دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

صدای ما را از رادیو دزفول میشنوید...اینجا دزفول است صدای پایتخت مقاومت،
توجه...توجه...آژیری که هم اکنون میشنوید به معنای خطر نابودی صله ارحام، حفظ حقوق همسایگی و گسست اجتماعی بوده و معنا و مفهوم آن، اینست که چیزی به پایان مرگ انسانیت در شهرمان نمانده.
خواهشمندیم هرچه سریعتر به شوادونهای «فیس بوک و وایبر و واتساپ» پناه ببرید تا از خطر «شرمندگی و آوار عذاب وجدان عمومی» در امان بمانید...اینجا دزفول است مهد تمدن و شهرنشینی تاریخ.

***

فلاش بک (سکانس یکم تا ششم)
سکانس اول ( سالهای دهه 1350) :
دزفول(خانه ی پدری) خانه ای حدود سیصد متر و دارای هشت اتاق.

شش اتاق برای اهالی خانه (من، پدر، مادر، خواهر و برادر و مادربزرگ و ...) و دو اتاق دیگر دائماً در اختیار کسانی که فقط عنوان مستأجر داشتند.
پیش از این در خصوص باباتقی (اینجا) و (اینجا)و (اینجا) برای خوانندگان این قلم نگاشته ام.
او مستأجر بزرگترین اتاقِ خانه مان بود، گویی که پدربزرگ اعلام نشده ی ماست.
اتاق استیجاری دوم با قریب به 10 متر مساحت در اختیار پیرزنی بود بنام عمه توار(تبار) که او هم مثل باباتقی چشمانی نیمه بینا داشت و مبلغ اجاره اش کمتر از کمک های غیرنقدی ماهیانه ای بود که به او میرساندیم.
پیرزنی روشن ضمیر و متواضع که در قصه گویی،دست کمی از باباتقی نداشت،مادرم پختن نان را از او آموخت.
عمه توار پس از سالها اقامت در کربلا، در پی درگیری های مرزی سال 1353 ایران و عراق، از آنجا اخراج شد و به دزفول برگشت. او همسر و پسرش را در عراق از دست داده بود و نزد ما ساکن شد.
گاهی در عالم کودکی از خود می پرسیدم که چرا عمه توار و باباتقی به خانه های خویش و نزد بستگانشان نمیروند؟
بعدها آموختم که تمام اتاقهای خانه سهم ما نیست و این دو مستاجر، همچون کبوترهای چاهی خانه مان سهمی از اتاقها دارند که زکات داشتن خانه وسیع است لذا باباتقی و عمه توار برکت خانه بودند.
پیش ازاین گفتم که باباتقی پس از آغاز جنگ به خانه ی کوچکی که در محله پدرش (ساکیان) خریداری کرد رفت و ما برای آب و چینه کردنش(که کاملا نابینا و زمین گیر شده بود) به او سرکشی میکردیم اما در بازه زمانی دوماهه ای که به دلیل شدت حملات موشکی در شهر نبودیم باباتقی ازگرسنگی و تشنگی در منزلش به شهادت رسید و جنازه اش آنقدر بر زمین ماند که مورچه ها احاطه اش کرده بودند.(خدا صدام را لعنت کند)
عمه توار نیز بعد از شروع جنگ، به دلیل خلوتی گاه و بیگاه خانه، بناچار نزد بستگانش در محله داعیان رفت و کمی بعد نیز به رحمت خدا پیوست. او شیفته ی حضرت ابالفضل العباس ع بود و تا آخرعمر، آه و فعان دوری از کربلا و مزار پسرش را هم داشت (خدایش بیامرزاد)
سکانس دوم (همان سالها)
اهواز(خانه پدربزرگ مادری)

خانه ای با 12 اتاق که حدود 5 اتاق آن دائماً در اختیار مستمندان و بی بضاعتان بی سرپناهی بود که یا دزفولی الاصل بودند و برای کسب و کار به اهواز می آمدند یا اهل مناطق سردسیر بالا که در فصل سرما برای کارگری به اهواز می آمدند. برخی از آنان آنقدر دراین اتاقها میماندند که عضوی از خانواده محسوب شده و تا سالها پس از مرگشان، آن اتاق را بنامشان نشانی میدادیم.
-    فلان چیز کجاست؟
-    در اتاق حج اَباز است، برو بردار.
(در حالیکه سالهای سال از مرگ حاج عباس میگذشت و اتاق حکم یک انباری را داشت)
حج اَباز(حاج عباس) پیرمردی دزفولی و بیکس، در اهواز در بازار عبدالحمید سقایی میکرده و مرحوم پدربزرگم این اتاق حدود 6 متری را رایگان به او تخصیص داده بود و همان آنجا بود تا (سالها قبل از تولد من) به رحمت خدا رفت.
سکانس سوم (همان سالها) :
دزفول (محله پدری)

کمی پایین تر از روبروی حسینیه سبط شیخ، قبرستانی وجود داشت که زمینش از سطح محله حدود 10 متر بلندتر بود و اهالی به آن مُقوم میگفتند. کمی پایین تر از روبروی حسینیه، دخمه ای (در حد یک اتاق) حفر شده و زیر قبرستان وجود داشت که یک درب چوبی به آن متصل بود و پیرزنی بنام سَلبِ جون(سروجهان) زندگی میکرد، هیچگاه نفهمیدم که قوم و خویشی دارد یا خیر؟
از او و ازاتاقش که به نوعی زیر قبور مقوم قرار داشت میترسیدم. انصافاً پیرزن تند خویی هم بود.(چون کودکان فضول محل اذیتش میکردند و از بالای اتاقش که محوطه قبرستان بود توی حیاط چند متری اش زباله می ریختند و به حیاط باریک و کوچک خانه اش سرک میکشیدند و او هم جیغ و سرو صدا و نفرین میکرد)
بزرگترهای محل اما، هوایش را داشتند.
گاهی مادرم طبق عادت مألوفِ آنزمان، ظرفهایی از ناهار طبخ شده ی خانه را در تَپ(tap) ( سبدی گرد و کم عمق و بافته شده از چوب بوته های بادام تلخ دزفولی که دهها سال عمر میکرد) میگذاشت تا برای برخی همسایه ها ببرم، وقتی نوبت دادن غذای «مش سلب جون» میشد با ترس و لرز و نفرت به سراغش میرفتم.
خدایش بیامرزاد.
روزی مادر را گفتم : چرا غذاهای سرخ کردنی را برای خانه فلانی که جزو فقرای محل نیستند باید ببرم؟(گمانم این بود که صرفا به همسایه های مستمند باید غذا بدهیم).
پاسخ داد : عروسشان باردار است ممکن است بوی سرخ کردنی را حس کند و میلش بکشد و رویشان نشود درخواست کنند، برای خانم باردار خوب نیست که بوی غذایی را استشمام کرده و دلش بخواهد و نخورد.
سکانس چهارم (همان سالها)
اهواز ( خانه پدربزرگ مادری)

