این‌رو این مفاهیم ارزشی حتی ظرفیت آن را دارد که دولت تعامل‌گرا و تیم مذاکره کننده هسته‌ای کشور ما را در مقابل غرب زیاده خواه، سربلند کنند؛ بنابراین چه اشکالی دارد که دولت محترم، در احیای چهارم خرداد، همت گمارد و از ظرفیت آن بهره‌ها بگیرد؟
مدیر عامل موسسه فرهنگی و هنری امامت عدل یادآور شد: هر برنامه‌ریزی برای احیای روز ملی چهارم خرداد، در راستای فلسفه نامگذاری آن، باید نمودی از ظرفیت عظیم فرهنگی اجتماعی آن در تشکیل جبهه همگرایی ملی برای تقویت و گسترش پایداری و مقاومت ملی و فراتر از آن را هدف گیری کند؛ به همین منظور باید ابتدا با مشارکت نیروهای فکری، فرهنگی، علمی، سیاسی، هنری و رسانه‌ای شهر دزفول و دیگر رسانه‌ها که چهره ملی یا وجهه مردمی دارند، یک نوع همگرایی اجتماعی را پدید آورد.
رامین در پایان افزود: جلب مشارکت عمومی نخبگان در تشکیل هسته مرکزی چهارم خرداد، نقطه عزیمتی برای هرگونه گسترش فعالیت در حوزه مفاهیم «مقاومت و پایداری» در عرصه ملی و در گستره فراملی برای ارائه به مسلمانان و مستضعفان جهان خواهد شد در این زمینه، اگر مردم دزفول به دلیل خصلت‌های تاریخی خویش، از مطرح کردن نام و جایگاه ملی خود پرهیز دارند، نخبگان سراسر کشور می‌توانند، بنا به ضرورت‌های زمان، در احیای «روز فرهنگی و حماسی چهارم خرداد» یاری رسان باشند؛ چنان که در هشت سال دفاع مقدس، این همبستگی‌ها از هرجهت آشکار بوده است.


بیشتر بخوانید +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۷
مهران موزون
بسم الله الرحمن الرحیم

ابلاغیه استانداری خوزستان به تمام بخشهای تابعه ی اداری، دولتی و صنفی شهرستان دزفول

بدینوسیله رسماً ابلاغ و اعلام میشود که :

1- شهرستان دزفول به عنوان زادگاه شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه، از سال آینده در روز 18 جمادی الثانی هرسال قمری در سطح شهرستان دزفول تعطیل رسمی بوده و انتظار دارد تا کلیه ادارات و نهادهای تابعه، ضمن رعایت این بخشنامه ی رسمی، نهایت تلاش خود را برای احترام و اعزاز مقام و جایگاه شامخ این شخصیت جهانی و تاریخیِ فقاهت شیعه به کار گیرند.

درین راستا نهادهای فرهنگی و مذهبی شهرستان (رادیو دزفول، اداره ارشاد، سازمان تبلیغات، شورای فرهنگ عمومی و ... ) موظفند تا فضای رسانه ای ، معابر عمومی و کوی برزن سراسر شهرستان را مزین به پرچمهای سیاه نموده و برنامه هایی همچون سخنرانی و تبیین شخصیت علمی و زهد و تقوی این مرجع بزرگوار و شهیر جهان تشیع را برای عموم مردم شریف شهرستان دزفول تبین نموده و یادآور شوند.

2- از روحانیت محترم درخواست میشود که هرسال در چنین روزی از مراجع عظام قم یا مشهد برای اقامه سخنرانی در آستان قدس محمدی حضرت محمد ابن موسی الکاظم ع دعوت به عمل آید تا در خصوص شخصیت شیخ اعظم ، بیاناتی ارایه فرمایند.

3- شهرداری دزفول موظف است تا فضای گذر عمومی مقابل حوزه علمیه شیخ انصاری در محله ساکیان دزفول را  از هر طرف تا صدمتر با آجر فرش سنتی مزین و درختکاری نموده و پیراستگی و آراستگی محیط آن محله ی قدیمی را که زادگاه شیخ انصاری است پاکیزه و زیبانمایی منبعث از معماری سنتی و مذهبی نماید.

(متاسفانه درین راستا از سوی مردم دلسوز گزارشهایی تاسف بار در عدم حفظ شئونات لازم در کوچه مقابل حوزه علمیه سبط شیخ انصاری به استانداری میرسد که ذکر آن در شأن این بخشنامه نیست لذا شهرداری دزفول می بایست هرچه سریعتر برای رعایت حرمت این حوزه علمیه ی محترم، اقدام عاجل به عمل آورده و گزارشی مصور از کارهای صورت گرفته به این استانداری منعکس گردد)

باشد که در راستای فرموده ی امام خامنه ای مدظله مبنی بر اعزاز و اکرام و معرفی مفاخر علمی و تاریخی کشورمان به مردم، استانداری خوزستان بتواند گامی کوچک در تکریم درگاه و معبر فقاهت شیعه در شهرستان دزفول برداشته باشد.

18 فروردین ماه 1394 مصادف با 18 جمادی الثانی 1436

استاندار خوزستان

نکته : این بخشنامه کاملا تخیلی و پیشنهادی است و صرفا از سوی دیسون صادر شده است

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۵
مهران موزون

صدای ما را از رادیو دزفول میشنوید...اینجا دزفول است صدای پایتخت مقاومت،
توجه...توجه...آژیری که هم اکنون میشنوید به معنای خطر نابودی صله ارحام، حفظ حقوق همسایگی و گسست اجتماعی بوده و معنا و مفهوم آن، اینست که چیزی به پایان مرگ انسانیت در شهرمان نمانده.
خواهشمندیم هرچه سریعتر به شوادونهای «فیس بوک و وایبر و واتساپ» پناه ببرید تا از خطر «شرمندگی و آوار عذاب وجدان عمومی» در امان بمانید...اینجا دزفول است مهد تمدن و شهرنشینی تاریخ.

***

فلاش بک (سکانس یکم تا ششم)
سکانس اول ( سالهای دهه 1350) :
دزفول(خانه ی پدری) خانه ای حدود سیصد متر و دارای هشت اتاق.

شش اتاق برای اهالی خانه (من، پدر، مادر، خواهر و برادر و مادربزرگ و ...) و دو اتاق دیگر دائماً در اختیار کسانی که فقط عنوان مستأجر داشتند.
پیش از این در خصوص باباتقی (اینجا) و (اینجا)و (اینجا) برای خوانندگان این قلم نگاشته ام.
او مستأجر بزرگترین اتاقِ خانه مان بود، گویی که پدربزرگ اعلام نشده ی ماست.
اتاق استیجاری دوم با قریب به 10 متر مساحت در اختیار پیرزنی بود بنام عمه توار(تبار) که او هم مثل باباتقی چشمانی نیمه بینا داشت و مبلغ اجاره اش کمتر از کمک های غیرنقدی ماهیانه ای بود که به او میرساندیم.
پیرزنی روشن ضمیر و متواضع که در قصه گویی،دست کمی از باباتقی نداشت،مادرم پختن نان را از او آموخت.
عمه توار پس از سالها اقامت در کربلا، در پی درگیری های مرزی سال 1353 ایران و عراق، از آنجا اخراج شد و به دزفول برگشت. او همسر و پسرش را در عراق از دست داده بود و نزد ما ساکن شد.
گاهی در عالم کودکی از خود می پرسیدم که چرا عمه توار و باباتقی به خانه های خویش و نزد بستگانشان نمیروند؟
بعدها آموختم که تمام اتاقهای خانه سهم ما نیست و این دو مستاجر، همچون کبوترهای چاهی خانه مان سهمی از اتاقها دارند که زکات داشتن خانه وسیع است لذا باباتقی و عمه توار برکت خانه بودند.
پیش ازاین گفتم که باباتقی پس از آغاز جنگ به خانه ی کوچکی که در محله پدرش (ساکیان) خریداری کرد رفت و ما برای آب و چینه کردنش(که کاملا نابینا و زمین گیر شده بود) به او سرکشی میکردیم اما در بازه زمانی دوماهه ای که به دلیل شدت حملات موشکی در شهر نبودیم باباتقی ازگرسنگی و تشنگی در منزلش به شهادت رسید و جنازه اش آنقدر بر زمین ماند که مورچه ها احاطه اش کرده بودند.(خدا صدام را لعنت کند)
عمه توار نیز بعد از شروع جنگ، به دلیل خلوتی گاه و بیگاه خانه، بناچار نزد بستگانش در محله داعیان رفت و کمی بعد نیز به رحمت خدا پیوست. او شیفته ی حضرت ابالفضل العباس ع بود و تا آخرعمر، آه و فعان دوری از کربلا و مزار پسرش را هم داشت (خدایش بیامرزاد)
سکانس دوم (همان سالها)
اهواز(خانه پدربزرگ مادری)

خانه ای با 12 اتاق که حدود 5 اتاق آن دائماً در اختیار مستمندان و بی بضاعتان بی سرپناهی بود که یا دزفولی الاصل بودند و برای کسب و کار به اهواز می آمدند یا اهل مناطق سردسیر بالا که در فصل سرما برای کارگری به اهواز می آمدند. برخی از آنان آنقدر دراین اتاقها میماندند که عضوی از خانواده محسوب شده و تا سالها پس از مرگشان، آن اتاق را بنامشان نشانی میدادیم.
-    فلان چیز کجاست؟
-    در اتاق حج اَباز است، برو بردار.
(در حالیکه سالهای سال از مرگ حاج عباس میگذشت و اتاق حکم یک انباری را داشت)
حج اَباز(حاج عباس) پیرمردی دزفولی و بیکس، در اهواز در بازار عبدالحمید سقایی میکرده و مرحوم پدربزرگم این اتاق حدود 6 متری را رایگان به او تخصیص داده بود و همان آنجا بود تا (سالها قبل از تولد من) به رحمت خدا رفت.
سکانس سوم (همان سالها) :
دزفول (محله پدری)

