دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

آخرین آرزوی من

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۲۸ ق.ظ

بزرگان معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) فرموده اند : چنان برای زندگی (حلال و شرافتمندانه) تلاش کن که انگار پایانی بر آن متصور نیست و چنان به آخرت بیاندیش که انگار همین فردا خواهی مرد.

و چه سخت است حفظ اعتدال بین این دو نگرش .

همه ی ما شاید روزی به این فکر کرده باشیم که : پس از  مرگ ، کجا در آغوش مادر خاک ، فرو خواهیم شد؟

برخی برایشان مهم نیست پاسخ چنین سوالی و برخی چون خود بنده یکی از سوالات مهم شان همین است.

چرا؟

من ، بر این باورم که مرگ! پایان ارتباط روح و جسم نیست ، که بحث در این خصوص نیز فراوان است.

اما اگر قرار باشد روح من برای ترمیم توشه هایش ، پنج شنبه ها بر سر مزار جسمم حضور یابد ، پس مهم است که این جسم خاکی جایی باشد که همه ی وجودم به ذره ذره ی آن ، تعلق دارد.

جایی که جان گرفتم ،

جایی که سخن آغازیدم ،

جایی که مادر دستم بگرفت و پا به پا برد ،

جایی که همیشه ی خدا ، هفتاد درصد وزن بدنم از سینه ی او تامین می شد نه شیر مادر.

آری ،

سینه آبی دز ، که آب گوارایش همچنان در رگ های سرخ من جاریست.

اینجا بهترین جای جهان برای فرو رفتن در سینه ی خاک است ،

جایی که تا قیام قیامت ، نَشتی سینه ی مادر دز ، از لابلای کَمَرها ، جسم عطشان مرا ، قطره قطره سیراب خواهد ساخت.

این مزار های آجری برایم ،

همان لَلویی (گهواره) است ، که قرار است دایه ی دز ، تا ابد به آرامی تکانش دهد و این کاشی های لعاب آبی رنگ ، همان لِسبَک های آبی رنگ چشم زخمی است ، که مادر از قُمات (قنداق) من می آویخت تا چشم حسود بترکد.

این آخرین آرزوی من است که :

لَلوی ابدی من همین شکل و همینجا خواهد بود.


انشالله

التماس دعا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۲۵
مهران موزون

نظرات  (۲۱)

سلام
عکس بسیار زیبائی بود
و خاطرات شنا در منطقه آرام و با صفای رود بند را برایم زنده کرد
سلام
مطلب زیباست اما کمی بوی غمگینی میدهد. امیدوارم همیشه شاد باشی و سرحال و مطلب شاد منتشر کنی. البته مرگ حق است و در این پارتی بازی نیست.اما گلایه :استاد عزیز حیف نیست جان و سخن و پا به پایی و آب گوارای دز تو را جوانی برنا کند و البته شاید بخاطر نبودن رشته تحصیلی مهاجرت کنی و انرژی جوانیت را در آبادی دیگر نقاط صرف کنی و در وقتی که دیگر برای دز کاری نمی توانی بکنی آرزو کنی در کناره دز آرام ابدی بگیری؟ کاش می نوشتی و آرزو می کردی که در کمرهای کناره رود زیبای دز للوهایی از بهترین و زیباترین گردشگاهها و ویلاهای شیک با نماهایی از لسبک های فیروزه ای ساخته می شد تا فرزندان من و تو و همه آینده گان ماه عسل و آغاز زندگی شیرینی شان را خاطره وار در کرانه های این رود قشنگ بگذرانند تا امید و زلالی آن در عمق وجودشان برود و زلال همیشگی بشوند .کاش می گفتی اکنون که شهر بزرگ شده و همه را امکان گذر از کناره های آن نیست رود دز را از بالا دست به درون شهر شعبه شعبه می بردیم تا هر شعبه آن رود دزی باشد و همگان زلالیت و صداقت آنرا بچشند . کاش ... کاش... وبعداً برایت خواهم فرستاد گلایه های مهاجرتمان و خالی کردن دیارمان و پیامدهای آنرا و.... غیره را . پایدار باشی و مستدام