روزهای پنجشنبه، ناهار را مفصل تر درست میکردند و غیر از اهالی و مستاجران خانه و ضعفای ساکن اتاقهای موصوف، یک سینی پر از غذا(همراه با مخلفات) نیز حدود چهار خیابان آنورتر(کوچه روبروی سینما اوکسین)، به منزل یکی از سادات عرب زبان منطقه می بردیم و سینی را با احترام تقدیم میکردیم؟
بعدها فهمیدم که : برکت زندگی است اگر با سادات کم بضاعت ( لااقل هفته ای یکبار)  هم سفره شویم.
چهار سکانسی که گفتم، خاصِ خانواده ی پدر یا مادر بنده نبود بلکه فرهنگ غالب مردم آن زمان محسوب میشد.
یادم هست حتی برخی از فقرای محل نیز، رسم اطعام شب جمعه ی سادات کم بضاعت را رعایت میکردند و با عزت و احترام، سینیِ غذایی ارسال و تقدیم میکردند.
جالب اینکه هرچه خوراک و غذای پخته شده در خانه ها، باکیفیت تر بود، اصرار به فرستادن آن برای سادات بیشتر بود، یعنی مردم بهترین ها!! را به سادات محلشان هدیه میکردند.
اگر چه قلم به سمت سادات گرامی چرخید، اما موضوع اصلی سخن، توجه به سالمندانِ بی کس و تنهایی بود که یا در خانه هامان نگاهشان میداشتیم (ولو اینکه از خویشان نباشند) و یا در محلمان بودند و روزانه به آنها سرکشی میکردیم.
پیش از این در مورد تنهایی مش ریبخیر (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) نیز نوشتم.
و آنجا اظهار نگرانی کردم که طلیعه های رهاسازی و فراموشی سالمندانِ جامعه شهری دزفول در حال هویدا شدن است.
سکانس پنجم(دزفول ، پارسال)
جنجالی بر سر برگزاری و عدم برگزاری کنسرت های موسیقی برپا شد.
سوال : آیا محتوای کنسرتهای خوانندگان محبوب مردم در لوح های فشرده و رسانه های مختلف در دسترس نیست؟
آیا با یک کلیک در اینترنت یافت نمیشود؟
البته که هست و میشود!
پس چرا برخی اینقدر به برپایی و تماشای حضوری کنسرت تمایل نشان میدهند؟
کنسرت را رها کنیم ،
سینما!
آیا تمامی فیلمهای روی پرده سینما قابل دسترس در سوپر مارکتها (با کمی دیر و زود) نیست؟
پس دلیل رفتن مردم به سینما چیست؟
جواب : نیاز انسان به حس دور هم بودن و تحرکات دسته جمعی!(صرفنظر از درست و غلط بودن این حس در مورد کنسرت ها)
زمانی دغدغه های دور هم بودنمان چه بود؟
دورهمی به باغ برویم، دورهمی به شنا برویم، دورهمی به فوتبال برویم، دورهمی به مسجد، به جبهه، به مدرسه، به میهمانی، به سفر، به زیارت اهل قبور برویم.
اکنون اما،
گرچه هنوز هم با همیم.
اما به کجا و درکجا؟
دورهمی به فیس بوک برویم،
دورهمی به تماشای کانال های بیگانه بنشینم،
دورهمی قلیان بکشیم،
دورهمی در واتساپ و وایبر بنشینیم.
دورهمی...
و ظاهرا این دورهم بودنهاست که موجب میشود که هیچکس تنها نباشد.
آنزمان اما، 
دورهم بودنها به آنجا ختم میشد که هیچ پیرمرد و پیرزن تنهایی، به معنای واقعی کلمه تنها نبود.
ما همه با هم بودیم، ولو نسبت شناسنامه ای با هم نداشتیم.
باباتقی با بنده نسبت شناسنامه ای نداشت اما او شناسنامه 90 ساله ای از فرهنگ دزفول بود.
عمه توار نیز.
و مش سلبجون.
سکانس هفتم (دزفول 1393)
جنازه ی مردی دوماه پس از مرگش در خانه اش کشف می شود.
سکانس هشتم ( دزفول همین چند روزه ..)
درج خبری در فضای مجازی دزفول، سقف طاقتم را فروریخت.
جنازه پیرمردی، یکسال!! پس از مرگش در خانه اش کشف میشود؟ +
ما را چه میشود؟

این خبر حاوی دهها پرسش بی پاسخ است!
در دزفول؟
سکته کنی و بمیری و یکسال تمام!! هیچکس درب خانه ات را نزند؟
هیچکس عدم حضورت را حس نکند؟
هیچکس نبودنت را به پلیس گزارش ندهد؟
این خبر یک زنگ خطر اجتماعی است، نه فقط برای مردم دزفول، بلکه برای مسئولین نیز.
بی تعارف بگویم : اُف بر روزگارمان باد.
گمانم آن بود که دزفول هنوز همچون تهران به خراب آباد مدرنیته تبدیل نشده و هنوز رگه های اخلاق و انسانیت سنتی در آن  نفس میکشد.


 

یکسال! قبوض آب و برق و گازت را از بالای درب به درون خانه بیاندازند و بروند؟
آیا غیر از این است که مردم محل هم، یکسال تمام بوی نامطبوع تخریب یک جسد را تحمل کرده اند و بی انکه دنبال دلیلش باشند همچون کلانشهرهای بی دروپیکر، باخود گفته اند به من چه؟ وظیفه شهرداری است که دلیل این بو را بیابد.
این مطلب محاکمه ی خوانندگان و بستگان این پیرمرد نیست.
محاکمه مسئولین نیست.
سرزنش همه است.
زنگ خطر مرگ انسانیت است.
ما را چه میشود؟
آیا هنوز هم شعار «هیچکس تنها نیست» را باور کنیم؟

پی نوشت1 : از حق نگذریم، این حادثه یک پیام مثبت هم دارد، آنهم اینکه : امنیت منطقه علی مالک ، صددرصد است. زیرا دزدها هم به این خانه سرک نکشیده اند.
پی نوشت 2 : تیتر این مطلب منبعث از آموزه های مدیریتی امیرالمومنین ع در نهج البلاغه است.پس آن دسته از مدیران محترم دزفول که قرار است باخواندن این مطلب جیغ بنفش بکشند و از صراحت کلام این حقیر آزرده شوند بهتر است بدانند که آینه چون نقش تو بنمود راست...

والله اگر قدرت و سطح دسترسی میداشتم ظرف 48 ساعت اخیر، نیمی از مدیران فعلی شهرستان را تودیع میکردم.

چه مدیران فرهنگی، چه امنیتی، چه اجتماعی، چه مذهبی و ...

پی نوشت 3 : پس از نوشتن و بارگذاری این مطلب بود که شنیدم غیر از رسانه های فضای مجازی، اخبار تلویزیون ملی نیز به این خبر پرداخته است. من به عنوان یک دزفولی احساس شرمساری دارم.  +

 بازنشر مطلب در دزنوشت +
  باز نشر مطلب در دزمهراب +

بازنشر مطلب در دزفول امروز +

نظرات  (۱۸)

۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۴۹ صدای تنهایی
سلاااام مهندس خوب هستین ؟؟؟

شرمنده یه مدت نشد بیام سراغ وبلاگتون .... عذرخواهی منو بپذیرید

درباره این جسد بگم که خیلی خیلی تعجب داره .... تا این حد دیگه بیخبر ؟؟؟ چی بگم فقط میتونم بگم بیچاره پیرمرد ...
و بیچاره مایی که هنوز نفس برا کشیدن داریم باید بترسیم از آیندمون دا نصیب نکنه ...