کمی پایین تر از روبروی حسینیه سبط شیخ، قبرستانی وجود داشت که زمینش از سطح محله حدود 10 متر بلندتر بود و اهالی به آن مُقوم میگفتند. کمی پایین تر از روبروی حسینیه، دخمه ای (در حد یک اتاق) حفر شده و زیر قبرستان وجود داشت که یک درب چوبی به آن متصل بود و پیرزنی بنام سَلبِ جون(سروجهان) زندگی میکرد، هیچگاه نفهمیدم که قوم و خویشی دارد یا خیر؟
از او و ازاتاقش که به نوعی زیر قبور مقوم قرار داشت میترسیدم. انصافاً پیرزن تند خویی هم بود.(چون کودکان فضول محل اذیتش میکردند و از بالای اتاقش که محوطه قبرستان بود توی حیاط چند متری اش زباله می ریختند و به حیاط باریک و کوچک خانه اش سرک میکشیدند و او هم جیغ و سرو صدا و نفرین میکرد)
بزرگترهای محل اما، هوایش را داشتند.
گاهی مادرم طبق عادت مألوفِ آنزمان، ظرفهایی از ناهار طبخ شده ی خانه را در تَپ(tap) ( سبدی گرد و کم عمق و بافته شده از چوب بوته های بادام تلخ دزفولی که دهها سال عمر میکرد) میگذاشت تا برای برخی همسایه ها ببرم، وقتی نوبت دادن غذای «مش سلب جون» میشد با ترس و لرز و نفرت به سراغش میرفتم.
خدایش بیامرزاد.
روزی مادر را گفتم : چرا غذاهای سرخ کردنی را برای خانه فلانی که جزو فقرای محل نیستند باید ببرم؟(گمانم این بود که صرفا به همسایه های مستمند باید غذا بدهیم).
پاسخ داد : عروسشان باردار است ممکن است بوی سرخ کردنی را حس کند و میلش بکشد و رویشان نشود درخواست کنند، برای خانم باردار خوب نیست که بوی غذایی را استشمام کرده و دلش بخواهد و نخورد.
سکانس چهارم (همان سالها)
اهواز ( خانه پدربزرگ مادری)

روزهای پنجشنبه، ناهار را مفصل تر درست میکردند و غیر از اهالی و مستاجران خانه و ضعفای ساکن اتاقهای موصوف، یک سینی پر از غذا(همراه با مخلفات) نیز حدود چهار خیابان آنورتر(کوچه روبروی سینما اوکسین)، به منزل یکی از سادات عرب زبان منطقه می بردیم و سینی را با احترام تقدیم میکردیم؟
بعدها فهمیدم که : برکت زندگی است اگر با سادات کم بضاعت ( لااقل هفته ای یکبار)  هم سفره شویم.
چهار سکانسی که گفتم، خاصِ خانواده ی پدر یا مادر بنده نبود بلکه فرهنگ غالب مردم آن زمان محسوب میشد.
یادم هست حتی برخی از فقرای محل نیز، رسم اطعام شب جمعه ی سادات کم بضاعت را رعایت میکردند و با عزت و احترام، سینیِ غذایی ارسال و تقدیم میکردند.
جالب اینکه هرچه خوراک و غذای پخته شده در خانه ها، باکیفیت تر بود، اصرار به فرستادن آن برای سادات بیشتر بود، یعنی مردم بهترین ها!! را به سادات محلشان هدیه میکردند.
اگر چه قلم به سمت سادات گرامی چرخید، اما موضوع اصلی سخن، توجه به سالمندانِ بی کس و تنهایی بود که یا در خانه هامان نگاهشان میداشتیم (ولو اینکه از خویشان نباشند) و یا در محلمان بودند و روزانه به آنها سرکشی میکردیم.
پیش از این در مورد تنهایی مش ریبخیر (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) نیز نوشتم.
و آنجا اظهار نگرانی کردم که طلیعه های رهاسازی و فراموشی سالمندانِ جامعه شهری دزفول در حال هویدا شدن است.
سکانس پنجم(دزفول ، پارسال)
جنجالی بر سر برگزاری و عدم برگزاری کنسرت های موسیقی برپا شد.
سوال : آیا محتوای کنسرتهای خوانندگان محبوب مردم در لوح های فشرده و رسانه های مختلف در دسترس نیست؟
آیا با یک کلیک در اینترنت یافت نمیشود؟
البته که هست و میشود!
پس چرا برخی اینقدر به برپایی و تماشای حضوری کنسرت تمایل نشان میدهند؟
کنسرت را رها کنیم ،
سینما!
آیا تمامی فیلمهای روی پرده سینما قابل دسترس در سوپر مارکتها (با کمی دیر و زود) نیست؟
پس دلیل رفتن مردم به سینما چیست؟
جواب : نیاز انسان به حس دور هم بودن و تحرکات دسته جمعی!(صرفنظر از درست و غلط بودن این حس در مورد کنسرت ها)
زمانی دغدغه های دور هم بودنمان چه بود؟
دورهمی به باغ برویم، دورهمی به شنا برویم، دورهمی به فوتبال برویم، دورهمی به مسجد، به جبهه، به مدرسه، به میهمانی، به سفر، به زیارت اهل قبور برویم.
اکنون اما،
گرچه هنوز هم با همیم.
اما به کجا و درکجا؟
دورهمی به فیس بوک برویم،
دورهمی به تماشای کانال های بیگانه بنشینم،
دورهمی قلیان بکشیم،
دورهمی در واتساپ و وایبر بنشینیم.
دورهمی...
و ظاهرا این دورهم بودنهاست که موجب میشود که هیچکس تنها نباشد.
آنزمان اما، 
دورهم بودنها به آنجا ختم میشد که هیچ پیرمرد و پیرزن تنهایی، به معنای واقعی کلمه تنها نبود.
ما همه با هم بودیم، ولو نسبت شناسنامه ای با هم نداشتیم.
باباتقی با بنده نسبت شناسنامه ای نداشت اما او شناسنامه 90 ساله ای از فرهنگ دزفول بود.
عمه توار نیز.
و مش سلبجون.
سکانس هفتم (دزفول 1393)
جنازه ی مردی دوماه پس از مرگش در خانه اش کشف می شود.
سکانس هشتم ( دزفول همین چند روزه ..)
درج خبری در فضای مجازی دزفول، سقف طاقتم را فروریخت.
جنازه پیرمردی، یکسال!! پس از مرگش در خانه اش کشف میشود؟ +
ما را چه میشود؟

این خبر حاوی دهها پرسش بی پاسخ است!
در دزفول؟
سکته کنی و بمیری و یکسال تمام!! هیچکس درب خانه ات را نزند؟
هیچکس عدم حضورت را حس نکند؟
هیچکس نبودنت را به پلیس گزارش ندهد؟
این خبر یک زنگ خطر اجتماعی است، نه فقط برای مردم دزفول، بلکه برای مسئولین نیز.
بی تعارف بگویم : اُف بر روزگارمان باد.
گمانم آن بود که دزفول هنوز همچون تهران به خراب آباد مدرنیته تبدیل نشده و هنوز رگه های اخلاق و انسانیت سنتی در آن  نفس میکشد.


 

یکسال! قبوض آب و برق و گازت را از بالای درب به درون خانه بیاندازند و بروند؟
آیا غیر از این است که مردم محل هم، یکسال تمام بوی نامطبوع تخریب یک جسد را تحمل کرده اند و بی انکه دنبال دلیلش باشند همچون کلانشهرهای بی دروپیکر، باخود گفته اند به من چه؟ وظیفه شهرداری است که دلیل این بو را بیابد.
این مطلب محاکمه ی خوانندگان و بستگان این پیرمرد نیست.
محاکمه مسئولین نیست.
سرزنش همه است.
زنگ خطر مرگ انسانیت است.
ما را چه میشود؟
آیا هنوز هم شعار «هیچکس تنها نیست» را باور کنیم؟

پی نوشت1 : از حق نگذریم، این حادثه یک پیام مثبت هم دارد، آنهم اینکه : امنیت منطقه علی مالک ، صددرصد است. زیرا دزدها هم به این خانه سرک نکشیده اند.
پی نوشت 2 : تیتر این مطلب منبعث از آموزه های مدیریتی امیرالمومنین ع در نهج البلاغه است.پس آن دسته از مدیران محترم دزفول که قرار است باخواندن این مطلب جیغ بنفش بکشند و از صراحت کلام این حقیر آزرده شوند بهتر است بدانند که آینه چون نقش تو بنمود راست...

والله اگر قدرت و سطح دسترسی میداشتم ظرف 48 ساعت اخیر، نیمی از مدیران فعلی شهرستان را تودیع میکردم.

چه مدیران فرهنگی، چه امنیتی، چه اجتماعی، چه مذهبی و ...

پی نوشت 3 : پس از نوشتن و بارگذاری این مطلب بود که شنیدم غیر از رسانه های فضای مجازی، اخبار تلویزیون ملی نیز به این خبر پرداخته است. من به عنوان یک دزفولی احساس شرمساری دارم.  +

 بازنشر مطلب در دزنوشت +
  باز نشر مطلب در دزمهراب +

بازنشر مطلب در دزفول امروز +

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۹
مهران موزون

مناظره دیسون و دست نوشته ها (1)

