دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

تیرکمون بوزی (کمی نوستالژی)

جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ق.ظ
کمونی در کار نبود.
دوشاخه ای چوبی را از تنه درختان مهربان کُنار قرض میکردیم چیزی شبیه این V
از دکان اوسا محمود چرخی یک تکه تیوپ پاره دوچرخه را ریش ریش کرده و دوشاخه چوبی را باندپیچی نموده و یک قَل چرم کمربند کهنه را به اندازه 3 سانت در 5 سانت گیر اورده و به عنوان ترکش استفاده میکردیم.
گلوله هایمان هم که تمامی نداشت زیرا مادر مهربان دز! 
برای کل عمرمان ریگ داشت.
بیچاره بنگشتها.
بیچاره کموترها و قندرها!
بیچاره نشیمنگاه خرانی که زیر بار از کیچه دربندها رد میشدند.
گاهی که مرد خرکی متوجه تکان و لرزش ناگهانی خرش میشد و دلیل را میفهمید با چوبش دنبال ما می افتاد و فریاد میزد : ویس بینُم یتیم!

اما این یگانه مدل تیرکمون دسفیلی نبود!
با یک مفتول ساده که از اسپاک دوچرخه های از رده خارج محمود چرخی میقاپیدیم باز هم همان دوشاخ را با کمی تفاوت شکل میدادیم و قَلی از کشهای نازکی که مادرهایمان موی خواهرهایمان را با آن می بستند کش رفته و با دندانهای تیزمان دو تکه یک سانتی از شلنگ های پلاستیکی جوهر خودکار بیک(رحمت الله علیه) را قطع کرده و کشها را با ان دوقل شلنگ یک سانتی به دوسر دوشاخه مفتولی مهار میکردیم.
گلوله های این مدل تیرکمانها واقعا نامردی و شمری بود.
میخهای ریز و یک و نیم سانتی را از سر چهارراه سی متری خریده و سر میخها را با انبردست چیده و میخی را که سروته اش یک شکل شده بود به حالت  v دراورده و در کِش نازک تیرکمان قرار داده و ....
باز هم بیچاره از نشیمنگاه خران و گاوانی که در ساحل رودخانه مشغول چریدن و یا نشخوار بودند.
شرمنده!!
آنموقع با اشعار سعدی بزرگوار آشنا نبودیم
البته این تیرکمونها برای بنگشتزنی خیلی بهتر بودند زیرا قلوه سنگهای تیرکمونهای لاستیکی بدن گنجشک را می پشکنید.

من اما مصرف بهتری ازین تیرکمونهای فلزی ظریف میکردم.
گربه های بافت قدیم در آنزمان برای خودشان حکومتی بودند.
بزرگترهای مان نیز پُر ری شان می کردند.
وقتی که در حوش یا ریبون دور سینی تلیت اوگوشت می نشستیم گربه ها به فاصله دومتر از سینی با هر میویی که میکردند یک تلیت گیرشان می آمد.
میدانید؟
گدایی گربه ها نبود که مرا نسبت به آنان جری میکرد.
بلکه جوجه های رنگی متعددی که از من به نیش میکشیدند مرا ضدگربه بار آورد.
(ناگفته نماند خودم در سن 5 سالگی طی یک بازی کودکانه جوجه رنگی های خانه خاله هاجر را قتل عام کرده بودم)
القصه...
شبهایی که در حوش یا ریبون میخوابیدیم کمی پس از  خروپف پدرم و خواب ناز باقی خانواده میدیدم که گربه ها هر چند دقیقه طوری از کنار دُشک لحافها رد میشوند که گویی ما مستاجر ایشانیم.
من بیدار می ماندم و میخ دوسرتیز را در کش تیرکمون نهاده و کش کشیده و اماده و دو دستم روی شکمم بیحرکت!! 
گویی که در خواب عمیقم.

به محض عبور گربه از کنارم با فاصله حداکثر  یک متر!! تیر را به شکم یا...اش شلیک میکردم.
خوبی این تیرکمون ها این بود که هم خودشان ظریف بودند هم کششان و هم تیرشان!
بنابرین صدا نداشتند.
و فقط میخ بود که بیصدا همچون نیش مار کبرا در تاریکی شب در بدن حیوان بینوا مینشست.
هیچگاه عکس العمل گربه های را به هنگام اصابت میخ دوسر تیز بر بدنشان فراموش نمیکنم.
بین 70 سانت تا یک متر با دست و پا و دم سیخ شده به هوا پریده و پس از افتادن به زمین مثل گلوله کاتیوشا در میرفتند.
همه ی این قساوت کودکانه را تنها به این دلیل انجام داده و کیف هم میکردم که جوجه های زرد و کُرکی مظلومم را جوری میخوردند که روزهای بعد در ته شوادون پنجه جوجه را می یافتم.
دلم نه فقط برای کشتن جوجه ها بلکه برای رفتار داعشی گربه با آنان میسوخت!



☝️بازنشر مطلب بدون ذکر منبع و نویسنده حروم است.
@desfilioon
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۹
مهران موزون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">