کتب مرجع دزفولی را دریابید
پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۸۹، ۰۷:۱۴ ب.ظ
چند سالی است که قاطبه ی دزفولی های مقیم خارج استان ، وقتی به خانه ی پدری سری می زنند ، سوغاتی جدید به سوغات های سنتی خود افزوده و برای خانواده به ارمغان می برند .
این سوغات چیزی نیست جز : « کتاب ».
جای بسی مسرت است که ظرف پنج سال گذشته ، نهضت کتاب نویسی در خصوص جوانب مختلف دزفول و دزفولیت ، رشد قابل ملاحظه یی یافته و از آشپزی و بازیهای محلی گرفته تا خاطرات و داستانهای محلی و لالایی ها ، محصولات فرهنگی مختلفی هستند که دزفولی های مقیم و غیر مقیم ، دائما در حال تالیف و نشر می باشند.
اما دوستان ،
سکه ی این داستان شیرین و این رخداد مبارک فرهنگی ، دو رو دارد که تلخ یا شیرین بودن روی دیگرش ، بسته ی تام و تمام به نگاه صحیح جمعی از سوی همه ی ماست.
منظور از "ما" همه ی مردم شهر ، اعم از نخبه و غیر نخبه ، پیر و جوان و زن و مرد می باشد.
و اما اصل مطلب :
اگر از منظری خاص ، تمام کتب تألیفی در خصوص دزفول عزیزمان را ، به دو دسته ی مرجع و غیر مرجع تقسیم کنیم ، یک تفاوت بزرگ میان این دو دسته را نمیتوان نادیده گرفت و آن اینکه ضریب دقت و حساسیت در صحت تألیف و نشر کتب مرجع ، میبایست بسیار بالاتر و بیشتر از کتب دیگر باشد.
می دانیم که در یک رمان ، اگر مطالبی شبیه به تروکاژهای سینمایی هم ، مورد ادعای نویسنده قرار گیرد ، اگر جای نقد داشته باشد جای نفی و حذف ندارد ، چرا که نویسنده آزاد است تا تخیلات و دانسته هایش را به قضاوت خواننده بگذارد.
یا در کتاب خاطرات یک شخص نیز ، خواننده با خواندن مطالب غلط و موهوم ممکن است به خود اجازه قبول یا رد دهد و لااقل در حدود نکته ی مورد ادعایی در خاطره ی مذکور ، به خود اجازه ی تشکیک و تفکر دهد.
اما در مورد کتب مرجع اینگونه نیست .
مردم ملل گوناگون (نه فقط ایرانیان) این گونه اند که برای دانستن پاسخ خویش در خصوص واژه یی ، اصطلاحی یا ضرب المثلی ، به کتب مرجع «رجوع» کرده و مستقیما و بی هیچ شک و تردیدی ، پاسخ مورد نظر را استخراج کرده و برا ی کاربرد روزمره ی خویش مورد سندیت قرار می دهند.
چرا؟
پاسخ بسیار روشن است :
پیش فرض آنست که کتب مرجع ، همچون تراز و شاقول بنایی ، کاملا دقیق و تحقیقی تنظیم و تالیف شده اند و مولف بی هیچ دخل و تصرف شخصی و بی هیچ اعمال سلیقه یی ، اقدام به نشر مرجع مذکور نموده و زحمت «دقیق بودن» آن را کشیده است.
حال تصور کنید ، ناخدایان این کشتی های حساس ادبی و فرهنگی ، که تمام کشتی نشینان ، به چشمان تیزبین ایشان اعتماد کرده اند ، اشتباه کنند و سکان را یک یا دو درجه به غلط بچرخانند؟
حقیقت محض در این مقال آن است که :
«اصولاً کتب مرجع ، فی نفسه حق اشتباه ندارند ، زیرا ضرب آهنگِ فرهنگ کلامی و اطلاعاتی مردم در دست آنهاست.»
مکرر دیده می شود که عزیزان و سرورانی گرامی ، پاک نیت و دزفول دوست ، از روی نیت خیر و غیرتی مملو از عشق به گویش و ادبیات خانه ی پدری ، اقدام به تألیف و نشر کتب مرجع در این زمینه می کنند که به خودی خود ، جا دارد تا همه ی ما دزفولی های عاشق دزفول ، دستبوس این عزیزان باشیم.
اما متاسفانه و باز هم متاسفانه ، برخی ازاین تالیفات ، مملو اشتباهات گوناگون است.
اشتباهاتی که نه فقط زیر چاپ صورت گرفته باشد ، اشتباهات و نواقصی که از سوی خود مؤلف صورت گرفته و بسادگی هم از کنار آن گذشته است .
اسفناکتر آنکه ، گاهی این اشتباهات ، نه بابت «در رفتن از دست نویسنده » بلکه ناشی از اطلاعات کاملا غلط مؤلف محترم و عدم دانش کافی وی در خصوص ادبیات فولکلور دزفول مظلوم است.
یاران و عزیزان ؛
این نوشته ، نه یک دعوا که حتی درحد محاجه یی کوچک هم نبوده و نیست بلکه صرفا به صدا درآوردن یک زنگ خطر است.
توجه داشته باشیم که : « قرار نیست نسل هایی که زنده اند و به این اشتباهات وقوف دارند برای همیشه زنده باشند تا با تذکر لسانی ، اشتباهات مندرج در این کتب مرجع را به نسل های بعدی گوشزد کنند » .
مهم است که یادمان باشد : همه ی ما میمیریم و این کتب چاپ شده ی پر ازغلط باقی می مانند که سفیران اَلکَنی خواهندبود که حتی گویش دکوری فرزندانمان را که صرفاً در دکور و تاقچه های منازلشان خواهند داشت ، تخریب و یا استحاله می کنند.
نگارنده دو نکته ی لازم راتکرار می کند :
یکم آنکه ، منظور نظر از مشکل مطروحه پیش رو ، همه ی کتب مرجع چاپ شده نبوده و برخی از آنها هستند که دچار ویروس خطرناک «غلط و غلوط » می باشند .