مقدمه :
1) از دوستان و ناظرین عزیز خواهشمندم تاپایان مناظره از ارسال کامنت خودداری فرمایند تا بحث دوطرفه بماند و به حاشیه کشیده نشود یا خدای ناکرده این شائبه پیش نیاید که یکی از ما دونفر میخواهد به مدد کامنتهای موافقینِ خویش، فضا را عوض کرده و میدان را ترک کند.
2) اگر هم قرار بر دریافت کامنت باشد هیچ کامنتِ ناشناسی تایید و علنی نخواهد شد. (لااقل در دیسون رعایت میگردد) تا کسی گمان نکند که منِ موزونِ نوعی، قدرت بیان مستقیم حرفم را ندارم و دست به دامان شخصیت های تخیلی شده ام و چند بلندگوی دست ساز و تصنعی دیگر با ادبیات های متفاوت در اطراف مناظره کاشته ام که در فرصتهای مناسب دوپینگ کنم.
البته این تصمیم از سوی بنده هم رعایت خواهد شد و جناب موحدفر عزیز مختارند به رعایت یا عدم رعایت آن.
3) لازم است بحث شاخه به شاخه نشود، هرچند ممکن است گاهی محتاجِ زدن مثالی یا مصداقی برای اثبات منطق یا سخن خویش باشیم اما تا نکته ای را به پایان نرسانده ایم (حال چه متقاعد کنیم یکدیگر را یا نکنیم) توافق کنیم که روی بحث دیگری کلید!! نکنیم.
مثال : سخن در خصوص تناقض گفتار آقای موحدفر درباره دفاع از امام راحل است و موردی که آیت الله سید محمد خامنه ای در این خصوص پیش آوردند و هکذا...
حال اگر لازم باشد که گریزی هم به جنجال علی مطهری در مجلس زده شود اشکالی ندارد اما اگر قرار باشد هنوز در خصوص ادعای بنده (داشتن تناقض در حمایت های آقای موحدفر از حضرت امام ره) تمام نشده و طرفین، توافق به اتمام بحث در این خصوص نکرده اند، به ناگاه آقای موحدفر بگویند: «« نه! من میخواهم راجع به درست یا غلط بودن کار آقای مطهری (سماجت در موضوع رفع حصر) نظرتان را بدانم و تا ندانم ادامه نمیدهم.»»
این یعنی فلج کردن بحث اصلی و عقیم نمودن مناظره.
هرچند خود آقای موحدفر میدانند که من مانند معلم فرزندشان در فرانسه، «پرحرفم» و ممکن است پرگویی کنم اما حُسنم آن است که «فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم» زیرا سر و ته اتصالم به نظام ، ولایت و منافع ملی و دینی (لااقل در مرحله اعتقادی و نظری) روشن و بی پیرایه است .
4) موافقم که اگر هرکدام از ما معذوراتی در پاسخ دادن به سوالی یا موضوعی داشت راحت بگوید : از پاسخ به این مورد معذورم.(و یا حتی اعلام انصراف از ادامه مناظره کند)
5) بسیار مهم : لازم میدانم از برادرم جناب موحدفر درخواست کنم به هیچ وجه حق نداریم و نداشته باشیم که از نیّت طرف مقابل خبر بدهیم. نکته ای که در کامنت کذاییِ حضرتعالی چندبار تکرار شده و موجب درخواست بنده برای این مناظره شد.
مثلا : «شما سفسطه میکنید».
«شما میخواهید از فلانی جنازه سیاسی بسازید».
«شما مشخصات بنده را تگ زده اید..وزارت خارجه، فتنه،..»
اینها هیچ نیست مگر نیّت خوانی از طرف مقابل، که امریست نکوهیده و خارج ازانصاف. چه اینکه رفتار و گفتار بنده را به نافِ تعمّدِ در نیّتی که معلوم نیست داشته باشم بسته اید و این شگردی است قدیمی برای به عقب راندن طرف مقابل و وادار کردن او به انفعال. اتفاقاً در ادامه بحث لازم خواهد بود که به این اخلاق کلامی جنابعالی(که حکماً ریشه در قوت و صحت موضع شما ندارد) ورود خواهم کرد.
بنابراین مناظره را با تکرار کامنت اول خودم و کامنت جوابیه شما که بنده را به سفسطه و چه و چه.. متهم فرمودید آغاز میکنم :


بسم الله یاااالله...

کامنت اول موزون خطاب به موحدفر :
دغدغه کلی شما برای اوضاع قاراش میشی که مسببش را لجاجتهای سیاسی آقای هاشمی و اسارت وی در چنبره پنج فرزندش میدانم درک میکنم و [دغدغه مندی شما]قابل احترام است اما جسارتا اعوجاجاتی غیرقابل هضم در نوع پردازش شما به موضوع دیده میشود که سوال برانگیز است .
بنده دوسوال میکنم :
آقای سید محمد خامنه ای مدعی اند که« برخی نزدیکان امام (ره) ایشان را گاهی اغفال میکردند»
شما(موحدفر) چرا جلوتر از خود امام میروید وقتی آن حضرت،خودش در وصیتنامه اش اقرار و تاکید به اغفال شدن توسط عده ای دغلباز میفرماید فلذا ما را توصیه به محاسبه کردن حال فعلی افراد میکنند و نه لزوماً سوابقشان!
سوال بعدی اینکه :
امام در پذیرش قطعنامه به شما(موحدفر) و همرزمانتان و حتی خودش یادآوری و تاکید میکنند که کارتان و راهتان در دفاع مقدس درست بوده است. درحالیکه باهمان شجاعتی که اقرار به اغفال شدن ازسوی برخی دغلبازان نمودند میتوانستند در مورد دفاع مقدس هم اشتباهات خود را (اگر میداشتند)بیان کنند
حال بفرمایید وقتی همشهری بنده و شما (غلام علی رجایی) در ملاعام آن حضرت را به اشتباه و مقصر در کشته شدن آحاد مردم شهرهای تحت بمباران متهم کردند اعتراض و ابراز نگرانی نکردید؟

پاسخ موحدفر :
در مورد اظهارات آقای سید محمد خامنه ای در مورد امام شما سفسطه می کنید. از این نظر که چون خود امام یک بار از لفظ اغفال برای خودشان استفاده کردند تصور می کنید دیگران هم حق دارند این لفظ را در مورد ایشان با مصادیق دیگر بکار ببرند. با این تفاوت که افرادِ این بحث را خود امام می دانند و هیچ اشاره ای هم به کسی نکرده اند. آقای سید محمد خامنه ای در چند جا برخی از تصمیم‌ها و نظرات حضرت امام(ره) را تحت تأثیر گزارشات غلط و القائات اطرافیان ایشان می داند. مقطع مورد نظر آقای سید محمد خامنه ای زمان جنگ و مربوط به موضوع جنگ است .
از من می پرسید که چرا در فلان موضوع اظهار نطر نکردم.(موزون : ظاهرا مقصود جناب موحدفر همان موضوع سخنان غلام علی رجایی است) اتفاقا این سئوال را باید از خود شما پرسید که علیرغم انتقاداتی که از سوی برخی فعالان سیاسی و رسانه ای مانند خود آقای شریعتمداری از اظهارات جناب آقای سید محمد خامنه ای شد چرا شما از همان ابتدا تمام قد از این اظهارات حمایت کردید و با هر ضرب و زوری هست می خواهید جدول آن سخن حضرت امام را در زمان فعلی و با افرادی که شما نمی پسندید پر کنید.
وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا. مبادا دشمنی با جمعیّتی، شما را از مسیر عدالت خارج کند.! اگر کسانی با آقای هاشمی مشکل دارند داشته باشند اما به هاشمی زمان جنگ دست نزنند. شما می گویید ملاک حال افراد است اما با این شعار می خواهید تمام گذشته طرف را نابود کنید و برای اینکه از افراد یک جنازه سیاسی بسازید حاضرید امام و اطرافیانش را نیز خراب کنید. در حالی که آقای هاشمی امروز بعنوان نماینده مقام معظم رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند.


پاسخ اول موزون در قالب مناظره :
الف) اتهام سفسطه بازی به بنده، بارمنفی داشته و شما علناً (اماباتلویح) مرا به سوءاستفاده از فرمایش مولای راحلمان متهم نموده اید که اخلاقاً و انصافاً کار صحیحی نیست. همانطور که مولای حاضرمان مرتباً تأکید دارند که فرموده های مولای راحلمان فصل الخطاب است، پس من حق دارم که از فرموده های ایشان به عنوان «شاخص» استفاده کنم.
آقای موحدفر،
اگر چه مولای راحل درباره خودشان فقط «یکبار» از لفظ «اغفال شدن» استفاده کردند اما همین یکبار (که از سرمان هم زیاد است زیرا ایشان از خودگذشتگی کردند و این حقیقت تلخ را علنی نمودند) در نوع خود یکی از «شگفتی سازهای تاریخ انقلاب» است. با مقوله شگفتی سازها در مباحث آینده پژوهی که آشنایید. در واقع این سخن مولای راحل، برای ملت ایران حکم یک «قوی سیاه» را داشت که آن فقید سعید، ریسک بیانش را به جان خرید تا به ما بیاموزد که انقلاب را در برابر همان دغلبازانی که توانستند حضرت روح الله را با آن عظمت «در مقاطعی اغفال کنند» حفظ و حراست کنیم.
سوال : اگر پدر محترمتان به شما وصیت کند که برای اداره میراث خانوادگی، به برخی از نزدیکان(بی آنکه اسم از کسی ببرند) اعتمادِ دربَست نکنید و افراد را (همیشه ضمن حفظ احترام سوابقشان) با همان حال فعلی و رفتار و گفتاری که از آنان سرمیزند سَنجه نموده و نمره بدهید، شما این وصیت پدر را یکبارمصرف تلقی کرده و به موزه اش میسپارید؟ یا نصب العین قرارداده و دائما مراقب خویش و اطرافیان خواهید بود؟
انتظار نداشته باشید که سکاندار انقلاب بیاید و کسانی که در بدنه انقلاب نفوذ کرده و آنقدر دغلباز و چسبیده به انقلاب بودند (که حتی مصلحت را در افشای نامشان ندید) را نام ببرند زیرا کمترین انتظار مردم پس از افشای نام آنها، دستگیری و طردشان از سیستم بود و چه بسا کشور پس از قرائت وصیتنامه امام راحل به پرتگاهی بسیار خطرناک تر از پرتگاه 88 فرو میرفت. آن مولای راحلی که در وصیتنامه اش خبر از دغلبازانی میدهد که لازم است ما «حال فعلی آنها را ملاک قرار دهیم» کسی بود که علیرغم عدم رأی دادن به بنی صدر، حکم ریاست جمهوری آن ملعون را تنفیذ کردند. خمینی کبیر(ره) کسی است که علیرغم میل باطنش، حکم خبرگان در مورد قائم مقامی منتظری را هم پذیرفت.
اینها همه جلوه هایی از مصلحت و دلایل 25 سال گوشه نشینی علی(ع) است برادر!
جلوه هایی از همان «به تصمیم رساندن معصوم» که  در پذیرفتن حکمیتِ صفین اتفاق افتاد که به عقیده بنده فهمش اصلاً سخت نیست .
در باب خطر دغلبازانی که توانستند پیرجماران را اغفال کنند همین بس! که معظم له در افشای شیخ ساده لوح و کنار زدن او آنقدر خطر نمیدید که در افشای نام دغلبازان مصلحت اندیشی نمود.
زیرا ساده لوح تحت تأثیر القائات پیرامونی خود، مشکل آفرین میشود اما دغلباز، برنامه ریز و باهوش است و خطر افشاگری نقش او و دغلبازی هایش ممکن!! است همراه با خطرات فراوانی همراه باشد که حتی معصوم (ع) را 25 سال گوشه نشین سازد. حضرت امیر(ع) از نهروانی ها زجر کشید اما شکست نخورد. چون ساده لوح بودند. اما صفین و جمل ، معارکی دیگرند و آنجا بازار دغلبازانی بود که توأمان در اُردوی خودی و دشمن حضور داشتند.
پس از جنگ جمل بر کشته ها ایستاد و فرمود : ایکاش بیست سال پیش از این مرده بودم.
دقت فرمایید : 