راستی مهندس مطلبی درباره مهمون واگیردارمون نذاشتی چرا ؟؟
انتظار داشتم الان که بیام کوبنده مثل قبل مطلب زده باشی درباره گروخاک پر از نعمت که بر سرمون میباره ....
کو مطلبت ؟؟؟ 
پاسخ:
سلام
من قبلا دردیسون درین مورد نوشتم.
الانم توی واتساپ زیاد صحبت کردم در گروهها.
مسئله اینجاست که تحلیل و درک بنده از موضوع با خیلیا متفاوته.
به هر جهت الان به جای حرف ، دنبال یه طرح عملی هستم که لااقل بتونم به جانبازای شیمیایی دزفول خدمتی بکنم توی این گرد و غبار.
موید باشید
۱۶ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۱ رسول پاریاب (آذرخش)
میشه بپرسم نظرتون راجع به کلیت اون طرح ارتباط صورت به صورت و گعده هایی که با شما و دیگر دوستان میشه گرفت چیه اصلا؟!
یعنی اصلا امکان پذیر هست نیست؟!
از اون طرف که به نوعی اساتید باشند تمایلی هست نیست!
و...
پاسخ:
سلام
اگر بنا بر گعده!! باشد که همین حالا من و شما گعده به راه انداخته ایم
اگر منظورتان این است که دیدارهای حضوری داشته باشیم بنده هر وقت به شهر میام پدر و مادرم از دستم شاکی اند چون بیش از 80 درصد وقتم برای همین دیدارها و گعده هایی است که مدنظر شماست.
بنده بقیه ی دوستان مقیم تهران رو نمیدونم آقا رسول.
ضمن اینکه واتساپ و تلفن و ...هم هست.
یادت هم باشه اخوی شبانه روز 24 ساعته.
و بنده از 6 بامداد تا 1 ساعت از نیمه شب گذشته فعالیت دارم(که یکسوم آن اختصاص به فعالیت های معاش خانواده و باقی آن تحرکات رایگان و فی سبیل الله اما برنامه ریزی شده است).
بنده قلبی بیمار دارم که می بایست خوابم و فعالیتم به اندازه باشد(که نیست)
لذا بنده با توجه به بُعد فاصله و ضیق زمانی که دارم در خدمت شما نیز خواهم بود.
طرحتان را روشن و مدون بفرمایید شنونده هستم.
دقت فرمایید : «طرح» شما چیست؟
عنوان طرح..
ماموریت طرح..
هدف طرح..
شرح طرح..
راهکارهای پیشنهادی برای پیاده سازی آن...
منابع لازم و مسیر تأمین منابع...
(دقت فرمایید : منابع لازم فقط پول نیست، محل فیزیکی و مجازی طرح...منابع انسانی..سطح دسترسی های حقیقی و حقوقی...زمان اجرای طرح اعم از زمان اشخاص و زمان سیستم های درگیر...)
جامعه هدفِ طرح...
نتایج حداقلی حاصله از اجرای طرح...

====
اگر طرحی در ذهنتان دارید باید اینها را روشن برای بنده بفرمایید تا آنگاه بنده به عنوان متعامل شما پاسخ دهم که :
آیا طرحتان واقع بینانه و قابل اجراست؟
آیا طرحتان مفید است؟
آیا بنده امکان و توان شرکت در طرح را دارم؟
آیا بنده علیرغم شرکت در طرح، امکان دادن مشاوره را دارم؟
۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۰ رسول پاریاب (آذرخش)
سلام
ضمن تسلیت در گذشت همسر مکرمه فرمانده شهید شهرمان سید جمشید صفویان و آرزوی رحمت و مغفرت برای آن بانو...
و اما بعد:
در رابطه با اینکه شما نسبت به حوادث و مسائل دزفول همیشه موضع گیری های خوب و بجایی داشتید هم مطلع بودم و هم با توجه مطالعه برخی پست های همین وبلاگ مطلع تر شدم لاکن منظورم تاثیرات حضوری بود نه رسانه ای آن هم در زمینه کار با جوانان که ان شالله بوده و بیشتر هم شود...
لذا طرح مورد نظر رو که به اجمال در کامنت های قبلی توضیح دادم اما هر چند جزییاتی هم در ضهنم موجود است لاکن ترجیح میدهم در صورت موافقت با اصل طرح جزییاتی که مورد نیاز هست و ساختاری و هدفی که منظور شماست رو از شما دریافت کنم...
ضمنا در صورت حضورتون در دزفول اگه بشهد بصورتی حضوری ملاقاتتون کنیم که خیلی هم بهتره...
پاسخ:
سلام
منتظر شنیدن و یا خواندن طرح شما هستم.
موید باشید
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۶ رسول پاریاب (آذرخش)
سلام
در مرود اینکه فرمودید بیشتر در موردتون اطلاع کسب کنم. چشم
اما در مورد طرح بذارید بعد از این که تحقیق کردم(خیلی زود) خدمت میرسم و به طور کلی توضیحات بیشتری ارائه می کنم که البته شامل نظراتی راجع به اینکه مشکلات ایجاد شده توسط اقایون X رو چه تدبیر میشه براش اندیشید هم هست!
چون من اصولا در همین مورد دعوا زیاد کردم!!
موجیم که آسودگی ما عدم ماست...
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۹ محمد خواجه نظر
سلام
در زمان خدمت سربازی با همچنین جنازه ای برخورد کردم بعد از 3 یا 4 ماه در منزلش تنها پیدا شد و تنها 1نفر اومده بود سراغش اونم 1زن صیغه ای که عاشقش بود و نامه ای از لای در براش به داخل خونه فرستاده بود......
خیلی وقتی شهر ما رو به زوال رفته
خیلی وقتی دیدگاه های آدماش شخصی شده و فقط به فکر خودشون هستند
خیلی وقتی جامعه به اجتماع، اجتماع به جمع، جمع به ما و ما به من تبدیل شده
زنگ خطر خیلی وقت به صدا در اومده و لی ما هنوز خوابیم
هنوز مشکل بزرگ این شهر برگزاری کنسرت
حرف زیادبرای گفت ولی .....
یا حق

