دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

نگاه بچه های ما

پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۸۹، ۰۲:۴۸ ق.ظ

چیزی که امسال منو خوشحال کرد اینه که خیلی از دوستان و بچه های همشهری در اقدام و نگاهی صحیح ، شروع کردن به پیرایش فرهنگی مراسم محرم (در حد تذکر و قلم) و این درست همون چیزیه که من همیشه بهش اعتقاد داشته و دارم.

همیشه یکی از زمینه های تغییرات مثبت ، چرخش دلسوزانه ی قلم و زبان میتونه باشه.

منم به سهم خودم میخوام نکته ای رو یادآوری کنم.

گفته بودم که امسال فقط عصر تاسوعا تونستم برم بیرون و یه خورده عکاسی کنم.

در حین عکاسی یه چیزی مشاهده کردم که سالهای گذشته هم بهش برخورده بودم.

خواهش دارم به ترتیب خوندن مطلب ، پایین برید توی صفحه و سعی نکنید زودتر از مطالب سراغ عکسها برید خواهشا.

عکس اول رو ببینید :

+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+

فکر میکنید این بچه ی مامانی و خوشگل که عین فرشته میمونه به همراه باباش داره چی رو نیگاه میکنه؟

بستنی نذری؟...نه

شیرینی نذری؟...نه

مامانش داره شیشه ی شیرشو آماده میکنه؟

نُچ.

به عکس بعدی نیگاه کنید شاید بهتر بتونید حدس بزنید :

+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+

همون بچه و پدر رو گوشه ی سمت چپ و بالای تصویر زیر ببینید

خب؟

معلومه که همه اینا منتظر شیشه شیر این بچه نیستن.

با هم ببینیم منظره رو :

+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+
+

البته عکس نگاه طفل شیر خوار ، مربوط به لحظات سربریدن گوسفند بود


از همه تون شدیدا عذرخواهی میکنم عزیزان دل دیسون.

فکر نمی کنین برای این نوزاد زوده که همچین صحنه های خونینی در ذهنش ثبت بشه؟

اینو من دارم میگم.

منی که اعتقاد دارم خشونت بخشی از واقعیت روزگار ماست و پسرای ما( اگر این بچه پسر بوده باشه) از سنین بلوغ به بعد لازم دارن تا کمی هم صحنه های این چنینی روببینن که در مواقع خطر ، دلشون اونقدر رقیق و نازک نباشه که جرات دفاع از دارایی های سرزمینی شون رو نداشته باشن.

اما شما رو بخدا انصاف بدین!

توی این سن؟؟

اینجوری؟؟

میخوام بگم : هر سخن جایی و هر نگاه زمانی دارد.

نظر شما چیه؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۰۲
مهران موزون

نظرات  (۲۲)

۱۴ تیر ۹۰ ، ۲۱:۱۸ الهه وکیلی
سلام

خراب آبادم

به روز شده است

ومن چشم به راه آمدنتان ....
با سلام.به نظر من کار این اشخاص درست نیست ولی اگه با دقت نگاه کنید بابای همین کوچولو داره به همراه بچه به این منظره نگاه می کنه و به احتمال زیاد داشته بهش می گفته: بابایی نگاه کن ببین چطوری به به ای رو پخ پخ می کنند. پس مقصر اصلی پدر جانشون هستش. با تشکر
میبخشید - میتونم بپرسم - کارتون ( شغلتون) و تحصیلاتتون چیه؟
اطلاعات بنده از محتوای سایتتون اینه که اهل محله سیاهپوشان دزفول و ساکن تهران هستید و لا غیر!!
=========
من ساکن تهران و کارمند ساده ای بیش نیستم.
تحصیلاتم مهندسی مخابراته.
اهل محله سبط شیخ انصاری (حیدرخونه دزفول) هستم.

