بازم طولانیه این پست ، شرمنده ی اونایی که حوصله شون کمه :
چندی پیش ، آسِد مرتضای سبزقبا ، قول داد که یه نسخه از فیلم «خانه اجدادی» شو برام بفرسته که این محبت رو کرد و چند روز پیش چشمم به جمال فیلم نازنینش روشن شد.
فکر کردم که چطوری میتونم این محبتشو جبران کنم؟
دیدم بهترین کار ، زانو زدن در محضر خود فیلمه ( منظور ، نوشتن نقد فیلم )
من عادتم اینه که وقتی در خصوص یه غذای پخته شده ، بی تعارف نظر میدم چون صداقت رو شرط اول نظر دادن میدونم.
واسه غذای فرهنگی روح انسانها (فیلم) خیلی بی تعارف ترم.
اما احتیاط هم شرط واجبه.
ممکنه سازنده ی اثر خیلی حس خوبی نسبت به نقد بی رو در بایستانه نداشته باشه.
برای همین به سید زنگ زدم و حالی بردم از صدای اتوکشیده و قشنگی که داره.
خلاصه اش اینکه ، پهلوون مرتضا اجازه داد قلم دست بگیرم و یه نقد خودمونی به کار قشنگش بزنم.
این شما و اینم نقد خودمونی و ضعیف بنده :
نگاهی به «خانه اجدادی»
نقد محتوایی :
نزدیک به یک دهه است که سیر انقراض فرهنگ های فولکلور در سراسر ایران رشد و شتاب بیشتری به خود گرفته است. این سیر در حقیقت نتیجه ی سیلی است که در ، دو یا سه دهه پیش قابل کنترل (تاحدودی) بود و البته جدی گرفته نشد .
آنچه که اکنون شاهد آن هستیم نتیجه ی همان « آش بی توجهی» است که با دست خودمان پخته ایم.
«خانه اجدادی» به ظاهر فیلمی است ساده و بی تکلف از عشقی که در کودکی شکل گرفته و پس از دادن اولین شکوفه زندگی دو دلداده ، این عشق با مرگ ناگهانی عاشق و معشوق ، ابدی میگردد.
نگاهی دقیقتر به «خانه اجدادی» بیانگر این است که حضور راوی داستان (فرزند عاشق و معشوق) در رُستنگاه عشق پدرومادر ، بهانه یی است تا ما را با «فلاش بک» به چهاردهه قبل برده و ابعادی عاطفی و نوستالژیک از زندگی روزمره نسلهای گذشته را برای آنان که درکی از آنگونه زندگی ندارند و یا به فراموشی سپرده اند به نمایش بگذارد.
سیر روایی قصه بخوبی اثبات میکند که نویسنده ی داستان دلی پر درد و حرف در این خصوص دارد که در محدوده ی یک فیلم کوتاه تصمیم دارد همه را بیان کند و شاید همین نکته ، اصلی ترین نقظه ضعف داستان محسوب شود.
بازیهای محلی ، اعتقادات مذهبی و اذکاری که براحتی بر زبانها جاری بود ، انس با قرآن ، مراسم بیرق زنان و فلسفه آن ، انس با شواددون ، آهنگین بودن گفتارها و اشعار محلی ، مدل قلیان کشیدن ، شغلهای سنتی همچون ماهیگیری ، معماری سنتی دزفول ، حنازدن کودکان و عشق های پاک زمان کودکی.
اینها بیشتر نکات و استناداتی است که در قالب یک عشق کودکانه ، سید مرتضا سبزقبا (نویسنده داستان) سعی در گفتن آنها دارد.
خب البته «موجزگویی» امری است ممدوح که گاهی ممکن است برای رعایتش ، گرفتار اشتباه ،کم گویی یا ناقص گویی شویم.
نکته ای که کم و بیش در داستان «خانه اجدادی» اتفاق افتاده است.
درست است که ملکه ذهن و زبان دزفولی ها این جمله بود : «صلواتِ فرسن».
اما این جمله بیشتر از سوی بزرگان و پیران به یکدیگر صادر میشد تا جوانان به کودکان.
خانه یی به عظمت خانه سوزنگر (لوکیشن) که در فیلم به عنوان خانه اجدادی به تصویر کشیده شده ، سنخیتی با قشر ماهیگیر آن زمان ( که از اقشار آسیب پذیر جامعه بودند) ندارد.