دُیُم آنکه ، به «همت والا» و « نیت پاکِ » تمام مولفین چنین کتبی ، احترامی کافی و وافی می گذارم.
اما بگذارید عرض کنم که تخریب گویش و ادبیات چه « خواسته » باشد ، چه « ناخواسته » ، چیزی نیست که از کنار آن بسادگی گذر کنیم .
اشکالاتی که در این کتب دیده میشود به لحاظ دلیل حادث شدن ، متنوع اند که از مهمترین دلایل آنها میتوان به اینها اشاره کرد :
- اشتباهات تایپی و چاپی که کم اهمیت ترین این اشکالات هستند.
- اشتباهات مربوط به معانی و منابع مورد استناد
- اشتباهات مربوط به فهم و درک و سواد شخصی نویسنده.
- نواقص مربوط که کم کاری های نویسنده در استاندارد نویسی کتب مرجع
مهم است و خیلی هم مهم است که بیاد داشته باشیم :
کتب مرجع همچون تیری هستند که از چله ی کمانِ چاپ ، رها شده و ممکن است از بُرد تیر آرش کماندار هم فراتر رفته و در کتابخانه ی آن دزفولی مقیم کالیفرنیا جا خوش کند که قرار است فرزندانش را به امید همین کتاب مرجع ، مورد آموزش گویش دزفولی قرار دهد .
اجازه میخواهم تا فقط پنج نمونه از این اشکالات را برای محضر شما بزرگوران در حد وسع و توان خویش بررسی نمایم ، توجه داشته باشید منبع این پنج مورد اشکال ، فقط یکی از کتب مورد بحث بوده و باور بفرمایید در این کتاب بیش از 400 صفحه یی تنها با صرف حدود 5 دقیقه وقت ، 5 مورد ناقابل را یافتم ، در حالی که به جرأت میتوانم بگویم در این 400 و اندی صفحه بیش از 100 مورد اشکال اساسی و پایه ای وجود دارد . البته برای احترام به زحمت طاقت فرسای مؤلف و خضوع به نیت پاک دزفول دوستی این عزیز ، از بردن نام کتاب و ایشان معذورم ، مضاف براینکه نگارنده دنبال پرداختن به قصور است نه مقصر!
مورد یکم :
« اشکم سگ چربی نَم وَر داره»
در کتاب معنی شده : شکم سگ چربی (غذای چرب ) برنمی تابد.
مسمای مثل ، در کتاب : کنایه از اشخاصی است که با پرخوری خود را به مهلکه می اندازند.
توضیحات نگارنده :
املای ضرب المثل : صحیح
معنی تحت الفظی : صحیح
شرح مسمای کاربری مثل : غلط
شنیده اید آن مثل مشهور ایرانی را که میگوید : « به فلانی خوبی نیومده »
که تاحد زیادی مترادف همان : « اشکم سگ چربی .....» در دزفول است.
به بیان دقیق تر : سگ علاقه خاصی به استخوان دارد و غذاهای چرب ( منظور از چرب در اینجا غذاهای پر ملات و باکیفیت است ) را ممکن است پس بزند.
مسمای دقیق آن نیز این است که : به کسی که غذا ، امتیاز ، پول و حتی موقعیت خاصی را که بالاتر از لیاقت اوست و به او داده شده ، پس بزند و رد کند گویند : اشکم سگ چربی نم ورداره.
و درحقیقت همان استخوان لایق اوست.
نکته : توجه کنید تفاوت معنای صحیح این ضرب المثل با شرحی که مؤلف محترم داده است تا به کجاست؟ و آیندگان ما قرار است چه متاع تحریف شده یی را بر قامت ذهن و زبان خویش بپوشانند.
مورد دُیُم :
« بُزدل »
در کتاب معنی شده : کنایه از ترسو ، کم جرأت
توضیحات نگارنده :
گویش سِتُرگ دزفول عزیزمان ، مملو از واژگانی است که عینا در زبان رسمی کشور و کتب مدارس وجود داشته و تکرار می شوند و از آن مهمتر نیز در کتب مرجع معین و دهخدا بطور کامل و دقیق آمده است .
آیا آوردن اصطلاح بدیهی و همه فهم «بزدل» ، صرفا آوردن اضافات و قطور کردن بیخودی یک کتاب مرجع دزفولی نیست؟
در عوض در همین ردیف حرف « ب » ، در کتاب مذکور هر چه گشتم اثری از ضرب المثل زیبا و کاملاً دزفولی « میشَ که نِی ، بزَ بِ گووِن عبد کریم » وجود ندارد ، آیا در برابر آن اضافات ، این یکی از نواقص کار نیست؟
مورد سِیُم
« چه خوبَه چن دَس بکاری چه خوبَ چند دَس بِ کاسِی»
در کتاب معنی شده : چه خوب است کاری را چند دست با هم انجام دهند ، چه خوب است هنگام تناول چند دست در یک کاسه باشند.
مسمای آمده در کتاب : کنایه از حُسن کار جمعی.
توضیحات نگارنده :
به اشکالات و نواقص توجه کنید ،
1- در یک خط ضرب المثل ، دو غلط املایی وجود دارد ، یکی آنکه «چَن» را «چند» نوشته است که همان «چن» صحیح بوده و باید تکرار میشد و دیگری تفاوت میان املای «بکاری» و «بِ کاسی» می باشد.
2- تحریف متن ضرب المثل
3- اشتباه در شرح مسمای ضرب المثل
اصل ضرب المثل این است :
«چه خوبه دَه دَس بکارِی ، یَه دَس بکاسی»
معنی : چه خوب است ده نفر ( در اینجا منظور از "دَس" ، نفر است) در انجام کاری مشغول باشند اما در کاسه ی غذا دست یک نفر باشد.