پاسخ:
سلام جناب خواجه نظر
مراقب باشید تا در خصوص ساحت مقدس کنسرت های موسیقی پاپ آرامتر صحبت کنید.
مگر خبر ندارید مردم دزفول تمام شادی شان، شخصیتشان، نانشان، آبشان آبرویشان به این کنسرتها بسته است؟
جوری صحبت میکنید انگار که در دزفول زندگی نمی کنید؟
جنازه مردم روی زمین می ماند؟ خب بماند. به جهنم!
گرانی و بیکاری و مصیبت یقه مردم را گرفته؟ به درک!(بلانسبت شما و مردم)
کنسرت اما چیزی دیگری است جناب خواجه نظر.
و ما ادراک مالکنسرت برادر من!
کنسرت خیر دنیا و آخرت درش هست.
شخصیت و آرامش روح درش هست.
سلامت مردم بسته به کنسرته.
عزت مردم دزفول امروز به کنسرت بستگی داره.
لطفا با کنسرت شوخی نکنید وگرنه زبانم لال به عذاب خدا گرفتار میشید.
کمی صبر کنید قرار است آیه قرآن هم (العیاذ بالله) در خصوص لزوم کنسرت نازل شود : الذین یُقِر قِرونَ فی الکنسرت، اولئک هم الفائزون.
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۴۷ رسول پاریاب (آذرخش)
بازم سلام
اولا حرف من تنها متوجه شما نبود...(بلکه نقدی به یه تفکر در برخی از بزگواران بود که نسبت به دزفول و امورات دغدغه دارند اما برخی مسائل رو مورد توجه قرار نمیدن یا شاید به نوعی نسبت به نقدشان یک طرفه به قاضی میروند.)
ثانیا خدا قوت و ان شاءالله همچنان موج بمانید...
ثالثا...اگر هایی فرمودید!
الف:ساختار مندی و هدفمندی رو شما به ما بیاموزید چه اشکال داره زکات علم بشه!
ب:مثل اینه که بنده بگم اگر کار فرهنگی هیچ هزینه ای برام نداشته باشه، وقتم رو نگیره، به درسم هیچ لطمه ای نزنه، به کارم هم منفعت برسونه!، به زندگی هم به طور کامل برسم، عشق و حال تفریح رو هم با رفیقام بکنم،خیلی هم خوبِ کار فرهنگی!!
اما در راستای طرح:
یکی از طرح های بسیار ساده و پیش پا افتاده ای که من دارم اینه که از دوستانی مثل شما(نه فقط شخصتون یه تعداد) به صورت هفتگی در مساجد دزفول برنامه داشته باشیم و گعده هایی که نظراتتون رو حول محور مسائل شهر ودیگر مسائل تخصصتون ارائه بدید تا جونتر ها هم متوجه خیلی از مسائل بشن...(البته به صورت ساختارمند و با همکاری، نظر و برنامه ی خود اساتید)
نتیجه:
1.اینجوری امید زیادی به جوونا تزریق میشه
2.مسیر کلی خودشون رو در جهت مسیر امورات فرهنگی پیدا میکنند و از این سر درگمی حال حاضر در میان
3.مساجد که روز به روز به سمت مراکز سالمندان پیش میروند دوباره شور ونشاطی درشون ایجاد میشه
4.با آگاهی و پیگیرشون مسئولین نیز مجبور به پاسخ گویی و کار بهتر میشوند.
5.ضعف ها و قوت های مساجد و مراکز بهتر شناخته شده و در جهت رفع ضعفها و اثر بخشی بهتر قدرتها تلاش میشه
...
در کل این یه توصیه کاملا شاگردانه به کلیه اساتید محترمی است که به نوعی به فکر افتادند و خطر از بین رفتن خیلی چیزها رو دارند حس می کنند«آقایان بزرگوار روابطتون رو با جوونهای شهر بیشتر کنید به این نیروها کمک بدید خیلی بهتر از اینه که برخی مسئولین رو شماتت کنید حالا چه با صدا و چه بی صدا بین خودتون یا با خودتون فقط!!»
پاسخ:
رسول جان سلام
به این نتیجه رسیدم که سابقه فعالیتهای قبلی و فعلی بنده(اون بخشی که آشکار هستش رو در جریان نیستی) توصیه میکنم کمی بیشتر نوشته های قبلی بنده رو مطالعه کنی تا بدونی که بنده کمکاری نکرده و نمیکنم.
شماتت مدیران کمکار و بیسواد و کم سواد( نه مدیران خوب و شایسته) دستوره معصومینه عزیزم.
بنده نوآوری نکردم.
ضمنا اهل عمل هم هستم نه فقط جیغ بنفش کشیدن.
کمی بیشتر درمورد بنده تحقیق کنی ممنون میشم.
در ضمن بگو پروژه ات چیه میخوای چه کنی تا بهت ساختارمندیش رو تا اونجایی که سوادم میکشه بگم.
ضمنا : مساجد دزفول هرچند خالی هستند اما صاحب رسمی!! دارند و تا حالا سه مرتبه در سه مقطع زمانی شده که جوانانی مثل شما(دغدغه منه) وقتی اومدم شهر ، با اشتیاق از بنده خواستن بیام صحبت کنم و بنده علیرغم مشغله زیاد پذیرفتم ولی در دقیقه نود از طرف همون صاحبین رسمی! مساجد!!! از پشت پرده جلوشون رو گرفتن!  و کنسل شده و اون جوونای بنده خدا هم با خجالت و شرمندگی بهانه آوردن و عذرخواستن.(در حالیکه من درخواست صحبت در مساجد نداشتم و اونا خودشون دعوت و اصرار داشتن)
بنابراین تصور نکن که تریبونهای نحیف مساجد هم به همین راحتی در اختیار افراد دلسوزی مانند بنده قرار میگیره.
 فتأمل یا اخی.
۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۰ رسول پاریاب (آذرخش)
ضمن عرض سلام و آرزوی تحیت
استاد من به هیچ عنوان از مسئولین دزفول چشمم آب نمی خوره و انتظاری هم ندارم...
چرا؟! چون خیلی هاشون اصلا دغدغه ای جز خودشون(موکدا خودشون)ندارند.
اما افرادی که از بیرون شهر دغدغه مندی خودشون به هر طریق ابراز کرده یا بعضا فقط ادعای دغدغه مندی رو دارند چی؟!
آیا حاضر به همکاری با جوونای مستعد دزفولی که خواهان همکاری هستند خواهند بود...شرمنده اما فکر کنم پاسخ نه باش
مثلا همین شما بزرگوار عزیز من فردا بگم میخوام فلان فعالیت گروهی رو تو شهر شروع کنم به پشتیبانی فکری و تا اندازه توانتون «که میدونم هم کم نیست» همکاری ارتباطی و... چی به من جواب میدید؟!
غیر از اینه که من تا حالا از هرکدوم از بزرگواران پرسیدم محترمانه شوت شدم!!
در پایان از اینکه وقتتون رو گرفتم عذر می خوام و فقط حرف دلی بود که زدم...
از پست هایی که در وبلاگ کار می کنید هم همیشه استفاده میکنم.ممنوم
پاسخ:
سلام
ضمن تشکر و آرزوی موفقیت برای شما عزیز دل.
بنده اگر بخوام لیست کارهای تک نفری وگروهی رو که برای دزفول «کرده و میکن و خواهم کرد» اینجا باز کنم ممکنه برداشت ریا بشه و یا وقت نشه.
اما سبد زمانی بنده محدود به همون 24 ساعت شابنه روزه.
که بخش مهمی ازاین وقت همین حالا هم به دزفول اختصاص داره.
موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
شما ارگ اربنده کمکی بخواهید و طرحی دارید بیان بفرمایید.
اونایی که بنده رو از نزدیک میشناسن میدونن که : اگر کار ساختارمند باشه. اگر هدفمند باشه، اگر در تخصص یا توان من باشه اگر به بقیه فعالیتهای جاری بنده آسیب نزنه و اگر با اعتقادات من منافات نداشته باشه حتما کمک میکنم.
جسارتا انتظار ندارید که «اگر»های فوق را نادیده بگیرم!
۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۳۴ رسول پاریاب (آذرخش)
اولا در پذیرش من هیچ تلویحی نبود و با افتخار پذیرفته و تشکر هم کردم همون جوری که الان هم از توضیحاتتون تشکر می کنم.(بنده به هیچ عنوان حرمت بزرگتر از خودم رو که مطمئنا شخص آگاهی هم هست، نشکسته و بلکه با علاقه فراوان از نظراتتون بهره برده و استفاده می کنم.)
لیکن نظرم رو هم بدون رو در بایستی عرض میکنم...
کلیت حرف شما رو کاملا قبول دارم و هیچ شکی ندارم در اون و صد البته شورای فرهنگ عمومی شهرستان رو هم تا حدود نسبی میشناسم و ضعفها و بعضا شاید قوت های اون رو هم تا حدودی متوجه هستم...
اما حرف بنده چیز دیگه ای بود و اون اینکه به فرض جوونای این شهر باید وارد کار بشن برای این ضعفها که حتماهم همین طور هست.
با توجه به این مسئله
1.آیا از سوی افراد و تریبون دارانی که در کامنت قبلم هم توضیح دادم همکاری با این جوانها می شود یا نه؟!(بی تعارف معتقدم نه!)
2.خیلی از این جوونها دغدغه دارند فعالیت هم دارند اما آیا از سوی افراد مورد نظر مسیر دهی و روشن سازی میشن یا نه؟!(معتقدم نه!)
3.خیلی از این جوون ها دارن زده میشن کسی به فکر از بین رفتن دغدغشون هست؟!(معتقدم نه!)
4.شک ندارم این قشر فعال بشن مسیر کلی هم عوض میشه به این نکته کسی توجه می کنه؟!(معتقدم نه)
و البته برای همه این نه ها دلایل مهم دارم و صد البته دیدم...
پاسخ:
سلام مجدد
رسول جان از لطفت تشکر میکنم.
اینو بدون که بنده در تکیه کلامهایی که درمورد دزفول دارم( همیشه ی خدا) همیشه دوچیز رو از قلم نمیندازم :
یکی اینکه دزفول مملو جوانان پر انرژی و باهوش و پای کار است .
دیگه اینکه از این انرژی ها استفاده نمیشه و باید همچون زمان جنگ، یکباردیگه عرصه رو به جوانان سپرد(البته روی حساب و کتاب).
چه کنم برادر؟
منم مثل شما.

۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۰۱ محمدامین شیخ انصاری
سلام.این همه پیامبر سفارش همسایه را نمود که امیرالمومنین میفرماید تصور کردیم که همسایه از ما ارث میبرد.
همسایه بمیرد(حالا گشنه بودنش به یک طرف که فرمود:

ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِیا، ما آمَنَ بى مَن باتَ کاسیا وَجارُهُ عاریا؛


به من ایمان نیاورده است آن کس که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد. به من ایمان نیاورده است آن کس که شب پوشیده بخوابد و همسایه اش برهنه باشد.)وانسان از احوالاتش بی خبر باشد.
مگر مردم ما از حقوق همسایه خبر ندارند:
که پیغمبر درباره حقوق همسایه فرمودند: اگر از تو کمک خواست کمکش کنى، اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى، اگر نیازمند شد نیازش را برطرف سازى، اگر مصیبتى دید او را دلدارى دهى، اگر خیرى به او رسید به وى تبریک گویى، اگر بیمار شد به عیادتش روى، وقتى مرد در تشییع جنازه اش شرکت کنى، خانه ات را بلندتر از خانه او نسازى تا جلوى جریان هوا را بر او بگیرى مگر آن که خودش اجازه دهد... .
آقایان توبه از طرز مسلمانی خود کنیم....
پاسخ:
سلام بر شما.
خدا اجرتان دهد.
مطلب کامل شد با این روایات درخشان.
۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۱۹ رسول پاریاب (آذرخش)
اولا منظورم از تعصب منطقی همون معنای ارائه شده توسط شما بود فلذا از این که بار منفی این کلمه رو گوش زد کردید ممنون...
ثانیا با توجه به توضیحات خودتون فرهنگ عمومی رو چطور میشه بالا برد، غیر از این که تریبون دارنی مثل شما این حرف ها رو برای عموم بازگو کنند؟!
من خیلی از ضعف ها رو یا از همون روشی که شما فرمودی یا دیگر روش ها متوجهم لاکن برای من روشن اما مردم رو کی باید آگاه کنه تریبون دارها و بزرگان...
ضمن تبریک دهه فجر و با توجه که در اثنای این ایام الله هستیم شما ارجاع میدم به رویه حضرت روح الله(ره) که از سال 42 به روشن سازی پرداخت تا سال57 انقلاب شد اما من با تمام احترامی که برای حضرات بزرگوار دزفولی صاحب جایگاه تریبون قائلم(فکر کنم این کار رو که یک وظیفه است، قبلا ثابت کرده باشم) لاکن معتقدم در این زمینه روشن سازی به هیچ عنوان حد اقل به حد لازم نه حتی کافی هم صورت نگرفته نشان به این نشون که بارها از دوستانی جهت برنامه های تنویری دعوت کردم و متاسفانه خیلی اجابت نشده...
پاسخ:
سلام
ممنونم که توصیه بنده رو در خصوص عدم بکارگیری واژه ی نامناسب تعصب ، تلویحا اجابت فرمودید.
اما بعد..
مسئولترین نهاد مربوط به فرهنگ عمومی شهرستان، «شورای فرهنگ عمومی » شهرستانه که اونم با مراجعه به اینترنت و یه جستجوی ساده می تونید به وظایف خطیرش دسترسی پیدا بکنید.
سپس متوجه خواهید شد که این شورا در شهر دزفول ، تونسته از پس وظایف خودش بربیاد یا خیر؟
احتراماً باید عرض کنم : از نظر بنده به عنوان یک کارشناس فرهنگی رسانه، شورای فرهنگ عمومی شهرستان دزفول(به دلایلی که نمیخوام فعلا بهش بپردازم) روی ویلچر نشسته.
اما،
وقتی نهاد حساسی مثل شورای فرهنگ عمومی شهر، کارکردهای خودش رو نداشته باشه، تکلیف از بقیه ساقط نیست.
و بنظر بنده پس از شورای فرهنگ عمومی شهرستان، این رکن رکین رسانه است که موظف است تا در ارتقاء فرهنگ عمومی، آستین بالا زده و با نگرشهای برنامه ریزی شده، مدون و در قالب زمانی «کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت» اقدام به حرکت کنه.
جونم برات بگه :
اگر در خصوص کارکرد محتوایی رسانه ها بخواهیم یه دسته بندی کلی انجام بدیم( به لحاظ پوزیشن عملیاتی) ناچاریم به سه محور حرکتی اشاره کنیم :
الف) تحرکات تهاجمی
ب) تحرکات خنثی کننده
ج) تحرکات جریان سازی
که اگر رسانه ها بخواهند جور شورای فرهنگ عمومی شهر رو به دوش بکشند می بایست عمده فعالیتهای خود را (در ارتباط با ارتقاء فرهنگ عمومی) در دو محور دوم و سوم (خنثی سازی و جریان سازی) دنبال کنند.
سوال : آیا اکنون که شورای فرهنگ عمومی شهرستان ویلچری است( به هر دلیلی)، آیا رسانه های شهر توان بردوش کشیدن این وظیفه را دارند؟
پاسخ اینجانب : خیر!
رسانه های فعلی شهر دزفول چند دسته اند :
الف) رادیو دزفول (وضعیت : فریز)
ب) خبرگزاری ایرنا ( وضعیت : ویلچری)
ج) سایتهای اینترنتی فعال و شناخته شده (وضعیت : یا کاسبند یا نوچه ی طیفها و اشخاص! یا ذیل دستور یک نهاد خاص! در حال انجام وظیفه و یا آزاد و مستقل اند اما مهارت، سواد و پشتیبانی مالی لازم را ندارند)
د) وبلاگها ( وضعیت : نامناسب) : یا تفننی اند، یا مثل دیسون به تنهایی جیغ بنفش میکشند و فحش میخورند، یا با نگاهی گلخانه ای به موضوعات ارزشی میپردازند یا به دردبخور هستند اما اندکند و لول صدایشان پایین است ، یا صاحبان پرتوان و مخلصی دارند اما شم رسانه ای قوی نداشته و نیاز به آموزش دارند.) در هر حال : وبلاگها در حال لکُ لکَند..
ه) رسانه های کاغذی : (وضعیت : تقریبا نداریم) یا پرقدرت و وسیع و تیراژ بالا نیستند و گرفتار محافظه کاری های تحمیل شده اند، یا تک بُعدی و تک برگی اند ، یا صرفا محافظ نام و نشان یک شخص! خاصند)
و) منابر مساجد (وضعیت : فاجعه) : یا به درد بخور اما کمند، یا کلیشه اند و بو و خاصیت منبر روحانیت شجاع و اصیل را ندارند، یا خالی اند و خاک میخورند و یا تک مضرابند و یا با پذیرش چند هزار فحش و بدنامی به تکلیف حیدری خویش مشغول و البته اندکند.
ز) رسانه های سینه به سینه (وضعیت : آخرین نفسها را میکشند) : یا کسی به فکرشان نیست و یکسال پس از خاموش شدنشان جسدشان در خانه پیدا میشود/ یا اشخاص کاسب برای تخلیه سینه شان و انتقال دانسته هایشان به مردم، طوری مخشان را پیاده میکنند که این رسانه های پیر و زنده، نزد هرکسی سخن نمیگویند غافل از اینکه آن کاسبان مورد اشاره، توان وسواد لازم را برای بازکردن نطق این عزیزان و کلاسه کردن دانسته هایشان ندارند اما حقیقتی است تلخ که زیر پوست شهر ، طی این سالها در حال رخ دادن است و این کاسبان ادیب نما، خودخواهانه پیران شاخص و سالمند شهر را از سخن گفتن با هرکسی غیر از خودشان میترسانند
ح) ...بیخیال داداش...
جواب شما خودش یه پست شد... اینها دسته بندی عریان و بی تعارف وضعیت فعلی رسانه های شهره که میتونه به جای شورای فرهنگ عمومی شهر ، بیاد وسط میدون و کارگری کنه.
نتیجه : بریم بمیریم؟
نه!!!
از قدرت تصویر استفاده کن.
سال گذشته یکی از جوانان شهر از من راهنمایی خواست(تازه وارد کار تدوین فیلم شده بود) راهنماییش کردم الانم داره ماهیانه یک کلیپ میده بیرون و تمام مردم و مسئولین دارد جذب محتواش میشن.
البته بنده دخلی در انتخاب محتوای این کلیپها ندارم ولی خط و مشی کلی را بهش گفتم و اونم مردونه اومده وسط میدون( که البته اول کارشه و خطاهای تکنیکی و تاکتیکی هم داره ولی داره روز به روز بهتر میشه)
گاهی یک دست صدا داره برادر.
مخاطب امروز، مخاطبی است با ذایقه تصویری.
شرطش اینه که درست!!!!! از تصویر استفاده کنی.
یک گوشی موبایل دستت نداری؟
دور و برت پیر و سالمند نیست؟
بهشون که میرسی نطقشون رو باز کن و همینجوری ضبط کن، شک نکن یه روزی بکار میاد. شک نکن.
میدونی اسم اینکار چیه؟
« ضبط مواد خام لازم برای کمک به ارتقاء فرهنگ عمومی و پیشگیری از مرگ دانسته های فولکلوریک»
فراموش نکن که بخش مهمی از فرهنگ اصیل و بومی منطقه(که داره نابود میشه) برای همین امروزمان و بهینه سازی فرهنگ عمومی کاربرد داره.
یا حق.
۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۵۵ محمدحسین درچین
سلام مهندس جان
نوشتهاتون عبرت آموز و سکانس هاتون خواندنی بود .
دهه فجر بر در فجر ماندگان مبارکباد .
پاسخ:
سلام حجی عزیزم
دهه فجر بر شما نیز مبارکباد
از حُسن توجه شما تشکر میکنم.
۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۰۰ رسول پاریاب (آذرخش)
سلام
خوب که آدم به زادگاهش تعصب البته کاملا منطقی داشته باش...
اما چند تا سوال:
1.اولا که من جوون دزفولی از کجا باید به یه سری مسائل و ضعف مسئولین آگاه بشم جز از امثال شما... لذا میشه بپرسم تا کی در رابطه با دوری از پذیرش مسئولیت در دزفول و عدم روشن سازی امثال شما(و دیگر مسئولین کشوری و لشکری مرکز نشین این خته)باید گیج چنین وضع مبهمی باشیم.
2.به عنوان یه جوون دزفولی حق دارم از شما بپرسم فقط دو کلمه تا کی؟!
تا کی باید متصدیان فرهنگ در شهر ما یا مظلوم باشند و گوشه نشین یا بی خیال و...
تا کی باید شاهد بی رنگ ترین و بی برنامه ترین و سرد ترین برنامه ها باشیم...
تا کی باید فاصله مردم و روحانیت در شهر بیشتر شود...
تا کی باید... همون نگم فکر کنم بهتر باشه!
ولی ای کاش...
باور کن اونقدر سوالات و ضعف هایی که اظهر من الشمس هستند ذهنم رو فرا گرفته که فقط دنبال یه راه فرارم...
پاسخ:
سلام
علیک سلام
خوب که آدم به زادگاهش تعصب البته کاملا منطقی داشته باش...
من اما تعصبی روی دزفول ندارم بلکه روش غیرت دارم و دزفول را به عنوان پاره تن ایران دوست دارم اگرم بهش میپردازم بخاطر بدهی عاطفی بیشتریه که بهش دارم و البته شناخت بیشتری که نسبت به جاهای دیگه ازش دارم.(واژهی تعصب که از عصبیت ریشه میگیره در قاموس بنده جایی نداره و قبولش ندارم)
اما چند تا سوال:
1.اولا که من جوون دزفولی از کجا باید به یه سری مسائل و ضعف مسئولین آگاه بشم جز از امثال شما...
فکر میکنید من جوون(45 سال سنی نیست که) هم مثل شما منتظر موندم تا کسی بیاد و شناختی از مسئولین رو کف دستم بذاره برادر! نه .
ضمن اینکه من کاری به عقبه ی شخصی هیچ مسئولی ندارم(مگر اینکه اون عقبه ربطی به حوزه مسئولیتش داشته باشه) بلکه خیلی راحت میتونم به نمودهای منفی و مثبتی که منبعث از آثار مدیریتی حضرات در شهره توجه کنم.(و البته به قول شما منطقی و منصفانه).
بنده که دوگانه سوزم! و هم شهروند تهرانم و هم دسفیل، چطور میتونم مرتباً مطالعه کنم و رصد کنم و جستجو کنم در احوالات مدیریت های شهر و عملکردشون ولی شما نمیتونید؟ شما که اونجا حضور دائم دارید عزیزم!
یه مثال ساده میزنم : هر اداره ای در بالاترین سطح به یک وزارتخانه یا سازمان متصله! درست؟
وبسایت اون وزارتخانه رو باز کن و شرح وظایفش اون اداره رو توش ببین و خودت متوجه میشی که چه کارایی باید بشه توی این شهر و نمیشه!
اونوقت میتونی با قلمت و قدمت شروع کنی به طلب مطالبات قانونی و صحیح از مسئولین محترم شهر.
از این راحت تر؟
البته این پیشنهاد صرفا یه سرنخه براش شروع، یه کم که بری جلو! کلی اوستا میشی واسه خودت./باور کن.