=====
گفتی مدینه و کردی کبابم برادر.
خدا میداند که برای ادامه تحصیل و همچنین به تبع کار کارمندی از شهرم دور شدم.
خدا میداند که اگر همین الان سرمایه یی برای کار آزاد داشتم حتی حاضرم از موقعیت مناسب شغلی ام در صداوسیما دست شسته و به دزفول بیایم.
خدا میداند که تخصص بنده در رادیوی کوچک و نجیب دزفول وجود ندارد و بستر شغلی بنده برای انتقال به دزفول فراهم نیست.
خدا میداند که سعی کرده ام تا هرچند در تهرانم ، اما برای گرفتن سهم دزفول و دزفولی ها ازپایتخت به به قدر توانم تلاش کنم.
خدا و بستگان نزدیکم آگاهند که سعی بسیار کرده ام تا عدم حضور در دزفول را با خدمت رسانی به آن نازنین دیار ، جبران نمایم.
آرزوی شما درباره ی دز ، آرزوی من است.
چرا قنات ها و سربطاق های شهر را نمیگویید که فقط به لایروبی و احیاء نیاز دارند نه احداث !
پاینده باشی
۲۶ مهر ۸۹ ، ۰۵:۳۹ یه دونه خانوم
مهم نیس مدفنت کجا باشه
مهم اینه که انسان بمیریم...
سلام
اینقدر قشنگ این للو رو توصیف کردین که دلم میخواد همین الان تجربه کنم خوابیدن توش رو
ولی جدا من دلم میخوادگهوارم بهشت علی باشه بجای سنگ قبر واسم از این نرده ها بزارن .گرون میشه به نظرت ؟؟؟؟

===
1- صد سال عمر با عزت انشالله
2- نمیدونم قیمتش چنده؟ همون نزدیک بهشت علی زیاده آهنگر..بپرس
3- مطمئنم نرده های آهنی صد سال عمر نمیکنند ولی متوجه باش خواهرم که این قبر اجری در عکس ، بیش از صدسال قدمت داره. از قدیم گفتن : سادگی موندگار ترین مد هستش.
سلام
مطلب خوب و تاثیر گذاری بود .
۲۶ مهر ۸۹ ، ۰۲:۲۷ حبیب شوکتی نیا 3
دل اگر دامه ا پرتو هوست قرص گرش یکته نافته ا دست
مین فبرسون اگر پاته ونی محشری راس بووه پی نفست
ار بهشته دهنم بی تو ، نخوم بختره باغ بهشته قفست
هر چه دوس دوری سرم اوری ، بیار بی ملاحظه ! چه قیدی ا کست
بسه " دلخین " خو دگه بیتی مگو هر چه اومسه سرت لیوه! بست .

ببخش که نشد با اعراب یا آوا نویسی تقدیم کنم . البته در کتاب به صورت کاملن حرفه یی ( اعراب گذاری و آوا نویسی و ترجمه) آکده اند .
خیلی وراجی کردم که حتمن خواهیدم بخشید . چکنم که :
دلم دنگ غمه چن بار چیتی .........
مانا مانی
ودرود