با عرض معذرت از سوء تفاهمی که پیش آمده - منظور بنده عقیده شما نیست - بلکه نفس عمل " علم رقصون " هست - به هر حال ضمن پوزش از سوء تفاهم ایجاد شده - منتظرم تا شاید من هم به این کار ایمان پیدا کرده و به معتقدین این سنت !!! بپیوندم.
ماجور باشید انشاءالله

=======
به دیده منت
فقط چند روز مهلت دهید تا کمی سرم خلوت تر شود
موید باشید
اتفاقا من هم منتظرم - تا اگر در باب بدعت مضحک "علم رقصون" ( البته از دید بنده ) دفاعیه ای دارید بگید ما هم مستفیض!!!! شویم - و شاید هم جوابیه ای مستند به آن بدهم -

=======
با کمال احترام عرض می کنم که با واژه ی ((مضحک)) در این خصوص موافق نیستم و انشالله درفرصتی مناسب در خصوص رسم ستُرگ علم داری و علم گردانی و علم رقصانی شهر عزیزمان دزفول مطلبی در حد بضاعت خویش خواهم نوشت.
نه از آن رو که صرفا به خواسته ی شما برادر گرامی لبیک گفته باشم. بلکه به این خاطر که یکی از علایق عزیز و محترم خود را ، نوشتن در خصوص علم میدانم.
ممنون میشوم کمی خودتان را جای بنده بگذارید :
کسی آمده است و ایده و عقیده شما را مضحک و ... میخواند و سپس از شما میخواهد که در آن خصوص وارد بحث شوید.
عجیب و غیرعادی نیست؟
نه دوست گرامی.
نه!
قبول ندارم و موافق نیستم که اینگونه به بحث بنشینیم.
موفق و سربلند باشید.
امین عزیز
اجازه می خواهم تا کامنت پر از احساست را علنی سازم و دوستان را در بحث شرکت دهم.
نظرت چیست؟
منتظرم
سلام
از ته دل ما گفتی تا ما مردم این جوریم هر چه سرما بیاید ..........
سلام
با دیدن عکس اول دقیقا حدس زدم در عکسهای بعدی چی می بینم
به این میگم معصومیت از دست رفته
امسالاز این صحنه های دلخراش نسبت به سالهای قبل کمتر دیدم .

ولی با این نظریه که دیدن این گونه صحنه ها برای بچه ها و شاید هم بزرگترها هم جایز نیست کاملا موافق هستم
۰۵ دی ۸۹ ، ۰۲:۲۳ انصارحزب الله دزفول
نشریه پلاک (ویژه یوم الله ۹دی)

ازسوی انصار حزب الله دزفول چاپ

و بمناسبت این روز در سطح شهرستان توزیع می شود
۰۴ دی ۸۹ ، ۰۱:۱۷ روح الله پرموز
منم با نظر شما موافقم...البته نه تنها تو این عزاداری بلکه خیلی از جاهای دیگه هم وجود داره
مثلا چند ماه پیش داشتم به طور تصادفی عمو پورنگ رو نگاه میکردم
تو اون برنامه که واسه کودکان پخش میشه صحنه هایی از کشتن فلسطینی ها رو نشون میداد که واسه من که یه جوان 21 ساله هستم دلخراش بود ..به نظر شما درسته همچین صحنه هایی رو برای کودکان که روح لطیفی رو دارن نشون بدن؟؟؟

========
مسلما در پخش برنامه ها هم باید دسته بندی درستی برای سن مخاطبان در نظر گرفته بشه
درود
یه نکته حاشیه ایی که هرچند ممکن است طی سالهای دیگه به رسم جدید هم تبدیل بشه.
امسال می دونید موقع عزاداری به جای شالهای نذری چه می دادند؟البته انگشت شمار. (ببخشید آقای موزون استفاده ازروش شما دراینجا کاربرد دارد)
.
.
.
.
.