لذا میشه بپرسم تا کی در رابطه با دوری از پذیرش مسئولیت در دزفول و عدم روشن سازی امثال شما(و دیگر مسئولین کشوری و لشکری مرکز نشین این خطه)باید گیج چنین وضع مبهمی باشیم.
تا زمانیکه فرهنگ عمومی شهر اونقدر بهبود و پیدا کنه .و بالا بره، که هیچ مدیر ومسئول خودخواه و بیسوادی نتونه لابلای مدیران شایسته شهر، جاخوش کنه و ارث باباشو از مردم، غیر مستقیم طلب کنه. تا زمانیکه مدیران کوتوله ی مستقر در شهر، تصمیم بگیرند که : یا برن خونه ی باباشون و سماق بمیکن، یا قد مدیریتی شون رو همقدِ فرهنگ عمومی مردم شهر بیارن بالا.
2.به عنوان یه جوون دزفولی حق دارم از شما بپرسم فقط دو کلمه تا کی؟!
در خطوط بالا عرض کردم : تا زمانی که سقف فرهنگ عمومی شهر به اندازه ی کافی و در شأن تمدن فاخر دسفیل بالا بره.
تا کی باید متصدیان فرهنگ در شهر ما یا مظلوم باشند و گوشه نشین یا بی خیال و...
همان!
تا کی باید شاهد بی رنگ ترین و بی برنامه ترین و سرد ترین برنامه ها باشیم...
همان!
تا کی باید فاصله مردم و روحانیت در شهر بیشتر شود...
همان!
به اضافه اینکه آقایانی که به بهانه ی درس خواندن در حوزه های قم و مشهد رفته اند و مسیر برگشت به دزفول را گم کرده اند.
احتراماً جگر اینجانب از بدنه روحانیتی که شهر را تنها گذاشته اند و رفته اند خون است.
برخی از دوستان ظاهراً منتظر فرش قرمزند.
در حالیکه پیامبر(ص) برای هدایت مردم و خروج آنان از جاهلیت، حتی شکمبه گوسفند نیز برسرش خالی کردند، دندانش را شکستند و قصد جانش کردند.