کنایه و مسمای کابردی صحیح ضرب المثل :
سابقا ، قاطبه ی مردم وضع معیشتی مناسبی نداشتند و به دلایل همچون : فقر نسبی ، نبود آب لوله کشی ( برای شستشوی راحت ظروف غذا) و حتی عدم وجود فرهنگ لازم در همکاسه بودن افراد خانواده به لحاظ مسائل غیر بهداشتی...... بسیاری از خانواده های عادی جامعه ، غذاهایی مانند : اُوگوشت ، بنگو(ماست و خیار) و .... را در یک کاسه ی بزرگ ، به شراکت یکدیگر تناول می نمودند . از سویی در شهری مانند دزفول فرهنگ کار کردن ( برای زنان و مردان) همانقدر مهم و افتخاری بدیهی بود ، که بیکاری فرد ، موجب سرافکندگی .
با این مقدمه به مسمای صحیح این ضرب المثل توجه کنید:
« چه خوب و ایده آل است که همه ی اعضای یک خانواده ( یا گروه) اهل کار و فعالیت جمعی باشند تا سفره ی آنان ، طوری پرنعمت و با برکت باشد که هرکسی بتواند قدح و کاسه ی غذای اختصاصی برای خویش داشته باشد ، نه اینکه یکی کار کند و همه مصرف کننده باشند( در یک کاسه یا یک سفره یا کلا یک خانه)
مورد چارُم
« بعدَ چل سال گدایی شو جمعه یادش رَفتَه »
معنی در کتاب : پس از چهل سال گدایی شب جمعه یادش رفته است
توضیحات نگارنده :
اشکال املایی واژه ی «گدایی» که می بایست «گَدویی» باشد مبرهن است که از سوی چاپخانه نیست و توسط نویسنده ی محترم رخ داده است و اینگونه غلطهای املایی هستند که به مرور ، گویش دزفولی را به سمت گویش اهوازی های دزفولی الاصل ( که بنده آن را « دِوازی» میگویم ، کشانده است.
نکته ی دیگر آنکه ، مولف در بخش مربوط به حرف «شین» عبارت «شو جمعَه خوَر» را به درستی و صحت آورده است ، یعنی همان غذای خیرات شده یی که دزفولی ها سابقا رسم داشتند ظهر پنجشنبه به نیت خیرات به منزل سادات مستمند و غیر سادات فقیر می فرستادند و وجهه ی گدایی هم نداشت چنین رسمی و از احترام سادات مورد نظر به هیچوجه نمی کاست.
لکن آنچه که هنوز هم دیده میشود متکدیان و مستمندانی هستند که عصرهای پنجشنبه در سراسر کشور سر مزار اموات رویت می شوند.
ضرب المثل « بعد از چل سال گدویی ....» مصداق همین تکدی گری برسر مزارهاست.
لذا نویسنده محترمی که لفظ «شو جمعه خووَری» را در بخش مربوط به حرف «شین» آورده است برای خَلط نشدنِ مبحث در ذهن خوانندگان جوان دزفولی ، لازم است تا توضیحات و تفاوت مطلب را ذکر نماید ، که متاسفانه اینکار را نکرده است.
مورد پنجم
«بَندش به حروم نگُشِسَه»
در کتاب معنی شده : بندش به حرام باز نشده
مسمای آمده در کتاب : پایبند عفاف است.
توضیحات نگارنده :در اینجا نویسنده ی محترم ، در شرح مسمای ضرب المثل کوتاهی نموده است و معنی این ضرب المثل را چنان بدیهی و سهل دانسته ، که نیازی به شرح بیشتر ندیده است.
تصور کنید شش دهه قبل ، علامه دهخدا ، آنچه را که در زمان حیات خویش ، بدیهی و قابل فهم تشخیص می داد نیازمند شرح دقیق تر نمیدید ، اکنون معلوم نبود بسیاری از مسائل برای ما گنگ می بود. کما اینکه در تاریخ ابوالفضل بیهقی چنین مشکلاتی وجود دارد .
به عنوان مثال : استاد غلامحسین یوسفی که از بزرگان عرصه ادبیات است ، عبارت « دیوارهای نَبَهره » را تفسیر به رای نموده و معنی آن را « دیوارهای پنهان » تفسیر نموده اند که با عرض احترام به ایشان باید گفت که : استاد اشتباه فرموده اند در این فقره .
(با سپاس از پژوهشگر ارجمند ، عباس موزون که طی یک تحقیق میدانی و دقیق این اشتباه را اصلاح نموده اند).
در اینجا نیز ، منصفانه نیست که چهل سال پس از انقراض فرهنگ «بند تنبان» و رواج کِش های لاستیکی و مصنوعی تنبان ها و کمربندهای چرمی ، تنها به این دلیل که هنوز هم ، تنی چند از نسل های گذشته هستند و می دانند منظور از «بَند» همان بند تنبانهای قدیمی است ، بیاییم و در کتب مرجع مان از خیر توضیحات بیشتر بگذریم و به این فکر نکنیم که چهل سال پس از این ، ما زنده نیستیم و نسل های بعدی ، به همین کتب مرجع ناقصی که ما بجای گذاشته ایم رجوع می کنند.
لذا شایسته تر بود تا اینگونه نگاشته میشد :
مسمای دقیق : سابقا چیزی بنام «شورت» یا همان « پای جامه» های کوتاه و زیرین وجود نداشت ، شلواری بود و تنبانی .
تُنبان پای جامه یی بود ارزان قیمت و راحت برای درون خانه .
شلوار ، تنبانی رسمی بود با پارچه یی گرانتر و مشکی و ساده .
هردوی اینها را چیزی بنام «بند» دور کمر شخص نگاه میداشت . لذا بند تنبان در عین حالیکه پوشش و آبروی ظاهر فرد را حفظ میکرد ، به عنوان مبنای عفاف کلام مردم برای خطاب قرار دادن اشخاص پاک و ناپاک نیز بکار میرفت.