جوراب. بله جوراب .حالا علت:
چون شالها کاربردی ندارند واستفاده غیر معمول ازآنها می شود(مثل اینکه برخی تابالای گردن آن قدر شال می بندند که فقط تادوروز چندنفرباید به یارشان بشتابند تافقط انبوه شالها رابازکنندوپس ازماه محرم تکلیف این شالها چه می شود؟)
برای همین این رسم جدیده تابه جای شال هم استفاده بهتری دارد.هم عزاداران نماز می خوانندواجر وپاداش و...
حالا تصمیم آنها برای سال آینده که ممکنه چیزهایی دیگر ازاین جنس بدهندو...بماند

دراینجا بازبرمی گردیم درآداب ورسوم ارزشی.
واقعا باید به این نکته ظریف دقت بیشتری کردتا بتوانیم هم آداب ورسوم خودراحفظ وهم بتوانیم درمرتبه وشان لازم آنان تغییرات را بدهیم.

=====
آخ خ خ
اگه خبر داشتم بخاطر جوراب هم که شده میزدم بیرون.
حیف شد
با سلام
حال که بحث به این موارد کشیده شد - آیا بهتر نیست از رسم علم و علم کشی و علم رقصون که به نظر بنده خیلی مضحک است انتقاد کنیم !!؟
آخر این بدعت که حضرت عباس ( ع ) با یک علم بیش از بیست متر ارتفاع در کربلا بوده مضحک نیست ؟ و بی احترامی به این ولی خدا نیست ؟!!؟؟؟
=============
متشکرم از کامنت شما
اما با شما موافق نیستم
و اتفاقا علم دزفولی را یکی از مظاهر زیبای محرم میدانم و خیلی علاقه مندم تا مطلبی کامل در خصوص آن بنویسم.
و خواهم نوشت
انشالله

۰۲ دی ۸۹ ، ۲۰:۴۷ حبیب شوکتی نیا
کوچیک که بودم یادمه وختی هیئت میومد برا بردن علم عباس (آخه من بچه محله علم عباسم) چون اغلب بردن علم با زدوخورد و حتا چاقوکشی همراه بود ، حسابی ترس ورم میداش . آخه من خیلی ترسو بودم . در می رفتمو خودمو پشت کمد تشک و لحافا قایم می کردم . کسی متوجه نمی شد . آخه همه سرگرم دیدن صحنه های اکشن محرمی !!! بودن . بی تعارف حتا همون پشت کمد هم از صدای داد و فریادا خودمو خیس می کردم . دروغ نمی گم بخدا .
خب گذشت و یه کم بزرگتر که شدم تو هیئت زنجیرزنی سید محمود ثبت نام کردمو با هیئت می رفتم رودبند.هم تاسوعا ، هم عاشورا . سیدمحمود تنها هیئتی بود که تو این دو روز اونم صب و ظهر بیرون میزد . البته تاسوعا تا سبزقبا می رفتیم . بماند . از مسئله دور نیوفتم . تو مسیر عزاداری بازم اون ترس و وحشت فطری که تو جونم ریشه داش گاهی با همین صحنه ها که تو عکس شما ثبت شدن ، میومد سراغم . اصلن نیگا نمی کردم ها . می ترسیدم . ولی صدای حیوون زبون بسه دیوار گوشامو آوار می کرد تو دلم . دیگه از عزاداری بدم میومد . میخاسم دربرم . برم بازم پشت کمد قایم بشم . اما تو اون جمعیت کمد کجا بود ؟ به خودم لعنت می فرستادم که چرا این همه بزدلم . چرا مث بقیه بی خیال نیسم . اما بخدا دس خودم نبود . به خاطر همین بعد از یکی دو سال اونم به اصرار (در واقع جبر ) مرحوم پدرم هیئتو ول کردم . نرفتم . شدم تماشاچی سینه زنا .
خسته تون نکنم سال ها بعد وختی تو جبهه یکی از رفقا تیر و ترکش می خورد ، خب آه و ناله کردنش که طبیعی بود . ولی منو یاد همون فریادای گوسفند زبون بسه مینداخت . باور می کنین ؟ داستان نگفتم ها . عین واقعیت بود . حالا شاید شما خوشتون نیاد . ولی این عکس اون خاطراتو برام زنده کرد .
راسی کاش می شد ببینم تون . هرچند منم تو اون دو روز کنج خونه تپیده بودم .
مانا مانی
و درود .