تا کی باید... همون نگم فکر کنم بهتر باشه!
ولی ای کاش...
باور کن اونقدر سوالات و ضعف هایی که اظهر من الشمس هستند ذهنم رو فرا گرفته که فقط دنبال یه راه فرارم...
فرار چاره نیست برادر!
بنده به کلی از بدنه مدیریتی فعلی شهر قطع امید کرده ام. حالا نه! پنج سال پیش!
اما یک تنه و به سهم خودم تکلیف را بر زمین نمیگذارم.
باید راه سخن گفتن با این مردم را جست و در خدمتشان بود.
باور کنید مردم خوبی داریم .

سلام و خسته نباشید
این مطلب با اجازه شما در سایت دزمهراب منتشر گردید
با تشکر
لینک مطلب

پاسخ:
سلام
موید باشید
۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۲۴ ســوز ستان
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
واقعه ی اسفباری ست ولی اطلاع رسانی هم بسیار کم شده. احتما نمی دهید شخص متوفی ***** بوده باشد و به همین دلیل خانواده ارتباطی با او نداشته باشند؟ درست است که این روزها همه دم از ***** **** ******* می زنند ولی حقیقت آن است که ****** که خودش نخواهد ***** **** نیست و می شود *** برای خانواده و نزدیکانش که به چشم دیده ایم خانواده های متشخصی را که تنها با گرفتار شدن یک نفرشان ** *** ****** آرام آرام تعداد زیادی از جوانان و حتی بزرگانشان هم درگیر شده اند.
پس نباید یک طرفه به قاضی رفت و بهتر است کمی صبر کنیم تا اطلاعاتمان کامل تر شود
پاسخ:
سلام
کامنت شما به دلیل حفظ حرمت اشخاص و رعایت بارحقوقی کامنت، تعدیل شد(با عرض پوزش)
ضمنا با تحلیل شما(حتی اگر حدستان درست باشد) موافق نیستم.
وانگهی بنده مسئولیتهای اجتماعی مسئولین شهر و همسایگان را مورد واکاوی قرار دادم و به حیطه خانوادگی ایشان کاری ندارم
موید باشید
سلام.

ما هرروز شاهد مرگ انسانیت ، اخلاق و آموزه های دینی در جای جای وطن پهناورمان هستیم.

مادیات در عمق جان جامعه لانه کرده

تفسیر به رای و اجنهاد در مبانی دینی و اسلامی کار همگان شده

حب جاه و مقام و مسابقه در تقسیم غنایم انقلاب ..

مصداق مثل دسفیلی ها گاوی مرده هر کی به کاردی!!

صداقت از میانمان رخت بر بسته اگر راست بگویی جامعه ساده اندیش می انگارند تورا!

برادر گرامیم از شما بخاطر مطلب زیبایتان تشکر می کنم

اما یک طوری تاسف خوردید و نوشتید که انگار این واقع فقط در دزفول بوده و یا اینکه دزفول مدینه فاضله بوده و این وقایع خیلی عجیب هستند!1

خیر دزفول هم مانند دیگر شهرها از تغییرات جاری جامعه تاثیر می پذیرد(متاسفانه)  جوانانش هر قدر هم فهیم و مذهبی و ساکنین دارالمومنین خوانده شوند باز هم جوانند و حرفهایی دارند و البته درد و دلهایی.

اینکه شخصی یکسال کسی سراغش را نمیگیرد صد البته مردم و اطرافیان مقصرند ولی می شود در یک نگاه فرد را  هم مقصر دانست که این آدم در طول زندگیش چکار کرده که کسی به سراغش نمی رود. چند دل را شکسته و یا ...

تنهایی معادله ای چند جانبه است که بیش از یک گناهکار دارد.

در خاتمه مگر نه اینکه : الناس علی دین ملوکهم.

خبرهای دلسرد کننده و سواستفاده ای آنچنانی و جنگ قدرت و دنیا گرایی و چشم بهم چشمی مردم را به  رقابتی وحشتناک کشانده که برای عقب نماندن از قافله تمدن و فرهنگ، گاهی ناچارن از سنتها فاصله بگیرند هر چند سنت حسنه و از دستورات اسلام باشد .خوب احراز از تهمت و قضاوت عادلانه هم در جای خود پسندیده و حسن است اگر قرار باشد مسئولان دزفول استعفا بدهند به نظرم کل مسئولان باید برای سست شدن اخلاقیات این کار را بکنند.

نتیجتا دزفول هر چند دارالمونین باشد تافته جدا بافته از نقشه ایران اسلامی عزیزمان نیست.

من نیز شرمنده ام .نه از دزفولی بودن در این روزها بله از مسلمان بودنم شرمنده ام!!    