ساده لوح میتواند خسارت بار باشد (مانند ابوموسی اشعری و ..) اما خطر و خسارت دغلباز حتماً بیش از ساده لوح است . گمان می کنید اگر مولای راحلمان ، مصلحت به افشای نام دغلبازانِ مورد اشاره شان میدیدند، در برکناری و افشای نامشان تعلل میکردند؟ فراموش کرده اید که « دیوِ دغل» تا بستر زناشویی امام مجتبی(ع) راه یافت؟ امامی که علم لدّنی داشت. امام خمینی(ره) که علم امام مجتبی (ع) را نداشت!  داشت؟
اصولا پیام این بخش از وصیت امام راحل برای بنده و شما جز این نیست که :
(( آگاه باشید که دغلبازانی خطرناک در نظام هستند که مرا هم توانستند اغفال کنند (شما ملت که جای خود دارید) و از آنجا که شیطان همیشه در کمین مسئولان و شخصیتهای تأثیرگذار بوده و ممکن است در 100 سال آینده هم کسانی متولد شوند که دغلبازانه در تاروپود کشور رسوخ کنند و با آگران دیسمانِ سوابق اولیه خود، نقابی برای پیاده سازی دغل خویش بسازند، حتماً و حتماً حالِ هر کس را در همان موقعی که با او سروکاردارید قیاس کرده و قضاوت نمایید چون ممکن است که به سوابق و خدماتش پشت کرده و به اهریمنی دغلباز مبدل شده باشد و مشغول امیال و مطامع خویش است و شما بیخبر باشید.))
جناب موحدفر،
فرمایشات مولای راحل را «یکبار مصرف» نکنیم و به فرزندانمان توصیه نماییم که گاهی به این گنجینه الماس سری بزنند.
اندیشه های امام ره «فریز» شدنی نیست اخوی.
باور کنید.
نمی بینید؟
امام امت(خامنه ای کبیر) به عنوان برترین، شجاعترین، باسوادترین، و هوشمندترین مدیرِ ارشدِ کنونیِ جهان(که دائما از دشمنانش یک گام جلوتر است) به ما سفارس میکنند که چشمه نوش فرمایشات حضرت روح الله(ره) باشیم.
شاید جنگهای اقلیمی امریکا (که کم و بیش از آن آگاهید) شما را به این فکر وادارد که نکند «امریکا میتواند غلطی بکند» و به همین خاطر، مصادیق «باخت ایران در مذاکرات هسته ای» با خط کش دیپلماسی چماق و  هویج سنجه کرده اید، من اما بر این باورم ایران را خشکِ خشک هم که بکنند و کُل کشور را غرق گرد و غبار هم که بنمایند باز هم ایران زنده است و امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. من باخت ایران را آنجا میدانم که وزیر ملت ایران، پاسپورت و مدارک شهروندی کشورهای آنسوی میز مذاکرات، در جیبش باشد(انشالله حقیقت نداشته باشد) باخت را آنجا میدانم که به «پیچ تاریخی» امامم باور نداشته باشم و قبول نداشته باشم که تا فروپاشی 50 ایالت منحوس دشمن، بیش از 20 سال زمان باقی نمانده است.
باخت ایران اینجاست که وزیر خارجه اش، رتبه بندی شش گانه بحران اقتصادی جهان و اینکه کشور ایران رتبه چهارم و امریکا و تمام 5+1 (حتی چین) رتبه اول مصیبت مالی را دارند و 52 هزار میلیارد دلار کسر بودجه و بدهی های داخلی و خارجی امریکا قانعش نکند که ما نیازی به جلب اعتماد امریکا نداریم و این اوست که باید دنبال ما بدود (کما اینکه در نامه های فدایت شوم های آنها به امام امت، این نکته مشهود است).
باخت جمهوری اسلامی در بی آبرویی تعیین تکلیف امریکا برای گزینه ی کرسی ایران در سازمان ملل است.
آری برادر!
علیرغم مودّت همشهری گری، بین من و شما و احترامی که برای بندپوتین های زمان جنگِ شما قائلم باید عرض کنم حال فعلی من و شما درباره چگونگی گردش قدرت و مدیریت در کشور، فاصله زیادی دارد که هیچ خوب نیست و من دائما به این فاصله ها لعنت میفرستم.
ب) در خصوص ادعاهای آیت الله سید محمد خامنه ای(دامت تاییداته) باید عرض کنم که ایشان جنگ را مورد بحث قرار ندادند بلکه در خصوص قضیه مک فارلین و ماهیت وقوع آن ادعاهایی طرح کردند.

اینکه وقوع داستان مک فارلین در مقطع زمانی جنگ بوده درست! اما «مربوط به موضوع جنگ» نبوده است. بنابراین سعی نکنیم آنچه را که در خصوص تایید 8 سال دفاع مقدس از سوی حضرت امام راحل به شما یادآوری کردم خَلط کنیم (انشالله که نیت شما این نیست). اینکه فرموده اید سیدمحمد خامنه ای در چندجای دیگر، چنین و چنان گفته اند نیز موضوع بحث ما نبود.
تعریض بنده به جنابعالی  دوسوال بود :
سوال اول : چرا در خصوص این ادعای امام خمینی(ره) که «کسانی توانسته باشند ایشان را اغفال کنند» جلوتر از خود امام می روید و پشت سر ایشان حرکت نمی کنید؟ کما اینکه آقای شریعتمداری را نیز به همین خاطر و از همین زاویه مورد سوال قرار دادم و از ایشان خواستم حمله نابجا به کسی نکنند و از آنجا که انسان صریحی هستم خواستم تا آقایان اجازه دهند تکلیف ادعای بزرگی که علیه شخصیت سیاسی آقای هاشمی شد روشن شود!
جناب موحدفر در مورد آقای هاشمی، من هم با شما موافقم!
هاشمی کم کسی نیست. لذا باید و باید! ادعای آقای سید محمد خامنه ای در خصوص اینکه ایشان(آقای هاشمی) مهره امریکاست یا خیر! روشن شود.
افسوس و صدافسوس که قوه قضاییه به این موضوع ورود نکرد. بالاخره یا آیت الله سیدمحمد خامنه ای خلاف واقع ادعا کرده اند که باید تکلیف ایشان را قانون روشن کند و یا میتوانند ادعای خود را اثبات کنند که باز هم قانون باید ورود کند.
دقت فرمایید :
عصبانیت من از آقای شریعتمداری و سلیمی نمین به دو دلیل بود :

یکی اینکه امکان اغفال امام راحل را از اساس بیخود دانستند که این، تکذیب و مخدوش کردن وصیتنامه سیاسی الهی پیرجماران است.

دیگر اینکه طوری روی این بخش از صحبتهای آقای خامنه ای چنبره زدند که اصل ادعای بزرگ ایشان در مورد جناب هاشمی گم شد!

اتفاقا برای بنده بسیار مهم است که ایشان راست گفته یا خلاف؟
هاشمی استوانه ی بسیار کم نظیری است در تاریخ انقلاب!
ما حق داریم بدانیم که عمری روی دیوار چه کسی یادگاری نوشته ایم یا نه؟
از سوی دیگر، حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای هم راوی ضعیفی نیستند بنابراین این پارادوکس دهشتناک نباید طرح عمومی میشد!

و حال که طرح شد باید به اذهان عموم احترام گذاشت و موضوع رمزگشایی شود. من اگر جای آقای هاشمی بودم فی الفور از ایشان شکایت میکردم تا موضوع روشن شود. متاسفانه شقشقیه ی دوستانی همچون شریعتمداری و نمین،  فضا را غبارآلود کرد.
جناب موحدفر،
میخواهید خوب مرا بشناسید؟
بنده روی ادعای ولایتمداری برخی از افراد شاخص کشوری،  اِن قُلت هایی دارم.
آقای شریعتمداری در مقاطعی بسیار خاص! مواضعی گرفته اند که بنده هنوز هم پاسخی برایشان ندارم و حتی گاهی حرفی را باید میزدند که نزدند و بالعکس!
که البته از طرق مختلفِ پنهان و آشکار، اعتراض و گلایه خود را به ایشان منتقل کرده ام. ایشان اگر ولایتمدار خالصی باشند باید مدیریت کیهان را به نیروی جوانتری بسپارند و خودشان مشاوره بدهند (مگر اینکه دستور آقا باشد که همچنان بمانند و ما بیخبر باشیم از این دستور، که بعید میدانم چنین باشد و از این لحاظ آقای شریعتمداری دست کمی از رسوب سید محمود دعایی در روزنامه اطلاعات ندارند).
آقای شریعتمداری تعریض کم ادبانه ای خطاب به آیت الله خامنه ای داشتند و اتمسفر بحث را از اتهامی که به شخصیت آقای هاشمی وارد شده بود تخلیه و منحرف کردند و به سمت حقیقتی که سندش در وصیتنامه امام موجود است بردند و این حرکتی عادی نبود که از آقایان شریعتمداری و سلیمی نمین سر زد.
آقای موحدفر،
اینکه حسین شریعتمداری مشاور رسانه ای رهبری است،
اینکه ناطق نوری به عنوان یکی از ساکت ترین افراد سال 88 هنوز هم رئیس دفتر بازرسی رهبری است،
اینکه آقای ولایتی در عین حال که مشاورعالی امام امت در امور بین الملل است با عملکرد خویش موجب تجزیه آرای اصولگرایان در انتخابات 92 شد و کمی بعد نیز رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت گشت،
اینکه..
اینکه..
هیچکدام، بنده را از خامنه ای دات آی آر مستغنی نمیکند.