رسم بود در دزفول : اگر پسر جوان دم بختی به عفت و پاکدامنی و دیانت و طهارت مشهور بود ، خانمهای نازا و خانم هایی که آروزی فرزند پسر داشتند قطعه یی از بند شلوار آن جوان را از خانواده ی وی گرفته و به عنوان نذر و نیاز به گرو نگه میداشتند تا خداوند به حق « عفت آن جوان» نیتشان را برآورده کرده و در عوض به اندازه ی وسعشان برای جوان طاهر ، پارچه یی یا لباسی را به هدیه میفرستادند.( قداست و ارزش پاکی در جوانان را ببینید چگونه ارج می نهادند؟ )
الغرض ،
دور از ذهن نیست اگر بیست سال دیگر ، یک جوان دزفولی با خواندن توضیحات این ضرب المثل از خود بپرسد : « چطور ممکن است گشودن «بند کفش» به عفاف ربط داشته باشد؟»
ناگفته نماند که د برخی شلوارهای ورزشی امروز در کنار «کِش» چنین بندی تعبیه شده است.
معادل واژه ی « بند» تنبان ، واژه ی دیگری نیزبودکه « تِکَه » ( tekka) تلفظ میشد و هنوزهم گفته میشود : « تِکمه پِهنیدَه»
معنی :تکه ام را اندازه کرده است .( اندازه ی دور کمرم را میداند)
مسما کاربردی : اینجا منظور عفاف نیست ، بلکه معادل توأمان دو ضرب المثل معروف است : «حنایم برایش رنگی ندارد» و « دستم را خوانده است » تاکید میکنم ، معادل ترکیب این دوضرب المثل است.
هر کجای این دیار خدایی که هستید و دلی در گرو عشق به میهن اسلامی دارید و این عشق تا کرانه ای آبی دز ریشه دوانده است ، شما را به خدا ، نگران سلامت این گوهر بی همتای « گویش مادری مان » باشید ، آنگونه که باید باشید ، نه آن میزان که هستید.
نسلهای آینده یی که هنوز در صُلب ما هم نیستند ، طلب رسمی ارث گذاشتن تام و تمام داشته های فرهنگی را از ما دارند ، همانگونه ما از کجروی ها و کمکاریهای نسلهای گذشته را در عرصه ها مختلف به گلایه می نشینیم.
تا بدینجای کار ، آنچه این حقیر به محضر شما بزرگواران تقدیم کرد ، « شناسایی زخم » بود.
اقرار دارم که ممکن است در این شناسایی بضاعت لازم را نداشته باشم.
اما در مرحله ی بعدی که همانا « نسخه پیچی» است ، اصرار دارم تا پیشنهاد های زیر مورد بررسی قرار گیرد :
1- راه اندازی شورای ممیزی نشر کتب مرجع در گویش دزفولی
2- فراخوانی کتب مرجع فروخته شده ی دارای اشتباهات و خمیر کردن آنها و چاپ مجددشان با نام همان نویسنده ی محترم و اهدای مجدد کتب تجدید چاپ شده به خریداران قبلی ( از هزینه های عمومی)
3- هماهنگی با وزارت ارشاد و مبادی امر برای جلوگیری از چاپ و نشر کتب مرجعی که بدون گذر از ممیزی شورای ذکر شده تصمیم به چاپ دارند.
4- آیا خسران بزرگی نیست که کوزه گر در کوزه شکسته آب بخورد؟ یکسالی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی نظام ، مصوبه یی را از تصویب گذراند که بر مبنای آن دانشگاههای تمام کشور باید کرسی تدریس گویش محلی همان منطقه ی جغرافیایی دانشگاه مربوطه را برپا کند. آیا نباید همگی از جناب آقای مخبر بخواهیم تا هرچه سریعتر برای راه اندازی در دانشگاه آزاد و جندی شاپور دزفول این مهم را به انجام رسانیم؟ وقتی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ، فرزند همین دزفول ماست ، چرا باید کوزه شکسته یی هم در این خصوص نداشته باشیم؟ آیا راه اندازی کرسی فاخر تدریس گویش دزفولی ، تاثیر خود را وزانت چاپ و نشر کتب مرجع مان نخواهد گذاشت؟
اساتید محترم و بزرگان قوم ،
توجه فرمایید که کتابهای پر از غلط های اینچنینی در کتابخانه ملی به عنوان سندی زسمی منتشر شده برای همیشه در آنجا ، آرمیده است و مورد استناد محققین و دانش پژوهان آینده قرار خواهد گرفت.
به جد معتقدم که : این کافی نیست تا نویسنده ی کتاب مرجعی ، در ابتدای کتاب خویش از اشتباهات احتمالی خویش پوزش بطلبد.
این توجیه درستی برای رها کردن تیرهای ماندگار کتب مرجع در قلب فرهنگ محاوره ای یک خانوار دزفولی نیست.
تا شما چه صلاح بدانید.
ته نوشت 1: کامنت هایی که حاوی حدس و گمان در خصوص نام کتاب و نویسنده ی مورد بحث باشد تایید نخواهدشد ، چرا که بحث برسر شخص نیست و دغدغه ی « روال صحیح انجام کار» مورد نظر است.
ته نوشت 2 : نگارنده ، مدعای یک مصرف کننده ی دلسوز محصولات فرهنگی بودن و داشتن حق ابراز نظر و نقد را برای خود محفوظ میدارد. ، کما اینکه در تریبون همایش « نخبگان دزفولی مقیم تهران» نیز همین را عرض کردم.
این سوغات چیزی نیست جز : « کتاب ».
جای بسی مسرت است که ظرف پنج سال گذشته ، نهضت کتاب نویسی در خصوص جوانب مختلف دزفول و دزفولیت ، رشد قابل ملاحظه یی یافته و از آشپزی و بازیهای محلی گرفته تا خاطرات و داستانهای محلی و لالایی ها ، محصولات فرهنگی مختلفی هستند که دزفولی های مقیم و غیر مقیم ، دائما در حال تالیف و نشر می باشند.
