دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

در سوگ ساحل غربی دز

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۸۹، ۰۴:۳۸ ق.ظ

هربار که به شهر می آیم سری به «سرآب» میزنم . اما با قلبی اندوهگین از رودخانه فاصله میگیرم .

فرهنگ زندگی در ساحل دز ، قصه ی هزار و یک شبی بود آن زمانها ، برای ما پسرکان بازیگوشی که شنا را بی مربی و بی مدرس می آموختیم.

گُله به گُله ی کنار دز ، نامگذاری شده و شناسنامه دار بود ، آنهم نه توسط اداره محیط زیست ، که از سوی خود مردم.

بالادست ترین بخش دز که نامش را میدانستم ؛ کول خرسون بود ،...

بعد سد دز ،

بعد کوپیته ،

تال خانی ،

سدعلی کله،

اوبیوری( قبل از پل سوم کنونی) ،

زیر قُبّه (رودبند) ،

دووَ (بند کلک) ،

صفه ی آشیخ منصور ،

دردراقا ،

سو صُفی

جُو حسن بق (جوی حسن بَک)

دوشِلاق

لُرکش

پُش لرکش

حریسی

مُل شتری

تافا مَسی

اوسیووا

زیر پل قدیم


و اینها تمام آن چیزی است که از ادبیات جغرافیایی ساحل شرقی دز در جان و روح من تا به امروز مانده است.

ناگفته نماند ، برای پسرکان پرانرژی دزفولی که هنوز شنا نیاموخته بودند و در ابتدای یادگیری شنای دزفولی خود را به آرامی به آب می زدند ، ساحل غربی دست نیافتنی و اسطوره ای می نمود.

کودکان دزفولی سالهای اول نوجوانی را در ساحل شرقی به شنا و بازی می پرداختند و مرسوم بود که بچه های هر محله بیشتر در ساحل روبروی محله و منزل پدری باحفظ قلمرو به بازی و شنا بپردازند ، آنهم در عرضی به طول تقریبی یک کیلومتر از ساحل روبروی محله شان.

 کلیت این قلمرو را پل جدید( پل منتهی به شریعتی) به دو قسمت حیدرخانه یی و قلعه نشینان تقسیم می کرد.نه اینکه کسی از طرفین جرئت و یا حق شنا کردن را در قلمرو مقابل نداشته باشد ، بلکه به مرور زمان این عادت شده بود.

به تبع این تقسیم بندی ، ساحل غربی هم چنین وضعی را داشت. با این تفاوت که قلعه نشینان ساحل غربی را در تصرف انحصاری نداشتند زیرا در ساحل غربی روبروی قلعه ، محلاتی مهاجر نشین  و امکان عبور ماشین و موتور و... نیز به ساحل غربی وجود داشت ، لذا ساحل غربی روبروی قلعه « بکر » نبود.

درعوض ساحل غربی مقابل حیدرخانه که از روبروی آقارودبند تا کمی قبل از روبروی رادیو دزفول امتداد داشت ،بکر ، طبیعی و بدون راه عبور وسائط نقلیه بود و چیزی غیر از سیم خادارهای منطقه نظامی بر فراز آن دیده نمی شد ، دیگر اینکه از ساختمانهای بدترکیب مسکونی کنونی که سیطرۀ خود را بر ابهت رعنا تحمیل کرده اند خبری نبود و این اصلی ترین دلیل غصه بنده به محض رفتن کنار دز است.

باور کنید ، رفتن به ساحل غربی آنهم با شنای شطی دزفولی افتخاری و غروری برای نوجوانان تازه  رشد یافته بود.

شاید به جرئت بتوان گفت ، پسران دزفولی فقط با سبز شدن پشت لبشان نبود که خود را جزو مردان محسوب می کردند ، بلکه با اولین عبور یکضرب و بدون کمک تیوپ خود از عرض رودخانه ، حس مرد شدن عجیبی به آنها دست می داد.

و همین ساحل غربی با غارهای نسبتا مخوف ، پرهیمنه و مرموز خود ما را به خود جذب می کرد.

بالادست ترین نقطه ساحل غربی که نامی داشت ، درست به محض آغاز دبواره رعنا و پس از اتمام نیزارها بود ، یک شکاف عجیب و سخت الوصول که برای پریدن توی آب ، بلندترین سکوی موجود در رودخانه بود ، نام این نقطه : « جانودی»  ، یعنی « جای نادی» نمیدانم شاید نادی یک شخص بوده است.

سپس کَت های دووَ شروع میشدند که کلک سنتی مرحوم سید حسین کلکچی مقابل آن بسته شده بود.

پایین تر از دووَ ، کَت اجِنون (جن ها) بود که بسیار مخوف می نمود ، این کت همان کتی است که دهه ی چهل ، بهروز وثوق فیلم تله را در آن بازی کرد.

جلوی کت های اجنون ، دو سکوی پرش بود بنامهای ، « جا اَنگون» و « جا مع قاسُم».

یادش بخیر ، رفقای بزرگتر ما که زودتر از ما شناگر میشدند ، برای پزدادن و ابراز توانایی کردن ما را در این سوی ساحل رها کرده و به سکوهای «اودَس» (منظور آن طرف رودخانه است) رفته و ساعتها مثل آفتاب پرست روی سکو نشسته و هر از گاهی شیرجه یی جانانه میزدند.

نمیدانم مسجد الحرام رفته اید یا نه؟

انشاالله نصیبتان گردد و مشرف شوبد ، وقتی محو جمال بی همتای کعبه و هیبت آن هستید ، اما ناگهان به پشت سرتان که نگاه کرده و هتل های سر به فلک کشیده ی ملک عبدالله را مینگرید که سایه کریه خود را بر سر کعبه انداخته اند بشدت محزون می شوید.