نشنیده اید که گفته اند : تیمم باطل است آنجا که آب است؟

لذا اینجانب طبق همان توصیه خمینی کبیر(ره)، این آموزه را آویزه گوش دارم که همیشه ممکن است کسی یا کسانی در تاروپود دستگاه ولایت باشند اما فالش! بخوانند.
میخواهید خوبتر مرا بشناسید؟
من خامنه ای دات آی آر را هم فی سبیل الله و از روی عشق به امام امت(خامنه ای کبیر) رصد میکنم تا خدای ناکرده گردانندگان این زمزم سایبری در انعکاس منویات امام امت نیز دچار اشتباه سهوی نشوند.
سوال دوم : چگونه حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای را حتی باوجود «سند امکان اغفال امام راحل در وصیت نامه شان» در حد اشاره و قائل بودن به چنین امکانی قبول ندارید و ایشان یا دیگران را محق به استناد فرموده ی بنیانگذار کبیر انقلاب نمیدانید(حتی به این بهانه که خودشان یکی از قربانیان نتایج همین اغفالها بوده باشند) اما به غلام علی رجایی که رسماً حضرت روح الله را متهم به اشتباه و هدر دادن خون مردم زیر بمباران دشمن، در جنگی که شمای موحدفر همه افتخاراتتان را به آن گره زده اید نمود، هیچ اعتراضی ننمودید؟
بلکه پس از آن نوشته ی سیاه ایشان، بازهم چاق سلامتی سایبری تان با او برپاست؟
انصاف دهید برادر!
شخصیت حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای و کسوت انقلابی و سنی ایشان کجا؟
غلام علی خودمان کجا؟
میزان ادعای آیت الله خامنه ای کجا؟
سطح اتهام رجایی به امام راحل کجا؟
من از شما خواستم تا این تناقض را پاسخ بدهید نه اینکه در مقابل سوال من، سوال طرح کنید آنهم سوالی که ربطش به رابطش معلوم نیست.
هرچند که پیش چشم دوستان ناظر بر مناظره میتوانید بگویید : تمایلی به پاسخ این تناقض ندارم .
بسیار خب!
جمله ی «ملاک حال فعلی افراد است» را شعار خواندید .
احتراماً «شعار» یک آرمان است که قرار است در آینده محقق شود(مثل مرگ بر شوروی ، مرگ بر صدام یا..) اما آن حضرت ناظر به اِغفالی که قبلا شده بودند، یک مانیفیست یک خطی برایمان به ارث گذاشتند تا هرکس را در همان لحظه بسنجیم، مانند شیخ یوسف صانعی که فتواهای خودش را هم 180 درجه جابجا کرده چه رسد به آرمانهای انقلاب. 
پیشنهاد میکنم به فرزندانمان بیاموزیم که 60 سال بعد از این هم (که موزون و موحدفری در کار نباشد) برای بزرگان آینده ی کشور-که در زمان فعلی معلوم نیست درکدام مهد کودک به سر میبرند- این دستور العمل بنیانگذار کبیر انقلاب را نصب العین قرار دهند.
مهران جان!

اینروزها بهتر میفهمم چرا عده ای با وجود یک واحد درسی وصیتنامه امام در دانشگاهها مشکل داشتند.
«ملاک حال فعلی افراد است» یک شعار نیست بلکه یک دارو است که می بایست با شعور ممزوج کرده و در هاون بصیرت کوبیده و خوب مخلوطش کنیم و هفته ای یک جرعه بنوشیم تا چشم بصیرتمان نور لازم را داشته باشد. اینها بازی با کلمات یا رقاصی واژه ها نیست جناب موحد فر، بلکه پاسخی است به اتهام سفسطه بازی شما به بنده.
ج) گفتید : با هر ضرب و زوری هست می خواهید جدول آن سخن حضرت امام را در زمان فعلی و با افرادی که شما نمی پسندید پر کنید
متاسفانه این هم یک نیّت خوانی و یک اتهام بیش نیست.
ادبیات خوبی هم روی آن استوار نیست.
شاید مشکل شما «افراد» باشند اما مشکل بنده «عملکرد و موضع» افراد است. شما در کامنتهایی که در پیِ این موضوع برایم نوشتید اشاره ای بیربط و ناگهانی به علی مطهری داشتید و طعنه زدید که ایشان برای زدن حرفش در مجلس، نیاز به آژان دارند.
دقت کنید  و انصاف دهید :
وقتی قوی سیاه مک فارلین افشا می شود 8 نفر از نمایندگان مجلس در کمال احترام وزارت خارجه را مورد سوال قرار میدهند (اینجا) آن موضع غضب آلود امام راحل که در همان آدرس موجود است به دنبال دارد.

لطفا دقیق تر بخوانید.
حال شما خودت را جای آقای سید محمد خامنه ای و آن 7 نفر دیگر بگذارید.
آیا در قبال آن سوالات قانونی و بدون مشکل، از بروز غضب حضرت امام راحل، غرق بهت و تعجب نمی شوید؟
مگر آنان چه گفتند؟
آیا غیر از اینکه از جایگاه نمایندگی شان استفاده کرده و محترمانه از وزارت مربوطه توضیح خواستند کاری کردند؟
چرا مولایشان باید آن گونه خشمگین شوند؟ آیا ذره ای هم نمیتوان احتمال داد که کسی یا کسانی بین ایشان و امام ره، مسائل را وارونه جلوه داده باشد؟
حال بیاییم یک مثال در وضعیت کنونی را با آن اتفاق تلخ قیاس کنیم.
آن امام راحل و آن آیت الله سیدمحمد خامنه ای را رها کنید و به این امام حاضر و علی مطهری بنگرید.
مطهری درخواست خود را لجوجانه پیگیری میکند تا جایی که برای نشان دادن شجاعتش، نزد امام امت نیز ادعای ظالمانه بودن حصر سران فتنه را بیان میکند و پاسخ مهربانانه و صبورانه آن حضرت را در قبال وقاحت خویش می شنود و جاهلانه به بیرون دَرز میدهد تا به همه اثبات کند که میتوان توی روی ولی فقیه ایستاد و به معظم له گفت : « شورای عالی امنیت ملی ات که نماینده ات آنجا حضور دارد ظالم است».
سوال : آقای موحدفر شما که طاقت برداشت «اغفال شدن امام راحل» را از سوی یکی از قربانیان این اغفال احتمالی (آیت الله خامنه ای) ندارید و موضوع به آن روشنی را نادیده میگیرید چگونه برای ساختارشکنی وقیحانه علی مطهری حق! قائلید و رأفت و مظلومیت رهبری را در این فقره، همچنان نادیده میگیرید ؟
آیا علی مطهری یک هفته پس از خبیث خواندن تحریف کنندگان 9 دی از سوی رهبری، حق دارد که از تریبون خانه ملت فریاد بزند که 9دی اگر آنی! نباشد که من میگویم، یوم الشیطان خواهد بود؟
خدایی بفرمایید،
اگر علی مطهری در زمان امام راحل نماینده بود و این چنین عمل میکرد قبل از حضرت امام(ره) این پدربزرگوارش  نبود که او را تا منزل، سینه خیز می بُرد؟
شرافتاً، برداشت شخصی آقای سید محمد خامنه ای از آن موضوعِ سی سال پیش، سنگین تر است یا دریدگی و گستاخی آنلاینِ علی مطهری در برابر ولی فقیه و قانون؟

آیا رئیس دستگاه قضا نیز اعلام نکرد که حصر سران فتنه قانونی است؟

پس چرا مجدداً بایداین کُد در مجلس رزنانس شود؟
آقای موحدفر،
جسارتاً اگر مانند علی مطهری بخواهید بگویید : « همیشه و همه جا تا ولی فقیه هیچ نگفته و مصرح نکرده ما جُم نمیخوریم» باید بگویم که با شما موافق نیستم.(بگذریم که علی مطهری این حرف را زمان احمدی نژاد میزد و حالا عیان ساخته که دروغ میگفت و حتی ولی فقیه هم مستقیما به او در خصوص رفع حصر میگوید تءثیری ندارد)
اما اگر موافق باشم باید متقابلاً به شما نیز گفت : مگر اکنون آقای هاشمی اعلام کرده که ایها الناس به دادم برسید میخواهند مرا جنازه سیاسی کنند، که شمای موحدفر به حمایت از ایشان خروش کرده اید؟
واقعا این سوالی است آقای موحدفر،
چرا وقتی کسی چون علی مطهری اینگونه گستاخی کرده و حرمت حضور و کلام «آقا» را بر زمین میزند به همان اندازه که داغدار آقای هاشمی میشوید نگران حفظ حرمت امام حاضرتان نیستید؟
به صرف گفتن یک عبارت «مقام معظم رهبری» در وبلاگتان کفایت نمی کند اخوی.
امام راحل مگر نفرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت تان آسیب نخورد؟
ما اما وظیفه خویش میدانستیم در کنار پشتیبانی از ولایت فقیه، پشتیبان کسانی چون هاشمی هم باشیم. لکن تا زمانی که هاشمی ها و خاتمی ها خودشان نخواهند جنازه سیاسی شوند.
چه اینکه همیشه دعا کرده و میکنم خدایا آقای هاشمی را از شر اطرافیان نامناسب برهان.
برادرمن!

ما هم همان هاشمی سابق را میخواهیم و شما در این آرزو «تنها» نیستید.
اتفاقا ما در تحقق حفظ هاشمی دهه شصت از شما جلوتریم زیرا با نقدعملکرد ایشان تلاش میکنیم تا همان هاشمی زمان جنگ محقق سازیم.
ولی شما صرفا مایلید دکوری از هاشمیِ آنزمان بماند و  همچون یک اثر هنری بنشینید و  سِیلَش کنید.
دوست دیپلمات من ،

شما هر چقدر هم آقای هاشمی را دوست داشته باشید موظفید آبروی هاشمی را بیش از خودش دوست داشته باشید زیرا وی بخش مهمی از شناسنامه انقلاب است لذا وقتی سال 68 در اولین خطبه های بعد از رحلت امام ره پشت تریبون رفت و گفت : برخی عناوین مانند «امام امت» باید برای ایشان محفوظ بماند، شمای موحدفر باید قیام میکردی و میگفتید که آقای هاشمی نکنید اینکار را. رهبر و ملت یعنی چارچوب مرزهای ایران.
اما امام و امت یعنی همان پارادایم مهدوی که انقلاب اسلامی موظف است شکلش دهد و صحنه را برای ظهور بقیه الله الاعظم عج آماده کند.
آقای موحدفر،
من عقلم نکشید که به آقای هاشمی در آن زمان بگویم.
شما چه؟
فرض کنیم شما هم حواستان نبوده به این نکته.
حالا چه؟
حالا هرچه قلمتان را سرچ میکنم عنوانی فراتر از مقام معظم رهبری در کلامتان هویدا نیست.
حیف نیست؟
«امام» که شخص نیست برادر!