اما دوستان ،
سکه ی این داستان شیرین و این رخداد مبارک فرهنگی ، دو رو دارد که تلخ یا شیرین بودن روی دیگرش ، بسته ی تام و تمام به نگاه صحیح جمعی از سوی همه ی ماست.
منظور از "ما" همه ی مردم شهر ، اعم از نخبه و غیر نخبه ، پیر و جوان و زن و مرد می باشد.
و اما اصل مطلب :
اگر از منظری خاص ، تمام کتب تألیفی در خصوص دزفول عزیزمان را ، به دو دسته ی مرجع و غیر مرجع تقسیم کنیم ، یک تفاوت بزرگ میان این دو دسته را نمیتوان نادیده گرفت و آن اینکه ضریب دقت و حساسیت در صحت تألیف و نشر کتب مرجع ، میبایست بسیار بالاتر و بیشتر از کتب دیگر باشد.
می دانیم که در یک رمان ، اگر مطالبی شبیه به تروکاژهای سینمایی هم ، مورد ادعای نویسنده قرار گیرد ، اگر جای نقد داشته باشد جای نفی و حذف ندارد ، چرا که نویسنده آزاد است تا تخیلات و دانسته هایش را به قضاوت خواننده بگذارد.
یا در کتاب خاطرات یک شخص نیز ، خواننده با خواندن مطالب غلط و موهوم ممکن است به خود اجازه قبول یا رد دهد و لااقل در حدود نکته ی مورد ادعایی در خاطره ی مذکور ، به خود اجازه ی تشکیک و تفکر دهد.
اما در مورد کتب مرجع اینگونه نیست .
مردم ملل گوناگون (نه فقط ایرانیان) این گونه اند که برای دانستن پاسخ خویش در خصوص واژه یی ، اصطلاحی یا ضرب المثلی ، به کتب مرجع «رجوع» کرده و مستقیما و بی هیچ شک و تردیدی ، پاسخ مورد نظر را استخراج کرده و برا ی کاربرد روزمره ی خویش مورد سندیت قرار می دهند.
چرا؟
پاسخ بسیار روشن است :
پیش فرض آنست که کتب مرجع ، همچون تراز و شاقول بنایی ، کاملا دقیق و تحقیقی تنظیم و تالیف شده اند و مولف بی هیچ دخل و تصرف شخصی و بی هیچ اعمال سلیقه یی ، اقدام به نشر مرجع مذکور نموده و زحمت «دقیق بودن» آن را کشیده است.
حال تصور کنید ، ناخدایان این کشتی های حساس ادبی و فرهنگی ، که تمام کشتی نشینان ، به چشمان تیزبین ایشان اعتماد کرده اند ، اشتباه کنند و سکان را یک یا دو درجه به غلط بچرخانند؟
حقیقت محض در این مقال آن است که :
«اصولاً کتب مرجع ، فی نفسه حق اشتباه ندارند ، زیرا ضرب آهنگِ فرهنگ کلامی و اطلاعاتی مردم در دست آنهاست.»
مکرر دیده می شود که عزیزان و سرورانی گرامی ، پاک نیت و دزفول دوست ، از روی نیت خیر و غیرتی مملو از عشق به گویش و ادبیات خانه ی پدری ، اقدام به تألیف و نشر کتب مرجع در این زمینه می کنند که به خودی خود ، جا دارد تا همه ی ما دزفولی های عاشق دزفول ، دستبوس این عزیزان باشیم.
اما متاسفانه و باز هم متاسفانه ، برخی ازاین تالیفات ، مملو اشتباهات گوناگون است.
اشتباهاتی که نه فقط زیر چاپ صورت گرفته باشد ، اشتباهات و نواقصی که از سوی خود مؤلف صورت گرفته و بسادگی هم از کنار آن گذشته است .
اسفناکتر آنکه ، گاهی این اشتباهات ، نه بابت «در رفتن از دست نویسنده » بلکه ناشی از اطلاعات کاملا غلط مؤلف محترم و عدم دانش کافی وی در خصوص ادبیات فولکلور دزفول مظلوم است.
یاران و عزیزان ؛
این نوشته ، نه یک دعوا که حتی درحد محاجه یی کوچک هم نبوده و نیست بلکه صرفا به صدا درآوردن یک زنگ خطر است.
توجه داشته باشیم که : « قرار نیست نسل هایی که زنده اند و به این اشتباهات وقوف دارند برای همیشه زنده باشند تا با تذکر لسانی ، اشتباهات مندرج در این کتب مرجع را به نسل های بعدی گوشزد کنند » .
مهم است که یادمان باشد : همه ی ما میمیریم و این کتب چاپ شده ی پر ازغلط باقی می مانند که سفیران اَلکَنی خواهندبود که حتی گویش دکوری فرزندانمان را که صرفاً در دکور و تاقچه های منازلشان خواهند داشت ، تخریب و یا استحاله می کنند.
نگارنده دو نکته ی لازم راتکرار می کند :
یکم آنکه ، منظور نظر از مشکل مطروحه پیش رو ، همه ی کتب مرجع چاپ شده نبوده و برخی از آنها هستند که دچار ویروس خطرناک «غلط و غلوط » می باشند .
دُیُم آنکه ، به «همت والا» و « نیت پاکِ » تمام مولفین چنین کتبی ، احترامی کافی و وافی می گذارم.
اما بگذارید عرض کنم که تخریب گویش و ادبیات چه « خواسته » باشد ، چه « ناخواسته » ، چیزی نیست که از کنار آن بسادگی گذر کنیم .
اشکالاتی که در این کتب دیده میشود به لحاظ دلیل حادث شدن ، متنوع اند که از مهمترین دلایل آنها میتوان به اینها اشاره کرد :
- اشتباهات تایپی و چاپی که کم اهمیت ترین این اشکالات هستند.
- اشتباهات مربوط به معانی و منابع مورد استناد
- اشتباهات مربوط به فهم و درک و سواد شخصی نویسنده.