پاسخ:
سلام بر خواهر گرامی، سرکار خانم مهرانپور
1) از وقتی که مصروف نوشتن کامنت نمودید تشکر میکنم
2) درست میفرمایید، مسلماً دزفول تنها نقطه ایران نیست که در مرگ انسانیت و اخلاق دست و پا میزند اما آیا این شهر، جزو بلادی نیست که در مسابقه انسانیت جزو اولهای کشور بوده؟
والله عین حقیقت را عرض میکنم :
دو هفته قبل، در جلسه ای دعوت بودم و سخنانی داشتم و آنجا نیاز شد نامی از شهر پدری آوردم.
از جلسه بیرون آمدم یک نفر دستم را گرفت و گفت : شما دزفولی هستید؟
گفتم آری،
خودش را بیشتر معرفی کرد متوجه شدم از نیروهای سپاه قدس است که در جنگهای بوسنی وبالکان هم برای خودش مسئولیتی داشته و خلاصه رزمنده قدیمی جنگ بود.
گفت : من مخلص دزفولی ها هستم. تا بمیرم از یادم نمیرود که وقتی استراحتی کوتاه داشتیم ومیخواستیم به پشت جبهه برویم از میان شهرهای خوزستان، فقط درفول را انتخاب میکردیم زیرا مردمش برایمان مانند پدر و مادر بودند. خدا شاهد است ما را به خانه هایشان میبردند و تروخشک میکردند و تلفن خانه را در اختیار میگذاشتند
خانم مهرانپور، او میگفت و من این سخنان تکراری را میشنیدم و این برای اولین بار نبود که رزمنده ای غیر دزفولی به محض اطلاع از اهلیت بنده، اقدام به گفتن این سخنان میکرد و حُکماً شما نیز از رسانه های مختلف شنیده اید که رزمندگان قدیمی هموطن، مرتبا چنین ادبیاتی را در مورد دزفول تکرار میکنند. آیا چنین چیزی را در مورد جاهای دیگر شنیده اید؟ بنابراین حق بدهید که بنده دلم برای بِرَند و آبروی معنوی ویژه شهر ویژه مان به طور ویژه بسوزد.
قبول کنید که دزفولی ها در نوکری اسلام و مردم، مدال ویژه بر سینه دارند و باید نگران این آبروی ویژه بود. آیا نمی توان قدری ویژه تر برای مرگ انسانیت در این شهر جیغ کشید؟
3) مسلم است که متهم اول این اتفاق تلخ، بستگان این متوفی هستند کما اینکه بنده اطلاعاتی در خصوص اینکه ایشان فرزند دارد یا ندارد و اگر دارد چند نفرند و چکاره اند دارم که اگر رازداری نباشم آبروی عده ای زیر سوال میرود اما این! وظیفه بنده نیست و صحیح هم نیست، زیرا نزدیکان آن مرحوم گناهکار باشند یا نباشند هم اکنون به خودی خود، اولویت اول اتهام این قضیه در اذهان عمومی اند و همگان ایشان را مقصر اول میدانند بنابراین مردی نبود فتاده را پای زدن.
ضمن اینکه بداخلاقی احتمالی آن متوفی با نزدیکانش هرچقدر هم شدید و عدید بوده باشد و ایشان (بلانسبت شان) دیوانه زنجیری هم که بوده باشند دلیل بر بیخبری یکساله از وی نیست.
علیهذا بنده تمایلی به ورود به مسئولیت خانواده ایشان و نزدیکانش ندارم زیرا مردم خودشان استاد حدس و گمان های مختلف درباره خانواده ی وی هستند.
من ترجیح میدهم مسئولیتهای همگانی، دینی و مسئولیتهای شهر را یادآور شوم.
مسئولیتهایی که همچون آتش در کف دست کسانی قرار دارد که آن را میپذیرند.
4) لذا از همان معادله به قول سرکارعالی چند جانبه ، دوجانبش را روی دست گرفته و مورد نقد و دادخواهی قرار دادم : همسایه ها و مسئولین.
که همسایه ها مستقیم مسئولند و مسئولین غیر مستقیم.
باور کنید خانم مهرانپور، دلم میخواست تریبونی غیرنوشتاری، مانند تریبون نمازجمعه یا رادیو در اختیارم میگذاشتند تا حدود 2 ساعت برای گفتن آسیبهای این خبر زشت و کریه! صحبت کنم.
خواهر من،
چند ماه پیش خبری درج شد که مردی دوماه پس از مرگش در خانه اش کشف شد(در دزفول).
این خبر مرا ناراحت وافسرده کرد اما فرو نریخت.
دقت فرمایید، «زمان» عنصر کلیدی این فاجعه  خبری است.
بد نیست بدانید که پتانسیل آسیب شناسی این خبر نه فقط شهری، بلکه ملی است اما اینکه در کوام شهر ایران حادث شده مهم است.
در شهری که نمونه ی اخلاق «دیگر نوازی» و «غریب نوازی» بوده است، شهری که درب خانه هایش تا همین سی سال پیش از بام تا شام باز بوده است،
شهری که ضرب المثل بود « ایی سر شهر گارشت کَنی، اوو سر شهر بگوونت دُمبَه» (با عرض پوزش از درج این ضرب المثل) ،
در شهری که مردم (خارج از جنبه های افراطی فضول باشی بودن) نَفَسهای هم را شمارش میکرده اند زشت و قبیح و از پای درآوردنده است که چنین اتفاقی بیفتد.
خانم مهران پور،
والله میخواستم بخش عمده ای از جایگاههای مدیریتی شهر را نام ببرم و بگویم که گناه تک تک آنها در این حادثه چیست؟
میخواستم داد بزنم که ارتباط تک تک کمکاریها و اعوجاجات مدیریتی با چنین گسست های اجتماعیِ چندش آوری چیست که بنده باید چوب بی آبرویی اش را از راه دور بخورم.
تا پیش از این فقط غصه ام داشتم که حضور عده ای مدیر ضعیف، بیسواد و کم سواد در میان مدیران شایسته دزفول، موجب هرز فرصتها و تخریب مادی و معنوی شهر شده اما اکنون کار از پذیرش تخریب «داشته های شهر» گذشته و ما آبرویمان به باد کسانی میرود که دودستی میزهای پَست و بی ارزش دنیوی را در دزفول نازنین چسبیده اند، گویی که خون پدرشان را از مناصب حقیر دنیایی طلبکارند.
خدا میداند ظرف سه چهار روز اخیر، آمادگی خروش و اعتراض رسانه ای و تعریض حیدری!! به چه مقاماتی از شهر را که ندارم.
فقط مانده ام خار در گلو، که هنوز سکوت کنم یا تیغِ قلم از نیام برکشم و هرچه بادا باد؟
اما این خبر شوم، یک درس عبرت بزرگ برای بنده داشت و آنهم اینکه : حال و روز کنونی معدود مدیران خردمند و غیور!! مستقر در شهر، که چوب بی آبرویی ناشی از کمکاری مدیران ضعیف و بیسواد را میخورند به امثال بنده  میفهمانند که عطای پذیرش هرگونه مسئولیتی را در دزفول باید به لقایش بخشید و کسی چون بنده همانند گذشته می بایست یک تنه و یکه برای اعتلای فرهنگ مردمش هرکاری میتواند انجام دهد.
واقعا مدیری خدوم در دزفول باشی و تمام زورت را برای خدمت بزنی و آنگاه خروجی ضعیف مدیرانی دیگر، موجب بروز زخمهای اجتماعی این چنینی شود و تو نیز در این بی آبرویی ملی(بی آنکه مقصر باشی و بخواهی ) شریک شوی؟
نه!نه!
برای اولین بار اعتراف میکنم : تا زمانیکه یک زلزله ی 8 ریشتری اعمال شده از بالا، میزهای مدیریتی دزفول را کُن فیکون نکرده است هیچ انسان عاقل و خرمندی نباید پا پیش بگذارد.
===
خانم مهرانپور، برای شما احترام قائلم و میدانید که عرایض حقیر، ناظر به کارنامه ضعیف چه کسانی است.
ممنون که قابل دانستید و دیسون را به قلمتان مزین فرمودید
مستدام باشید.
برادر کوچکتان : مهران
نمیددانم.
با سلام و عرض خسته نباشید
مطلب شما به آدرس زیر در سایت دزنوشت منتشر شد:

http://deznevesht.ir/?p=39227

دزنوشت، مرجع وبلاگ نویسان شهرستان دزفول
پاسخ:
سپاس از حُسن توجهتان
آبروریزی وحشتناکی است.
کاش می شد اسم دزفول را از کنار این جنازه پوسیده حذف می کردند.
دارم فکر می کنم هموطنی که در فلان شهر شمال یا غرب کشور نشسته با چنین خبری چه تصوری از شهر ما پیدا می کند؟
پاسخ:
سلام
امروز مردم از خجالت بس که همکارا سوال پیچم کردند
۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۷ نیکوروش - امیر
سلام
خبری هولناک از طرفی و تأسف بار از این جهت که ارتباطات واقعی بین همسایه ها کم شده ،
نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود : جبرئیل دربارهء همسایه آنقدر به من سفارش کرد که پنداشتم همسایه از همسایه ارث خواهد برد.
همسایه داری به روش پیامبر رحمت ( ص )  کجا و همسایه داری به روش متجددانه ما کجا!!!!؟؟؟

پاسخ:
سلام مهندس
هنوز به عمق آبرویی که از دزفول در سطح کشور رفته واقف نشده اید.
هنوز به عمق فاجعه ی اجتماعی که در شهرمان رخداده(از منظر آسیب شناسنانه ی این خبر) پی نبرده اید.
مهندس، دو روز است که ذهنم خانه نشین شده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">