شخصیت است! شخصیت!!
امامی در سال 68 از دنیا رفت، امامت که هست!
گاهی در وجود سید روح الله ظهور میکند گاهی در قامت سید علی.
خدا را شکر میکنم که اساس ولایت شناسی ام آنقدر محکم هست که بدانم «مهم تر از امام خمینی و امام خامنه ای» امامت آنان و مهم تر از ولی فقیه «ولایت فقیه» است که متضمن سعادت این مردم است.
تکرار میکنم : جایگاه حضرت آقا از خود حضرت آقا محترم تر است.
شما انتظاردارید یک آقازاده متوهم بنام علی مطهری که به او (به دروغ) گفته اند «تو هم عین پدرت میتوانی رو در روی ولی فقیه بایستی و از او  ایراد بگیری؟» آنهم نه کارشناسانه بلکه لجوجانه؟ امام امت(خامنه ای کبیر) باید شخصا ورود کنند و جلوی این حرمت شکنی را بگیرند؟ آیا این نگرش علی مطهری و این فوتی که سران فتنه در پاچه ی ایشان کرده اند موجب تخریب بِرند و اعتبار شهید مطهری نخواهد شد؟ شما را به خدا در دفاعی که از این پسر میکنید لااقل نگران رودر رو شدن با علامه مطهری (قدس سره) در عالم برزخ  هم باشید.
سخت است!

والله سخت و جگر سوز است که آبروی دنیوی شهید مطهری را که قطره قطره در طی دهها سال کسب کرد فدای بچه بازی های پسرش شده و طی چند صباح کنونی و موج سواری های سیاسی ذبح شود.

ظلم بزرگی است.
آیا واقعاً مهران موحدفر و هم رزمانش در زمان جنگ، برای کوچکترین تصمیمات صبر میکردند تا از زبان خود امام خمینی(ره) بشنوند؟

آقای کارشناس عزیز، اگر ولایت را امامزاده بدانید آیا آقازاده ها خادمینی نیستند که در رعایت حرمت این امامزاده از همه ی ما مستحق ترند؟
جناب موحد فر،
اگر قائلید که هیچکس امام را اغفال نکرده و امام (العیاذ بالله) بیخود در وصیت نامه اش موضوع را طرح کرده و یا ویترینی و ظاهری طرح موضوع کرده و کسی از پس اغفال امام بر نمی آمده باید قائل به این باشید که حضرت امام اشراف و آگاهی داشته  اند به گاراژهایی که مهدی کروبی در زمان ریاستش (در زمان حیات امام) بر بنیاد شهید برای زندانی کردن زنان شهدا تعبیه کرده بود و درمناظره اش با احمدی نژاد افشا شد؟؟
کدام است آقای موحدفر؟
حضرت روح الله از زندانی کردن همسران شهدا در گاراژهای اختصاصی بنیاد شهید اطلاع داشتند ؟
یا دغلبازی همچون کروبی این موضوع را از معظم له مخفی نگاهداشته بود؟
یادتان باشد که کروبی در مناظره با فرزند ملت چه گفت؟
«هیچکس به اندازه من از امام حکم ندارد».
عنایت دارید؟
پس میشود کسی بیشترین احکام را از امام گرفته باشد اما ایشان را با دغلبازی از جنایات خویش بیخبر و غافل نگهداشته باشد.
آقای موحدفر، شهید رضاساکی خودمان را یادتان هست؟ بالای سرش هم رفتید در بیمارستان خاتم الانبیاء
نوشتم در دیسون، درد و دل برادرش و دلیل سی سال گمنام ماندن این جانباز قطع نخاع را .
آیا امام راحل از رفتار فاطمه کروبی و حذف این جانباز از لیست قطع نخاعی های کشور خبر داشت؟ یا بی خبر و غافل بود؟ و خدا میداند که اگر حضرت روح الله (یا برخی بزرگان مانند امام خامنه ای) از این جنایات خبر میداشتند کروبی را به 8 قسمت مساوی تقسیم میکردند.
جناب موحد فر،
کسی به دنبال جدول پر کردن نیست بلکه این حضراتند که دائما دنبال آنند که قطار انقلاب را از خط خارج کرده و به جدول بزنند. راجع به هاشمی(که اصل و عمق عصبیت شما از دست آقای خامنه ای و بنده بابت ایشان است) باید بگویم :
مرگ بر کسی باد که بخواهد از هاشمی جنازه سیاسی بسازد.
البته بنده شخص آقای هاشمی را از این نفرین معاف میکنم زیرا معتقدم کسی که بیشترین تلاش را در 9 سال اخیر برای جنازه کردن شخصیت سیاسی ایشان کرده، خودِ خودِ  ایشان است و بس.
لذا مرگ بر هر کسی(غیر از هاشمی) که بخواهد ایشان را جنازه سیاسی کند.
هاشمی آنروز حذف خویش از صفحه سیاست را کلید زد که به جای بزرگی کردن و پدری کردن برای یکی از مدیرانش(احمدی نژاد) که توانسته بود به ریاست جمهوری برسد، خودش را تا حد رویارویی با ایشان پایین آورد.
واقعا اول احمدی نژاد شروع کرد یا هاشمی و اطرافیانش؟
همه میدانند و سابقه و حافظه روزنامه ها و سایتهای خبری (از 84 تا 88) بهترین گواه است که با پا گذاشتن یکی از مدیران پایین دستِ کشور به منطقه ممنوعه قدرت، خیلی ها احساسِ ترس کردند.
ای کاش همان 84 هاشمی راهش را از همه جدا میکرد و احمدی نژاد را به جای کوبیدن، مصادره و حمایت میکرد.
هاشمی آنجا آغاز به حذف شدن از صحنه سیاسی کرد که برای دوجمله که احمدی نژاد - پس از ماهها حملات فرزندانش به او- در مناظره طرح کرد سکوت نکرده و تا همین حالا هم سکوت نمی کند و این همه هجمه را خودش و اطرافیانش کوتاه نکرده اند.
واقعا اگر احمدی نژاد در مناظره با موسوی دروغی راجع به هاشمی گفته بود آیا نمی بایست گوشش را میگرفت و تحویل قوه قضاییه میداد؟
چرا اینکار را نکرد هاشمی؟
نگویید که کلاس هاشمی بالاتر از اینهاست زیرا اگر خودش و بازیکنانش سکوت میکردند و به روی احمدی نژاد نمی آوردند شاید قابل قبول بود که هاشمی بخاطر حفش کلاسش برای این ادعاها ارزشی قائل نیست .

اما 5 سال حمله به سرتاپای احمدی نژاد بابت همان دوخط ادعای احمدی نژاد نشان داد که هاشمی نتوانسته ازآن سخنان بگذرد و  از سویی توان رجوع به قانون را هم ندارد.
و این مدل موضع گیری عامدانه ی هاشمی است که  او را به سمت حذف سیاسی سوق میدهد نه من یا دیگران.
هاشمی آنجا جنازه سیاسی شدن را آغاز کرد که نامه بدون سلام و والسلام به امام امت نوشت.
چطور، آقای سید محمد خامنه ای حق ندارد موضع حضرت امام راحل در مقابل آن نامه نمایندگان را سوال برانگیز بداند اما هاشمی میتواند به امام حاضر، نامه بنویسد و ایشان را نوید دود و آتش خیابانی بدهد؟
شما را به فاطمه ی زهرا(س) سوگند میدهم آیا هاشمی جرأت نوشتن آن نامه علنی 88  را به امام خمینی (ره)، آنهم از طریق رسانه ها داشت؟ شما را به تشنگی هایی که در عملیات رمضان کشیدید قسم میدهم منصفانه جواب دهید که آن نامه ی هاشمی را و مدل ارایه اش به «آقا» از طریق اینترنت را، رعایت «پشتیبانی از ولایت فقیه» میدانید؟ آیا ما هاشمی را به جنازه سیاسی تبدیل کردیم یا آن نامه ی هاشمی؟.
این است منطق تان جناب موحد فر؟
اگر مدل دفاع شما از آقای هاشمی مانند غلام علی رجایی باشد که پیش از آنکه مشاور هاشمی شود از اینکه هاشمی را مفسر کبیر قرآن مینامند معترض شده و با قلمش عنوان میدارد که عنوان مفسر بزرگ برای هاشمی ظلم است به کسانی همچون علامه طباطبایی، اما پس از اینکه نانش را به نام هاشمی گره میزند عنوان میدارد که «هاشمی مفسر برزگ قرآن».
دقیقا همان قصه محمود غزنوی و بادمجان و نوکر.
غلام علی نوکر قرآن نیست بلکه مشاور آقای هاشمی است.
و شما اخوی، اگر برای آیت الله سید محمد خامنه ای قائل به ادعای مربوط به اغفال و هکذا نیستید برای علی مطهری هم قائل باشید که این بچه نیاز به اصلاح و تربیت مجدد از سوی مادرش دارد تا بیاموزد که مجلس جای زدن کف گرگی به دهان نمایندگان نیست.
و سخن آخر..
هاشمی البته که رئیس مجمع تشخیص مصلحت است اما اینکه فرمودید «نماینده رهبری هستند» را نفهمیدم.
نماینده رهبری در کجا هستند؟
نماینده رهبری تعریف دارد لطفا جدول سِمَت های اعلام نشده را پر نکنید.
خود شما در هر شغلی هستید اگر ولایتمدار باشید(که انشالله هستید) نماینده رهبری در شغل خودتان هستید اگر به لحاظ مفهومی باشد.
وانگهی، جدیدترین شغلی که به آقای هاشمی از سوی امام امت داده شده در چه تاریخی بوده؟
ابقای ریاست مجمع را نمیگویم.
جان برادر!
پرگویی کردم اما سخن را اینگونه به پایان میرسانم :
اختلاف عمیق و اصلی امام امت و آقای هاشمی که از 15 سال پیش جدی شد هیچ نیست جز یک عبارت:
«گردش قدرت».
آقا به درستی مایلند که تمام ملت در قدرت سهیم باشند زیرا حضرت عزراییل تضمین نکرده که آقای هاشمی تا 200 سال بعد در این عالم حضور دارند و ما از فیض مدیریت شان بهره مندیم.
بلکه مردم باید بتوانند از فرمانداری ماکو به ریاست جمهوری برسند و خدمت کنند و بروند خانه شان و نوبت خدمت را به دیگری بدهند.
آقای هاشمی در تمام 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد دائما فریاد زدند که مدیران و نخبگان نظام، خانه نشین شدند.
سال 92 شد و دیدید که مدیران آقای هاشمی یک دوجین پیرمرد بیش نبودند.

والسلام

ببخشید طولانی شد (در عوض الان بارگذاری کردم که در تعطیلات آخر هفته ی آلمان راحت بخوانید)


از آنجا که مطلب دیسون کوتاه بود، خوانندگان دیسون میتوانند این مطلب را نیز مطالعه کنند +

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۹:۱۲
مهران موزون

یکی از فرزندان دانشمند شهرستان دزفول در تغییرات جدید رسانه ملی به سمت «رئیس مرکز سیمای استانها» منصوب شد.