- نواقص مربوط که کم کاری های نویسنده در استاندارد نویسی کتب مرجع
مهم است و خیلی هم مهم است که بیاد داشته باشیم :
کتب مرجع همچون تیری هستند که از چله ی کمانِ چاپ ، رها شده و ممکن است از بُرد تیر آرش کماندار هم فراتر رفته و در کتابخانه ی آن دزفولی مقیم کالیفرنیا جا خوش کند که قرار است فرزندانش را به امید همین کتاب مرجع ، مورد آموزش گویش دزفولی قرار دهد .
اجازه میخواهم تا فقط پنج نمونه از این اشکالات را برای محضر شما بزرگوران در حد وسع و توان خویش بررسی نمایم ، توجه داشته باشید منبع این پنج مورد اشکال ، فقط یکی از کتب مورد بحث بوده و باور بفرمایید در این کتاب بیش از 400 صفحه یی تنها با صرف حدود 5 دقیقه وقت ، 5 مورد ناقابل را یافتم ، در حالی که به جرأت میتوانم بگویم در این 400 و اندی صفحه بیش از 100 مورد اشکال اساسی و پایه ای وجود دارد . البته برای احترام به زحمت طاقت فرسای مؤلف و خضوع به نیت پاک دزفول دوستی این عزیز ، از بردن نام کتاب و ایشان معذورم ، مضاف براینکه نگارنده دنبال پرداختن به قصور است نه مقصر!
مورد یکم :
« اشکم سگ چربی نَم وَر داره»
در کتاب معنی شده : شکم سگ چربی (غذای چرب ) برنمی تابد.
مسمای مثل ، در کتاب : کنایه از اشخاصی است که با پرخوری خود را به مهلکه می اندازند.
توضیحات نگارنده :
املای ضرب المثل : صحیح
معنی تحت الفظی : صحیح
شرح مسمای کاربری مثل : غلط
شنیده اید آن مثل مشهور ایرانی را که میگوید : « به فلانی خوبی نیومده »
که تاحد زیادی مترادف همان : « اشکم سگ چربی .....» در دزفول است.
به بیان دقیق تر : سگ علاقه خاصی به استخوان دارد و غذاهای چرب ( منظور از چرب در اینجا غذاهای پر ملات و باکیفیت است ) را ممکن است پس بزند.
مسمای دقیق آن نیز این است که : به کسی که غذا ، امتیاز ، پول و حتی موقعیت خاصی را که بالاتر از لیاقت اوست و به او داده شده ، پس بزند و رد کند گویند : اشکم سگ چربی نم ورداره.
و درحقیقت همان استخوان لایق اوست.
نکته : توجه کنید تفاوت معنای صحیح این ضرب المثل با شرحی که مؤلف محترم داده است تا به کجاست؟ و آیندگان ما قرار است چه متاع تحریف شده یی را بر قامت ذهن و زبان خویش بپوشانند.
مورد دُیُم :
« بُزدل »
در کتاب معنی شده : کنایه از ترسو ، کم جرأت
توضیحات نگارنده :
گویش سِتُرگ دزفول عزیزمان ، مملو از واژگانی است که عینا در زبان رسمی کشور و کتب مدارس وجود داشته و تکرار می شوند و از آن مهمتر نیز در کتب مرجع معین و دهخدا بطور کامل و دقیق آمده است .
آیا آوردن اصطلاح بدیهی و همه فهم «بزدل» ، صرفا آوردن اضافات و قطور کردن بیخودی یک کتاب مرجع دزفولی نیست؟
در عوض در همین ردیف حرف « ب » ، در کتاب مذکور هر چه گشتم اثری از ضرب المثل زیبا و کاملاً دزفولی « میشَ که نِی ، بزَ بِ گووِن عبد کریم » وجود ندارد ، آیا در برابر آن اضافات ، این یکی از نواقص کار نیست؟
مورد سِیُم
« چه خوبَه چن دَس بکاری چه خوبَ چند دَس بِ کاسِی»
در کتاب معنی شده : چه خوب است کاری را چند دست با هم انجام دهند ، چه خوب است هنگام تناول چند دست در یک کاسه باشند.
مسمای آمده در کتاب : کنایه از حُسن کار جمعی.
توضیحات نگارنده :
به اشکالات و نواقص توجه کنید ،
1- در یک خط ضرب المثل ، دو غلط املایی وجود دارد ، یکی آنکه «چَن» را «چند» نوشته است که همان «چن» صحیح بوده و باید تکرار میشد و دیگری تفاوت میان املای «بکاری» و «بِ کاسی» می باشد.
2- تحریف متن ضرب المثل
3- اشتباه در شرح مسمای ضرب المثل
اصل ضرب المثل این است :
«چه خوبه دَه دَس بکارِی ، یَه دَس بکاسی»
معنی : چه خوب است ده نفر ( در اینجا منظور از "دَس" ، نفر است) در انجام کاری مشغول باشند اما در کاسه ی غذا دست یک نفر باشد.
کنایه و مسمای کابردی صحیح ضرب المثل :
سابقا ، قاطبه ی مردم وضع معیشتی مناسبی نداشتند و به دلایل همچون : فقر نسبی ، نبود آب لوله کشی ( برای شستشوی راحت ظروف غذا) و حتی عدم وجود فرهنگ لازم در همکاسه بودن افراد خانواده به لحاظ مسائل غیر بهداشتی...... بسیاری از خانواده های عادی جامعه ، غذاهایی مانند : اُوگوشت ، بنگو(ماست و خیار) و .... را در یک کاسه ی بزرگ ، به شراکت یکدیگر تناول می نمودند . از سویی در شهری مانند دزفول فرهنگ کار کردن ( برای زنان و مردان) همانقدر مهم و افتخاری بدیهی بود ، که بیکاری فرد ، موجب سرافکندگی .
