کادر عشق
دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۹، ۰۸:۱۹ ب.ظ
من خیلی اهل قصه سرایی نیستم و ازونجایی که روحیه ام ، روحیه استنادی هست ( به همین خاطر هم هنوز سراغ ساخت فیلمای داستانی نرفتم ) ترجیح میدم «خاطره» بنویسم تا قصه .
هرچند که عاشق خوندن قصه های شنیدنی و زیبا هستم.
از طرفی دعوت خواهر خوبم «صالحه خانم» رو لبیک گفتم ، جسارت کردم و خاطره یی ناقابل رو نوشتم تا به سهم خودم در مسابقه ی دلنشین ایشون شرکت کرده باشم.
مرحمت کنن دوستان و سری بزنن و پس از خوندن خاطره ی حقیر ،سمت چپ صفحه یه نمره یی بدین لطفا.
اجرتون با سلطان خُراسون.
خاطره یی بنام : کادر عشق
۸۹/۰۷/۱۹
آقا مهران پیدا کردنش کار خیلی آسونیه ..
حالا چند نفر ...
با هزینه اسکان ...
پشیمون شدین؟
همین که نیتتون خیره ثوابشو بردین؟
یا حق
=======
براتون پیغام گذاشتم در وبتون
منتظرم
موزون حرفی رو نمیزنه ، اگه بزنه پاش وایمیسه....عین یه دزفولی اصیل
ضمنا ، هزینه ی اسکانش رو بنده نگفتم ، ولی اگر تونستم چشم.
فعلا فقط بلیط رفت و برگشت با قطار.
یه نفر باشه با اسکان...دونفر باشه فقط بلیط
بسم الله