=====
بسیار تشکر میکنم جناب شوکتی عزیز
1- آرزو میکنم روزی بتوانم ایناشعار فولکلور زیبا و زیبا را با صدای خودتان برایم بخوانید که شنیدن شعر ، با صدای خود شاعر عالمی دیگر دارد.
2- راستش را بخواهید من هم چون شما طرحهای نابی در زمینه تصویر دارم که دست همت فرهنگ دوستان دزفولی را میطلبد.
من اما ، به این نتیجه رسیده ام که برای تحرک فرهنگی در دزفول باید به همت خودم تکیه کنم.
شما بگویید : آیا جا ندارد تا خیرین مدرسه ساز ، به محصولات فرهنگی امثال شما و بنده کمک کنند تا خشتی رو خشتی نهاده شود و این بنای سترگ ، کمتر در خطر ریزش قرار گیرد؟
بگذار برادر ، دستت را روی زانویت بگذار و بگو یا علی ، همانگونه که تا کنون هم همین بوده ای.
اطمینان داشته باش مولا علی یاریت خواهد کرد.
۲۶ مهر ۸۹ ، ۰۲:۱۸ حبیب شوکتی نیا 2
به هرحال دلپرسه واژه ی مرکبی ست بر گرفته ی بیتی از یک مثنوی محلی :
شعر خوب چی یه که ا دل ورسه دل ا فمیدنه قصصه ش پرسه
حتمن متوجه شده اید که دل به اضافه ی پرسه از فعل پرسس سن ( چیزی همردیف سودن ) این واژه را در ذهن من زایانیده .
یا غم مچه که باز با توسل به بیتی از یک ترانه به ذهنم آمده مرکب از غم و مچه نشستن که در محضر شما لازم به توضیح نیست.
منظور اینها همه ماهیت و اصالت دزفولی درشان هست و بنده تاکید داشته و دارم تا کلمه یی تازه در فرهنگ غنی دزفولی بگنجانم . نکته یی که متاسفانه اعلب سرسری گرفته می شود.
از حیث موضوعی نیز بر شعر جدی و شاعرانه ی محلی معتقدم . و مخالف سرسخت هزلیات و جفنگیاتم . باور دارم که گویش ها به دلیل اصالت معنوی شان به خوبی گویای مکنونات قلبی و ذهنی شاعر توانند بود اگر شاعر با تجربه و شناخت وافی دست به آفرینش هنری بزند.
همان بیت مذکور از یک مثنوی قدیمی با موضوع اهمیت شعر و وظیفه ی شاعر گرفته شده که سال ها پیش در ذم یکی از متشاعران شهر سروده شد و در جلسه یی عمومی با مجری گری دوست مشترک مان آقای سعیدی راد خوانده شد.و عجب غوغایی ........
بماند .
غزلی از همان دلپرسه تقدیم تان کنم و رفع زحمت :
۲۶ مهر ۸۹ ، ۰۲:۰۴ حبیب شوکتی نیا
این سنگ مزار را با آجرهای لعابی اش بارها دیده ام و چه غریب افتاده در برهوت اطرافش . مرگ که حق است اما امید دارم سال های سال باشید و از دغدغه های مشترک مان بنویسید .
و اما دلپرسه که به خوبی اصالتش را اشاره کرده بودید . شما دومین نفری هستید که به این ظرافت رسیده اید و با عرض تاسف بگویم نفر اول نیز چون شما سال هاست به غریب آوازهای تهران گوش سپرده . وگرنه اینجائیان که انگار نه انگار .
برخی delporsa از فعل پرسیدن یا پرسه(مجلس ختم) می خوانندش . برخی دیگر delparsa از پرسه زدن . در حالی که دلپرسه اگرچه ساخته ی ذهن من ست اما اصلالتی کاملن دزفولی دارد و من بر این نکته اصرار بسیار داشته ام که کلمه یی تازه بر فرهنگ غنی خود بیافزایم .
به هرحال (دلپرسه) نام مجموعه یی از غزلیات عاشقانه - عارفانه ی محلی ست که به همراه (غم مچه) مجموعه یی از پهلویات ( دوبیتی ها) و چارانه ها (رباعیات) بنده، سال هاست خاک بی اعتنایی مسئولین به ظاهر فرهنگی شهر را نوش جان می کند .
لابدن مدتی ست به فکر چاپ شان با هزینه ی شخصی برآمده ام . البته چند تن از دزفولی های مقیم تهران و کرج وعده هایی ذاذه اند اما به علت بی اعتنایی رابط مان کار به درازا کشیده شده.
۲۵ مهر ۸۹ ، ۲۱:۳۳ محمد مهدی
خیلی زیبا بود انشالله مرقد منم اونطور باشه مثل جسمم که تنهاس محل استراحتمم جایی باشه که تنها بمونمبازم بیا پیشم بای بای
۲۵ مهر ۸۹ ، ۱۹:۳۴ بنده ی خدا
موفق باشی