با این مقدمه به مسمای صحیح این ضرب المثل توجه کنید:
« چه خوب و ایده آل است که همه ی اعضای یک خانواده ( یا گروه) اهل کار و فعالیت جمعی باشند تا سفره ی آنان ، طوری پرنعمت و با برکت باشد که هرکسی بتواند قدح و کاسه ی غذای اختصاصی برای خویش داشته باشد ، نه اینکه یکی کار کند و همه مصرف کننده باشند( در یک کاسه یا یک سفره یا کلا یک خانه)
مورد چارُم
« بعدَ چل سال گدایی شو جمعه یادش رَفتَه »
معنی در کتاب : پس از چهل سال گدایی شب جمعه یادش رفته است
توضیحات نگارنده :
اشکال املایی واژه ی «گدایی» که می بایست «گَدویی» باشد مبرهن است که از سوی چاپخانه نیست و توسط نویسنده ی محترم رخ داده است و اینگونه غلطهای املایی هستند که به مرور ، گویش دزفولی را به سمت گویش اهوازی های دزفولی الاصل ( که بنده آن را « دِوازی» میگویم ، کشانده است.
نکته ی دیگر آنکه ، مولف در بخش مربوط به حرف «شین» عبارت «شو جمعَه خوَر» را به درستی و صحت آورده است ، یعنی همان غذای خیرات شده یی که دزفولی ها سابقا رسم داشتند ظهر پنجشنبه به نیت خیرات به منزل سادات مستمند و غیر سادات فقیر می فرستادند و وجهه ی گدایی هم نداشت چنین رسمی و از احترام سادات مورد نظر به هیچوجه نمی کاست.
لکن آنچه که هنوز هم دیده میشود متکدیان و مستمندانی هستند که عصرهای پنجشنبه در سراسر کشور سر مزار اموات رویت می شوند.
ضرب المثل « بعد از چل سال گدویی ....» مصداق همین تکدی گری برسر مزارهاست.
لذا نویسنده محترمی که لفظ «شو جمعه خووَری» را در بخش مربوط به حرف «شین» آورده است برای خَلط نشدنِ مبحث در ذهن خوانندگان جوان دزفولی ، لازم است تا توضیحات و تفاوت مطلب را ذکر نماید ، که متاسفانه اینکار را نکرده است.
مورد پنجم
«بَندش به حروم نگُشِسَه»
در کتاب معنی شده : بندش به حرام باز نشده
مسمای آمده در کتاب : پایبند عفاف است.
توضیحات نگارنده :در اینجا نویسنده ی محترم ، در شرح مسمای ضرب المثل کوتاهی نموده است و معنی این ضرب المثل را چنان بدیهی و سهل دانسته ، که نیازی به شرح بیشتر ندیده است.
تصور کنید شش دهه قبل ، علامه دهخدا ، آنچه را که در زمان حیات خویش ، بدیهی و قابل فهم تشخیص می داد نیازمند شرح دقیق تر نمیدید ، اکنون معلوم نبود بسیاری از مسائل برای ما گنگ می بود. کما اینکه در تاریخ ابوالفضل بیهقی چنین مشکلاتی وجود دارد .
به عنوان مثال : استاد غلامحسین یوسفی که از بزرگان عرصه ادبیات است ، عبارت « دیوارهای نَبَهره » را تفسیر به رای نموده و معنی آن را « دیوارهای پنهان » تفسیر نموده اند که با عرض احترام به ایشان باید گفت که : استاد اشتباه فرموده اند در این فقره .
(با سپاس از پژوهشگر ارجمند ، عباس موزون که طی یک تحقیق میدانی و دقیق این اشتباه را اصلاح نموده اند).
در اینجا نیز ، منصفانه نیست که چهل سال پس از انقراض فرهنگ «بند تنبان» و رواج کِش های لاستیکی و مصنوعی تنبان ها و کمربندهای چرمی ، تنها به این دلیل که هنوز هم ، تنی چند از نسل های گذشته هستند و می دانند منظور از «بَند» همان بند تنبانهای قدیمی است ، بیاییم و در کتب مرجع مان از خیر توضیحات بیشتر بگذریم و به این فکر نکنیم که چهل سال پس از این ، ما زنده نیستیم و نسل های بعدی ، به همین کتب مرجع ناقصی که ما بجای گذاشته ایم رجوع می کنند.
لذا شایسته تر بود تا اینگونه نگاشته میشد :
مسمای دقیق : سابقا چیزی بنام «شورت» یا همان « پای جامه» های کوتاه و زیرین وجود نداشت ، شلواری بود و تنبانی .
تُنبان پای جامه یی بود ارزان قیمت و راحت برای درون خانه .
شلوار ، تنبانی رسمی بود با پارچه یی گرانتر و مشکی و ساده .
هردوی اینها را چیزی بنام «بند» دور کمر شخص نگاه میداشت . لذا بند تنبان در عین حالیکه پوشش و آبروی ظاهر فرد را حفظ میکرد ، به عنوان مبنای عفاف کلام مردم برای خطاب قرار دادن اشخاص پاک و ناپاک نیز بکار میرفت.
رسم بود در دزفول : اگر پسر جوان دم بختی به عفت و پاکدامنی و دیانت و طهارت مشهور بود ، خانمهای نازا و خانم هایی که آروزی فرزند پسر داشتند قطعه یی از بند شلوار آن جوان را از خانواده ی وی گرفته و به عنوان نذر و نیاز به گرو نگه میداشتند تا خداوند به حق « عفت آن جوان» نیتشان را برآورده کرده و در عوض به اندازه ی وسعشان برای جوان طاهر ، پارچه یی یا لباسی را به هدیه میفرستادند.( قداست و ارزش پاکی در جوانان را ببینید چگونه ارج می نهادند؟ )
الغرض ،
دور از ذهن نیست اگر بیست سال دیگر ، یک جوان دزفولی با خواندن توضیحات این ضرب المثل از خود بپرسد : « چطور ممکن است گشودن «بند کفش» به عفاف ربط داشته باشد؟»
ناگفته نماند که د برخی شلوارهای ورزشی امروز در کنار «کِش» چنین بندی تعبیه شده است.