بنده جناب آقای دکتر عبدالکریم خیامی را از مدیران فرهیخته و دانشمند صداوسیما میدانم که تواضع و فروتنی وی مانع از شناسایی توانایی های بالقوه و فراوان ایشان گردیده است.

امروز غروب طی تماسی به ایشان تبریک گفتم و برایشان آرزوی پیروزی کردم.

این انتصاب بر تمام مردم دزفول مبارکباد.

بخشی از کارنامه درخشان دکتر خیامی

کارشناسی ارشد علوم اجتماعی

دکتری در رشتۀ فرهنگ و ارتباطات

مدرس دانشگاه در دانشگاه‌های تهران، امام صادق علیه السلام و سوره،

رئیس مرکز نظارت و ارزیابی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران،

مدیر رادیو جوان و رادیو تجارت

عضو سازمان ارتباطات بین‌الملل (ICA)

عضو مرکز بین‌المللی تحقیقات رسانه و ارتباطات (IAMCR)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۳ ، ۱۹:۰۹
مهران موزون

گزیده ای از فرمایشات حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری در روز 9 دی

به گزارش سرویس سیاسی دزفول امروز به نقل از رهیاب: چهارشنبه دهم دی ماه، رئیس حوزه علمیه حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری، پس از پایان نماز مغرب و عشاء در جمع نمازگزاران و برخی مسئولین حاضر در مسجد ساکیان با با بیان اینکه هر گروه در جامعه دارای وظایف خود است، وظیفه روحانیت را تبلیغ و ترویج دین و دفاع از ارزشهای قرآنی، اخلاقی و اعتقادی عنوان و گفت: وظیفه ذاتی روحانیت توجه به این مسائل در جامعه است.

>> ممکن است در جامعه شرایطی بوجود آید که مردم به هر دلیل نسبت به آرمان شهدا و اعتقادات دینی بی تفاوت شوند و آنگاه وظیفه عالم دینی است که فریاد بزند و آن آرمانهای فراموش شده را دوباره زنده کند.
>> باید روحانیون هم بیان کنند که در مقابل کدام عمل نادرست ایستاده اند و آنرا درست کرده اند.
>> بنده تا کنون به تکلیف خود عمل کرده ام
>> بنده در مقابل عمل نادرست و سیاست گذاری نادرستی که باعث بی بند و باری می شده، به تکلیف خود عمل کردم، حرف زدم و جلوی آن را گرفتم.
>> همانطور که مسئولین در رشته خود تخصص دارند، روحانیون هم در امور دینی متخصص هستند. اینکه فلان مدیر بگوید، افرادی در مسائلی اعتقادی دخالت می کنند! درست نیست. باید گفت: تو چرا دخالت می کنی؟ تو مسئول اجرایی هستی نه متخصص امور دینی.
>> 9 دی، یوم الله است
>> حوادثی در ۹ دی اتفاق افتاد که برکات فراوانی برای کشور داشت و مردم در این روز به مهمترین تکلیف خود که “تبری” بود، عمل کردند و در آن روز اعلام کردند، از کسانی که موجب وهن مذهب و مقدسات شدند اعلام انزجار و نفرت کردند.
>> اگر مردم در صحنه حضور نمی یافتند کشور با مشکات جدی مواجه می شد.
>> عدم حضور برخی از مسئولین در مراسم ۹ دی جای تاسف دارد.
>> عدم حضور برخی از مسئولین در مراسم ۹ دی جای تاسف دارد.
>> ممکن است کسی علت نیامدن را بیماری قرار دهد ولی گاهی یک بیماری باعث می شود که انسان در برخی مجالس رفته و یا نرود.
>> شرکت در برخی مجالس با رنگ و بوی خاص و عدم شرکت در برخی مراسمات با رنگ و بوی مذهب و غیرت دینی معیار و میزان پی بردن به یک سری از مسائل است.
>> این قطع ارتباط مسئولین با روحانیت آگاه و دلسوز است که سبب تفسیر و نظر دهی در مورد موسیقی می شود. مگر تو کارشناس امور فقهی و دینی هستی.
>> ارشاد و فرمانداری مغازه نیست که افراد بر طبق میل خود آن را اداره کنند، افراد برای خدمت به مردم در جهت دفاع از ارزشهای خدایی، آرمان های اسلامی و دفاع از اهداف شهدا انتخاب شده اند.
>> علت عادی شدن زشتی ها و از بین رفتن قبح ها، عدم توجه به تبری و برائت جستن از بدی ها و ناپاکی ها در جامعه است. نباید مسئله تبری در جامعه اسلامی فراموش شود.
>> به دستور چه کسی تابلوهای عفاف و حجاب ادارات در حال جمع آوری است؟ و در زمانی که اجلاسیه نماز در اهواز بر پا است، نماز جماعت “فرمانداری” دزفول به بهانه نبود بودجه ، نماز جماعت را برداشته و اکتفا به اقامه ماهی یکبار کرده اند.
>> خطاب به شهردار : مسئولین شهر از جمله شهردار مراقب باشند اگر کسانی با ایجاد رابطه خواست ضوابط را زیر پا بگذارد و مجوزی برای تعمیر، تجهیر و تبلیغ مکانی غیرشرعی بخواهد، زیر بار نروند.
>> در این شهر جوانان متدین غیور فراوانی وجود دارد که گوششان کاملا شنوای حرف حق از سوی عالمان دینی هست ولی پایبندی آنها به قانون موجب می شود دست به هیچ حرکتی نزنند و آنهایی که بهتر از هر کس می دانند در چه جهتی حرکت می کنند بدانند « لطف حق با تو مدارا می کند، از سر حد بگذرد رسوا کند»
از باب وظیفه شرعی خود را ملزم می دانم، عملی که جای تنفر و برائت باشد، تبرای خود را اعلام کنم.
>> دختران ما اهل نجابت هستند ولی بستر بی حجابی از طرف افرادی برای دختران ما ایجاد شده است.
اینکه عده ای بدنبال گسترش فضای فعالیت دوچرخه سواری [دختران]در سطح شهر هستند خلاف است.
بایدفضای مناسب و محصوری برای ورزش بانون در نظر گرفته شود نه اینکه خیابانهای دزفول تبدیل به پیست ای دوچرخه سواری بانوان شود.
>> چرا باید فردی به دانشگاه دعوت شود و اظهاراتی مخالف با حکم صریح قرآن در رابطه با حجاب عنوان کند. دعوت از افراد مسئله دار به چه معناست؟
>> حوادثی در دانشگاه آزاد اسلامی رخ می دهد که باید قید اسلامی آن را حذف کرد و آنرا دانشگاه آزاد به معنای اینکه هر چه می خواهند بکنند، نامید. طراحان این برنامه هم می دانستند که این برنامه لغو خواهد شد و فقط برای اینکه زمینه را فراهم کنند برای ایجاد زمینه ای برای بحث در آن مورد موضوع را مطرح کردند. درست است که این مجلس کذایی برگزار نشد ولی به نظر بنده کسی که چنین طرحی را داده باید از کار برکنار کنند.
>> شهرداری دزفول ۲۰۰ میلیون تومان صرف آب نمای موزیکال کرده اگر دقت نشود با پخش موسیقی های هنجار شکن این خدمت تبدیل به وسیله گناه می شود.

=============
نکته بسیار مهم از دیسون  :
یکبار دیگر این بخش از سخنان آیت الله سبط شیخ انصاری را مرور فرمایید :

>> باید روحانیون هم بیان کنند که در مقابل کدام عمل نادرست ایستاده اند و آنرا درست کرده اند.

ما منتظریم تا بشنویم که دیگر روحانیون بزرگوار شهر نیز توضیح دهند و به همین شفافی گزارش عملکرد بدهند خصوصا روحانیونی که مسئولیت های حقوقی هم در دزفول دارند.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۵
مهران موزون

خانه پدربزرگ مادری ام در قلب شهر اهواز بود.

خانه ای بزرگ و فراخ.

درخت کُناری که پدربزرگ با دستان خودش 80 سال پیش در وسط حیاط نشانده بود خاطرات و خدمات زیادی را برای اهالی خانه رقم زده است.

به گمانم هنوز هم باشدش.

الغرض حدود 10 جفتخانه ی کموتر، در دیوارهای ضلع غربی حیاط تعبیه شده و همین 10 جفتخانه، زایشگاه و پرورشگاه بچه کموترهای یک گله 200 تایی بود.

شاید گمان کنید از کموترهای چاهی حرف میزنم.

نه.

دقیقا همان کموترهای گُل مَنگلی و گل باقالی محبوب کموتربازها را عرض میکنم.

اما گله کموترِ پدربزرگ، هیچ شباهتی که کُله ی کموتربازها نداشت و درست مانند کموترهای چاهی وحشی با آنان رفتار میشد. کسی کارشان نداشت. کسی اسیرشان نکرده بود.

باباحج عبده(پدربزرگم) دوسال قبل از تولد من در سن 97 سالگی فوت کرده و او را در وادی السلام نجف اشرف کنار مرحوم مادرش به خاک سپردند اما زندگی من با گفتار، رفتار و منشی که از او به جای مانده و در گوشم نجوا کرده بودند مأنوس شد.

همیشه دلم میخواسته از او برای دوستان دیسونی بگویم اما به دو دلیل نشده.

یکی اینکه زندگی 97 ساله ی او بیش از رُمان کلیدر دولت آبادی ضخامت خواهد داشت و در قالب یک پست وبلاگی نمیگنجد.

دوم اینکه میترسم از او بگویم و متهم شوم به «تکاثر گرایی» و به مرور حساسیت در ذهن عزیزان ایجاد شود که خدای ناکرده جدم را به رخ میکشم.

ایضاً در مورد پدربزرگ پدری ام مرحوم «خواجه عبدالکریم موزون» که تنها دزفولی تاریخ است که از دزفول تا تایگاههای سیبری روسیه را با پای پیاده گز کرده است آنهم نه برای جهانگردی  بلکه برای تجارت.

برگردیم به کموترهای خانه باباحج عبده..

من به سهم خودم اُنسی داشتم با آنها عجیب.

هیچ نانی و ته سفره ای در خانه ی پدربزرگ دور ریخته نمیشد مگر اینکه آرام آرام به خورد این کموترهای زیبا میرفت.

خودشان تخم و بَچ میکردند، خودشان پرواز میکردند و خودشان جفتخانه ها را به عنوان زایشگاه موقتی به یکدیگر اجاره میدادند.