خوب بید
سلام
مطلبی از روی دل بود که به دل نشست. عمر مفید بده به از عمر زیاد .حس وطن دوستیتون قابل تحسینه !
دلم گرفته بود مطلبتون خوندم دلم بیشتر گرفت.
یا حق
۲۵ مهر ۸۹ ، ۱۸:۰۴ سعیدی راد
سلام. این مطلبتان کمی غریبانه و از سر درد بود. این عکس نمی دانم واقعی ست یا نه. اگر واقعی ست کجاست. تصویری عارفانه و عاشقانه ست. برقرار باشید.

=====
====
روح پرفتوحی دارید استاد گرامی ،
چرا که بی معطلی میروید روی اصل مطلب.
این تصویر کنار پل سوم است .
بالاتر از رودبند.
ساحل شرقی.
ضلع شمالی پل.
از نظر من دنج ترین جای جهان ساحل شمالی رودبند تااااا.. بیست متر بالاتر از پل سوم است.
خلوتگه من است اینجا.
عشق من است اینجا.
مدفن من است اینجا (انشالله)
salam
In sha alah 2500 sal omre ba ezat
Jaye khobyro entekhab kardy
Kash mardome ma be jaye in ke hamash be fekre sargarmy khodeshon to rozaye panjshanbe bashan o farhang morde parasty ro tarvig konan ye kamam be fekre marg bashan
Akhe morde bad bakht ke dastesh az donya kotas che niyazy dare ke ye otobos adam har panjshanbe be bahonash ro ghabresh kharab shan o ye kam ghibat konan ye alame dorogh began dar morede kharid haye haftashon harf bezanan ya baezan bahse siyasy konano ye chandta foshe pedar madar dar began?
۲۵ مهر ۸۹ ، ۰۸:۴۳ محمد مجیدی
سلام
الهی که عمر با عزت داشته باشید و خود و خانواده محترم بیمه آقا سبزقبا

=====
سپاس بیکران از شما برادر خوبم
سلاممم ا
اخیههه الهی که از خدا عمر طولانی با عزت بگیرین!
کاش همه مثه ما به زادگاهشون تا اخره عمر پایبند باشن!
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راهی ار نزدیک تر دانی بگو

به خاطر عکس زیبایتان متشکرم. متاسفانه بخش مدیریت وب من فلیتر شده است و فقط - آن هم با پروکسی - تایپ نوشته هایم را بگذارم. حدود دو ساعتی سعی کردم اما نشد.
با این همه بسیار از شما سپاس گذارم.
شاد باشید و پیروز

======
قابل شما رو نداره.
انشاءالله بعد از صد و بیست سال عمر با عزت به آرزوتون برسید
که البته آرزوی هر دزفولی وطن دوستی همینه
ایکاش خونه ابدی مون تو قطعه شهدا باشه...
۲۵ مهر ۸۹ ، ۰۴:۵۹ فرقه ذهبیه دزفول
گنجویان قطب فراماسون فرقه صوفیه ذهبیه در لندن درگذشت و عصاریان جانشین او شد
ایشالا که حالا حالا ها زنده باشید...
سلام .
البته که مرگ حق است و به اندازه ی زندگی به ما نزدیک ..
همیشه سلامت و پایدار باشی ..
ممنون از محبت تان .
یا حق .
سلام
وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری لذت بردم از این همه حساسیت و وقت گذاشتن واسه کارتون

خوشحال میشم به منم سر بزنید اگه دوست داشتید منو با اسم **فارکس و ارسال سیگنال با پیامک**
لینک کنید به منم بگید شما رو لینک کنم
مرسی
موفق باشید