معادل واژه ی « بند» تنبان ، واژه ی دیگری نیزبودکه « تِکَه » ( tekka) تلفظ میشد و هنوزهم گفته میشود : « تِکمه پِهنیدَه»
معنی :تکه ام را اندازه کرده است .( اندازه ی دور کمرم را میداند)
مسما کاربردی : اینجا منظور عفاف نیست ، بلکه معادل توأمان دو ضرب المثل معروف است : «حنایم برایش رنگی ندارد» و « دستم را خوانده است » تاکید میکنم ، معادل ترکیب این دوضرب المثل است.
*****
عزیزان و فرهیختگان دزفول ،هر کجای این دیار خدایی که هستید و دلی در گرو عشق به میهن اسلامی دارید و این عشق تا کرانه ای آبی دز ریشه دوانده است ، شما را به خدا ، نگران سلامت این گوهر بی همتای « گویش مادری مان » باشید ، آنگونه که باید باشید ، نه آن میزان که هستید.
نسلهای آینده یی که هنوز در صُلب ما هم نیستند ، طلب رسمی ارث گذاشتن تام و تمام داشته های فرهنگی را از ما دارند ، همانگونه ما از کجروی ها و کمکاریهای نسلهای گذشته را در عرصه ها مختلف به گلایه می نشینیم.
تا بدینجای کار ، آنچه این حقیر به محضر شما بزرگواران تقدیم کرد ، « شناسایی زخم » بود.
اقرار دارم که ممکن است در این شناسایی بضاعت لازم را نداشته باشم.
اما در مرحله ی بعدی که همانا « نسخه پیچی» است ، اصرار دارم تا پیشنهاد های زیر مورد بررسی قرار گیرد :
1- راه اندازی شورای ممیزی نشر کتب مرجع در گویش دزفولی
2- فراخوانی کتب مرجع فروخته شده ی دارای اشتباهات و خمیر کردن آنها و چاپ مجددشان با نام همان نویسنده ی محترم و اهدای مجدد کتب تجدید چاپ شده به خریداران قبلی ( از هزینه های عمومی)
3- هماهنگی با وزارت ارشاد و مبادی امر برای جلوگیری از چاپ و نشر کتب مرجعی که بدون گذر از ممیزی شورای ذکر شده تصمیم به چاپ دارند.
4- آیا خسران بزرگی نیست که کوزه گر در کوزه شکسته آب بخورد؟ یکسالی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی نظام ، مصوبه یی را از تصویب گذراند که بر مبنای آن دانشگاههای تمام کشور باید کرسی تدریس گویش محلی همان منطقه ی جغرافیایی دانشگاه مربوطه را برپا کند. آیا نباید همگی از جناب آقای مخبر بخواهیم تا هرچه سریعتر برای راه اندازی در دانشگاه آزاد و جندی شاپور دزفول این مهم را به انجام رسانیم؟ وقتی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ، فرزند همین دزفول ماست ، چرا باید کوزه شکسته یی هم در این خصوص نداشته باشیم؟ آیا راه اندازی کرسی فاخر تدریس گویش دزفولی ، تاثیر خود را وزانت چاپ و نشر کتب مرجع مان نخواهد گذاشت؟
اساتید محترم و بزرگان قوم ،
توجه فرمایید که کتابهای پر از غلط های اینچنینی در کتابخانه ملی به عنوان سندی زسمی منتشر شده برای همیشه در آنجا ، آرمیده است و مورد استناد محققین و دانش پژوهان آینده قرار خواهد گرفت.
به جد معتقدم که : این کافی نیست تا نویسنده ی کتاب مرجعی ، در ابتدای کتاب خویش از اشتباهات احتمالی خویش پوزش بطلبد.
این توجیه درستی برای رها کردن تیرهای ماندگار کتب مرجع در قلب فرهنگ محاوره ای یک خانوار دزفولی نیست.
تا شما چه صلاح بدانید.
خاک پای ادب دوستان دزفول – مهران موزون
ته نوشت 1: کامنت هایی که حاوی حدس و گمان در خصوص نام کتاب و نویسنده ی مورد بحث باشد تایید نخواهدشد ، چرا که بحث برسر شخص نیست و دغدغه ی « روال صحیح انجام کار» مورد نظر است.
ته نوشت 2 : نگارنده ، مدعای یک مصرف کننده ی دلسوز محصولات فرهنگی بودن و داشتن حق ابراز نظر و نقد را برای خود محفوظ میدارد. ، کما اینکه در تریبون همایش « نخبگان دزفولی مقیم تهران» نیز همین را عرض کردم.
۸۹/۰۷/۲۲
با تشکر از شما که همواره با مطالب دقیق و مفیدی وبگاه تان را به روز می کنید. اما یک نکته, حقیقت این است که فضای مجازی و علی الخصوص وبلاگ گنجایش این همه کلمه را ندارد و نباید متن شما از چند پاراگراف فراتر رود.
متون مقاله مانندتان را در نشریه ای جایی چاپ کنید.
شاد باشید و پیروز
=========
از حسن توجه شما بسیار سپاس گزارم
اما...
بخشی از این اتفاق ، تعمدی است و بخشی از روی ناچاری.
تعمد اینکه : ذائقه ی کتابخوانی و مطالعه جوانان عزیزمان به دلایل مختلف بسیار کاهش یافته است و شاید نوای همدلی دیسون بتواند در بازگشت «حوصله» و «احیای ذائقه» در جوانان عزیزمان موثر باشد، چرا که ذائقه ی مطالعه ی مطالب امروز درست مانند ذائقه ی «فست فود خوری» ما شده است و حوصله پخت و خورد غذاهای سنتی را نیز از دست داده ایم.
بخش ناچاری آن مربوط به خود محتواست که باید ارائه شود.
باور بفرمایید گاهی مطالب طولانی دیسون ، فشرده شده است که ارائه میشود.
بدنیست یکی ازمطالب دیسون را به عنوان نمونه ، موجز بفرمایید و برایم ارسال کنید تا بیشتر با منظور شما آشنا شوم.
ممنون