محل جفتخانه ها طوری توسط خود باباحج عبده مهندسی شده بود که گربه ها را به آن راهی نبود.

ضمن اینکه درخت کُنار خانه ی پدربزرگ، دقیقاً طوری وسط حیاط کاشته شده بود که کل خانه سایه داشت و نیز کموترها به عنوان یک مکان امن برای خوابیدن از آن استفاده میکردند لذا اگر گربه ای میخواست کموتری را قُروط کند باید از تنه ی کُنار در وسط حیاط با کشیدن پنجول و مصیبت بالا برود و این ریسک را بپذیرد که ما اهالی خانه باخبر شویم.

دقیقا گربه ها شبانه میتوانستند در موقعی که کموترها خواب بودند به سراغ آنان بروند و همانطور که عرض کردم این کارشان ریسک بزرگی داشت.

چرا؟

تنها راه برگشت شان همان تنه وسط حیاط کنار بود و ما منتظر بودیم که گوشمالی شان بدهیم.

لذا گربه ها از آن گله دویست تایی کموتر نصیب زیادی نداشتند.

یادم هست شبی گربه ای نر و گردن کلفت بالای درخت رفته و یکی دوکموتر را لقمه چپ کرده بود.

وقتی دایی ام و یکی از شوهر خاله ها باخبر شدند با تفنگ بادی زیر درخت ایستادند و گربه را هدف گرفتند.

اما گربه هر بار جابجا میشد و لای شاخ و برگ کُنار قایم میشد.

بالاخره دایی ام تفنگ را از شوهر خواهرش گرفت و ابتدا لامپ مهتابی تارمه ی مشرف به کُنار را خاموش کرد.

حیاط غرق تاریکی شد و تنها چیزی که روشن و درخشان بود چشمان زمردین گربه بیچاره بود.

معمولا گربه سانان وقتی در تاریکی اند تصور میکنند که دیده نمیشوند و نمیدانند که چشمانشان چه برقی میزند.

دایی امیر در کمال راحتی با شلیک دوساچمه، چشمان گربه را ترکاند و سپس مهتابی را روشن کرده و تفنگ را به شوهر خاله ام داده و گفت : زنش تا اُفته زیر، دگه کور که بیسه تکون نمخوره.(اونقدر تیر بهش بزن تا بیفته پایین، دیگه کور شده و از جاش تکون نمیخوره)

و همین طور شد.

گربه به دلیل نابینایی تکان نمیخورد و آنقدر ساچمه های قدرتمند تفنگ در بدنش نشست و خون به زمین چکید تا بالاخره سقوط کرد و جان باخت.

غرض از ذکر این خاطره، بیان تنبیه گربه و سلاخی آن نبود بلکه میخواستم بگویم آن گله ی کموتر پدربزرگ به مرور و طی سالهای جنگ به دلیل آنکه اهالی خانه حضور مستمری نداشتند از بین رفتند و پراکنده شدند.

من اما همیشه با خود میگفتم : چرا داشتن کموتر، آنقدر حس خوبی  داشت؟

چرا سالهاست این حس از وجودم زدوده نشده؟ چرا پدربزرگ اصرار به داشتن آنهمه کموتر در خانه داشته.

چرا هنوز هم دوست دارم کموترداری کنم و حتی بخشی از گوشت خوراکی خانه را با پرورش آن تامین کنم؟

چرا؟

تا امروز که احادیث و روایات زیر را شنیدم به جواب رسیدم.

بخوانید و نظر دهید :

1. ابوحمزه ثمالى می‌گوید:

نوه‌ام چند کبوتر داشت. من از خشم، کبوترهاى او را سر بریدم. [پس از مدتی] به مکه رفته و قبل از طلوع آفتاب پیش امام باقر(ع) رفتم. زمانی که آفتاب طلوع کرد، کبوتر بسیارى در آن‌جا دیدم، با خود گفتم مسائلى از او بپرسم و جواب‌هایش را بنویسم با این حال در فکر کارى بودم که در کوفه انجام دادم و بدون دلیل آن کبوترها را سر بریدم و پیش خود گفتم: اگر در کبوتر خیرى نبود، امام آنها را نگه نمی‌داشت،

امام(ع) به من فرمود: «اى ابا حمزه! تو را چه شده!»

گفتم: یابن رسول اللَّه خوب است،

فرمود: «دلت جاى دیگر است؟»

گفتم: آرى بخدا

و داستان سر بریدن کبوترها را گفتم و گفتم اکنون در عجبم از این همه کبوتر که شما دارید.

فرمود: «کار بسیار بدی کردی...».
2. عبد الکریم بن صالح:

نزد امام صادق(ع) رفتم و دیدم سه کبوتر سرخ بر بسترش هستند و فضله انداختند

گفتم: قربانت اینها بستر را آلوده کردند،

فرمود: «مشکلی نیست، خوب است که در خانه باشند».
3. محمّد بن کرامه:

در خانه امام موسى بن جعفر(ع) یک جفت کبوتر دیدم که پَرهای آن سبز بود و اندکى سرخى داشت و ماده‏ سیاه بود و امام نان برایشان خُرد می‌کرد.

(مهران موزون : من عاشق خرد کردن نان های ته سفره خانه پدربزرگ با دندانهایم و ریختن برای کبوترها بود)

علاوه بر اینها توصیه‌هایی نیز در مورد نگهداری کبوتر وجود دارد؛

زید شحام نقل کرده است: در نزد امام صادق(ع) صحبت از کبوتر شد و ایشان فرمودند: «آنها را در خانه‌هاى خود داشته باشید که محبوب هستند».
برای نگهداشتن کبوتر در خانه، آثاری در روایات ذکر شده که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:
دور کردن اجنه و شیاطین از خانه
امام صادق(ع): «کبوتر از پرنده‌هاى پیغمبران است که در خانه خود داشتند و در هر خانه که باشند، آفت جن به اهل آن خانه نرسد؛ چون سفیهانِ جن، در خانه بازى کنند، با کبوتر مشغول شوند و مردم را کاری ندارند».

از امام صادق(ع) نقل دیگری نیز وجود دارد که صدای پَر زدن کبوتر، شیاطین را می‌راند.
جلوگیری از نابودی خانه
امام صادق(ع) فرمود: خدای عزّ و جلّ به وسیله کبوتر از شکست و نابودی خانه جلوگیری می‌کند.

منظور از «هَدَّةِ الدَّارِ» هم می‌تواند به معنای نابودی خانه باشد و هم احتمال دارد منظور دفع ضرر از افراد ضعیف خانه چون زنان و فرزندان باشد.
رفع تنهایی به وسیله کبوتر
مردى به پیامبر خدا(ص) از هراس و تنهایی شکایت کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: «یک جفت کبوتر بگیر».
امام صادق(ع) فرمود: «کبوتر را در خانه پیش من بگذارید تا همدم من باشد».
 

منابع احادیث و روایات +


یک پیشنهاد اقتصاد مقاومتی به آنان که حیاط ویلایی دارند و به ویروس آپارتمان نشینی دچار نیستند :

10 جفت کموتر خانگی را میتوانید با یکصدهزارتومان در پشت بام خانه تان خریداری و نگهداری کنید و با تخم و بچ و ازدیاد آنان حدود 20 درصد گوشت قرمز سالیانه خود را تامین کنید.

نگران نباشید : این یک پیشنهاد مطالعه شده است.

فضولات آنان نیز یکی از داغترین کودهای لازم برای درختان جلوی خانه ی شماست.

یک پیشنهاد برای آنان که فرصت و امکان نگهداری کموتر را ندارند اما به دنبال لذت بردن از نان و دانه دادن به کموترها هستند :

به زیارتگاه محمدبن جعفر(ع) هفته ای یکبار سربزنید و کمی نان و گندم و برنج ته سفره را با خود ببرید حدود 100 کموتر زیبا آنجا هست که منتظرتان هستند.

مطمئن باشید آرامش روحی عجیبی خواهید یافت.


بازنشر مطلب در سایت دزنا +

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۷
مهران موزون

چهارسال قبل از تولد من به دین اسلام و مذهب شیعه مشرف شده بود اما آوازه ی این تغییرِ دین، چنان پرطنین بود که کودکی من با اخبار مسلمان شدن محمدعلی ممزوج بود.

شیعه شدن این فوق ستاره ی بوکس، موجی از افتخار در ملت ایران ایجاد کرده بود، افتخار به نوکری علی(ع).

دهساله بودم که او از بوکس اعلام بازنشستگی کرد اما هنوز طعم بیدار شدنِ ساعت 4 بامداد و تماشای پخش زنده ی بوکس های او با حریفان در ذایقه ام باقیست.

حقیقت این است که بخشی از افتخارات و رشد بوکس ایران در دهه 1350 خورشیدی، مدیون شیعه شدن محمدعلی کلی است.

دزفولی های بسیاری هنوز هم نوستالژی بوکسهای کِلی را درون خود دارند.

این روزها محمدعلی در بستر بیماری است و نیاز به دعا دارد.

گفتنی درباره او بسیار است اما ویدئویی که برایتان بارگذاری میکنم مرا بی اختیار بیاد امیرالمومنین(ع) انداخت که در میادین نبرد، حیدری کرار و ضرغامی بی نظیر بود لکن در محبت به کودکان بی همتا بود.

آیا این فیلم بیانگر آموزه ای از آموزه های مولای متقیان در محمدعلی کلی نیست؟

کسی که قدرت ضربات مشتش، صدها پوند بود اینچنین برای به دست آوردن دل کودکی سه ساله بی آنکه ذره ای احساس شرم کند پیش چشم خلق خود را مغلوب او میکند.

در این ویدئو دو نکته ی اخلاقی ظریف هم دیده میشود.

نحست آنکه محمدعلی برخلاف جماعتی که از این کار او میخندند اصلا به روی کودک نمیخندد تا کودک احساس نکند که توسط محمدعلی مسخره شده است.

به بیان دیگر،کلی با چهره ای جدی در حال برآورده کردن آرزوی کودک(نبرد با محمدعلی کلی) است.

دوم آنکه پس از مغلوب شدن به دست کودک، با او روبوسی میکند تا کودک بیاموزد که بوکس مبنای نفرت نباید باشد و صرفا یک ورزش است.

محمدعلی کلی : خداوند بزرگترین است، من فقط بزرگترین بوکسور هستم

اگر فایل فیلم کُند باز شد به این لینک مراجعه فرمایید +

 

 

تشرف محمدعلی کلی به محضر امام حسین (ع)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۱
مهران موزون