=======
استاد حبیب عزیز
عاشق این مانا مانی گفتنتون هستم.
هراز سال مانا مانی
خیلی نوستالژیک و قشنگ گفتی.
راستش دلیل و دغدغه زدن این پست همین اثرات سوء هستش که در بزرگسالی هم ول کن ادم نیست.
خاطرات شما دغدغه ی بنده رو هر چه بیشتر اثبات میکنه.
دو نکته : من عاشق علم عباسم
منم دوست دارم زیارتتون کنم. انشالله وقتی دیگر
پایا باشی
منم موافقم اما چه کنم که بابای بچه ها نیستم
مهران جون! امسال الحمدالله این صحنه ها کم شده بود؛ جای خوشوقتیه ! و حرکت فرهنگی رو به جلوست ولی خُب چاره ای نیست باید گفت و نوشت!!!
۰۲ دی ۸۹ ، ۱۳:۱۱ خورشید من بر آی
سلام و خداقوت
حق با شماست
متاسفانه هر ساله اینجور مسائل توی عزاداری ها دیده میشه
ولی حالا نمیشد شما هم این عکس آخریو نمیذاشتین؟



========
شرمنده ام ولی حرفم ناقص و بی معنی میموند.
سلام
بیچاره بچه!
من کاملا منظورتون رو درک می کنم. بچه که بودم همچین صحنه ای رو دیدم. و اینکه الان بعد از اینهمه سال می تونم اون صحنه ها ی خشن رو با جزییات کامل به خاطر بیارم گویای همه چیز هست!
ضمیمه ی دوم پست سنگکوب
http://adibshenas.wordpress.com
عیبی ندارههههههههه! هل بچون خورن!

=========
خین خوورن؟؟؟
۰۲ دی ۸۹ ، ۰۵:۳۵ سعیدی راد
سلام. هستم. اساسی!
ارادات داریم برادر!

======
ما بیشتر
۰۲ دی ۸۹ ، ۰۵:۰۶ محمد حسن
سلام علیکم
از میان دل ما گفتی اخوی!
تازه این فقط یکی از آسیبهای این رسم غلط است.
بعضی دیگر از مشکلات:

1- آلودگی معابر و خیابانهای شهر حتی بعد از گذشت هفته ها
2- نجس شدن پا و لباس عزاداران (برای نماز اول وقت حسابی دردسر آور است)
3- گرفتن وقت دسته ها و هیئت ها تا جان دادن حیوان!
4- تنگی جای میزبانان و اشغال مساحتی قابل توجه برای سلاخی لاشه
5- شیوع بیماری های مختلف
6- نمایش صحنه های نامناسب برای مهمانان و غریبه ها و دادن گزک رسانه ای (فیلم "بدون دخترم هرگز" یادتان هست؟)

بس نیست؟
آقا جان قربانی داری؟ دمت گرم! دستت درست! ببرش همان گوشه حیاط، به علی اگر ثوابی داشته باشد از آنجا هم می رسد!
متاسفانه علیرغم اطلاع رسانی مکرر بچه ها و مسئولین باز هم جمعی از همشهریان محترم این کار را -که نمی دانم چه فلسفه ای دارد- تکرار می کنند.
هرچند خوشبختانه امسال شاهد صحنه های کمتری بودم. امیدوارم با پیگیری مداوم این رسم نادرست را از سیمای شهرمان حذف کنیم.
یاحق