به خدا قسم وقتی از ساحل شرقی دز ، رعنای اسطوره یی ام را مینگرم که ساختمانها ی مسکونی بر سرش همچون جغدی شوم (دور از جون ساکنان محترم آن) سنگینی میکند ، قلبم فسرده و فشرده میشود.

ادامه دارد....


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۳/۲۷
مهران موزون

نظرات  (۴)

باز ما را توی دیار غربت یاد دزفول انداختی؟
چند وقت پیش داشتم "همپای صاعقه" را می خواندم، رسیدم به آنجا که عملیات "فتح مبین" تمام می شود و مردم دزفول که می فهمند بچه های لشکر 27 محمد رسول الله (ص) تدارکات درست و حسابی ندارند؛ به زور می ریزند توی عقبه و برای رزمنده ها غذا و خوراکی می برند. بچه های لشکر آنجا نوشته اند: "شرمنده مردم شدیم!"
یاحق
۲۸ خرداد ۸۹ ، ۰۶:۱۹ فرقه ذهبیه دزفول
سلام
ممنون سر زدید
با سلسله اقطاب ذهبیه به روزم
۲۷ خرداد ۸۹ ، ۲۰:۲۷ اس ام اس های مثبت
سلام
مطالبتون بسیار زیبا و دلسوزانه هستند و با انها بسی حال می کنم! بخصوص با مطلب "بالون بوزی" که خودم هم روزگاری ادعایی در این زمینه داشتم.
.................
برای لینک دادنتون به وبلاگ من هم بسی ممنونم
فقط ای کاش بجای کلمه "مجتبی پورمحمود" می نوشتید "اس ام اس های مثبت".
تا لطفتون کامل بشه!
.................
راستی
اگر با قلم تواناتون از مظاهر مذهبی به فراموشی سپرده ی دارالمومنین مطلبی بنویسید خیلی عالی میشه.

========
به عنوان یک کارشناس رسانه ، « مجتبی پور محمود » را بسی شکیل تر و زیباتر از « اس ام اس های مثبت» میدانم.
اما ،
اطاعت میشود و دستور حضرتعالی اعمال میگردد
۲۷ خرداد ۸۹ ، ۰۹:۲۵ مهران بقایی
سلام بر شما و تشکر از حضورتان در الفبا
(آوازهای سرزمین مادری) ربطی به مسئله ی اندیمشک و صالح آباد و این قضایا ندارد عنوان یک برنامه ی ادبی است که اشاره به سرزمین ادبیات دارد و آوازهایی که ازاین سرزمین به گوش می رسد طبعا باید چیزی از جنس شعر و داستان و نقد و این چیزها باشد /// ( همیشه معترض) مثل قضیه ی ( کدخدا) ست که سربازان حاکم همه چیزش را گرفتند آمد به تظلم به نگهبان گفت به حاکم بگویید ( خدا ) آمده است ... /
از یادداشت سیاسی تان هیچ خوشم نیامد(گدایی و نیزه بازی) سراسر توهین و یکجانبه گری و (کیهانی) متاسف شدم چنین دیدگاهی دارید / بادیدگاهتان در باره ی ( دا) و کتاب آقای مطیع الرسول هم موافق نیستم البته این یک بحث فنی ادبی داستانی است و من از این لحاظ با شما موافق نیستم / به جز با تیتر ( آقایان دزفولیت دزفول را دریابید) با من نوشتارتان موافق نیستم دزفولیت دزفول نه باجنگ شروع شده نه در جنگ پرورش یافته و نه با جنگ تمام شده جنگ جز بدبختی برای ما هیچ نداشت تاریخ دزفول از 22 سال پیش شروع نشده که مبدا و مخرج استدلالی باشد // ایضا مسئله ی آقا شیره !! // ایضا ترین ها // اما دو پست آخر را خوب آمدید خوشم آمد
===========
قدری تند رفتید برادر.
البته که دزفولیت دزفول جنگ نیست.
بلکه دزفولیت دزفول بود که در زمان جنگ به کار مردم دزفول و ایضا بکار ایران زمین آمد.
دزفولیت دزفول : لباس محلی ، گویش ، معماری سنتی و فرهنگ کاربری ، آداب و سنن عروسی و عزا ، موسیقی ، صنایع دستی ، فرهنگ کشاورزی و ادبیات و شعر دزفول است.
اما یک چیز هم مکمل دزفولیت است و آن شجاعت و دلیری پنهانی است که در هنگامه هایی چون جنگ با دشمن ، خود را نشان میدهد.
دزفولیت دزفول به صبر و استقامت مردم آن دیار در برابر گرما و شرجی های مثال زدنی آن است.
و اما مهران گرامی ، بنده با اینکه از گونه لحن نوشته های شما در زمینه های خاصی موافق نیستم ، واژه یی فراتر از « موافق نیستم » نمیگویم. و به خود اجازه صدور رای اینکه « سراسر توهین و ...یا خوشم نمی اید و یا اظهار تاسف از دیدگاه» ندادم.
همشهری محترم ، اگر تمایل به گپ و گفتگوی سایبری هستید بهتر نیست قدری بیشتر لحن را مراقبت کنیم؟
اجازه دهید هرکسی اندیشه خودش را داشته باشد. و مسلما اشکالی ندارد که روی مشترکات ، حظ قلمی از یکدیگر ببریم.
موافقی؟