از سویی مشخص نیست که مادر جوان دخترک را چرا یکی از جوانان خانواده ، «دایه» خطاب میکند؟
دهه چهل شمسی طلیعه ی ورود واژه یی بنام «مامانی» برای مادران جوان ، خصوصا ساکنین خانه های بزرگ و شدادی دزفول (متمولین) بود ، کما اینکه مادر دخترک همین واژه ی «مامانی» را خطاب به فرزند بکار میبرد.
نویسنده برخی نکات ریز اما نسبتا مهم را از قلم انداخته است.
نام هاون بزرگ و چوبی که در آن برگ درختان کُنار را می کوبند چیست؟ ( منظور جَوَن است)
برخی جمله بندی ها ( چه دیالوگ چه نریشن) یا ترکیب بندی درستی ندارند یا مناسب سن و سال کاراکترها نیستند.
اگر سیر قصه طوری نوشته میشد که یکی دو سکانس هم پسرک کنار رودخانه به بازی میپرداخت جنبه فولکلوریک داستان قوت بیشتری داشت.
آنجا که راوی در ذکر تاریخ تولد خویش میگوید : «به این دنیا تشریف آوردم» واژه ی «تشریف» در این جمله به دلایل مختلفی که به ذهن مخاطب القاء میکند کاملا نامانوس بوده و سرجای خودش نیست.
دیالوگهای پیاپی و بی وقفه ی پسرک عاشق در پشت درب اتاق برای معشوق کوچولوی خویش ، از ساختار منطقی و منطبق بر سن پسرک همخوانی ندارد کما اینکه منتظر پاسخ های دختر نمی ماند و اشعار عاشقانه ی خود را میخواند.
شنونده ی قصه در پایان داستان مجبور است دست به دامان حدس و گمان شود که منظور از تاکید بر عدد «پنج» در کوزه ها، بیرق ها ، انگشتان دست بچه ها و نهایتا شعر پنج هجایی پسرک چیست؟
( شاید بنده مخاطب باهوشی نبوده ام) شاید هم اشاره به پنج تن آل عباست.
از حق نباید گذشت که تم کلی قصه ی خانه اجدادی تم مناسب و تاثیر گذاری است.
یک قصه حسی و نوستالژیک با ضرباهنگ جلوه های عاطفی در زندگی سنتی و فولکلور دزفول.
نقد فنی فیلم :
مهم ترین نکته یی که نمایش فیلم خانه اجدادی لو میدهد این است که :
کارگردان ، سواد کلاسیک سینما را بخوبی داراست اما دستش از ابزار لازم بشدت تهی است.
به بیان دیگر آشکار است که سبزقبای 22 ساله ( هفت سال پیش) خانه اجدادی را با دست خالی ساخته است.
لذا اگر انصاف ملاک بحث باشد ، خرده گیری بر فیلم خانه اجدادی نهایت بی انصافی است.
اما چاره چیست؟
کارگردان متواضع و فهیم این فیلم بر گُرده حقیر گزارده اند که آنچه را که درک میکنم بگویم.
اما بعد...
صدا : به جرات میتوان «صدا» را مهمترین ضعف فنی فیلم دانست.
متاسفانه صدابرداری و صداگذاری بسیار ضعیف ، زحمات کارگردان را در زمینه های دیگر این اثر دلنشین ، تحت الشعاع قرار داده است.
آنگونه که حس میشود و خود سید هم اذعان داشت ،صدابرداری سرصحنه توسط میکروفون خود دوربین (گان) انجام شده و میکروفون خاص دیگری وجود نداشته اشت.
اما نمیدانم چرا با گذاشتن صدای ممتدی شبیه صدای «هورن» هم در ابتدای فیلم و هم در انتهای فیلم این همه به فرار گوش های مخاطب اصرار ورزیده است؟
در تیتراژ پایانی ، کشیدن آرشه ویولون مربوط به آهنگ «سرپل دسفیل» دقیقا سرجای خویش است و با القاء حزین مرگ عاشق و معشوق قصه ، همراه میشود و ایضاء صوت گیرای «مانده ی میوه چی» در خواندن مارضایی.
لکن باز هم میکس صدای گوش خراش و کاملا نامانوس هورن روی تیتراژ ، ذوق شنیداری مخاطب را تحت الشعاع قرار میدهد.
خانه اجدادی یک فیلم احساسی ، عاطفی است لذا دلیلی ندارد تا فونت نوشته های «عنوان بندی» و «تیتراژ پایانی» را فونت مخصوص برنامه های طنز انتخاب کنند.
راوی داستان وقتی به خانه اجدادی پای میگذارد خانه کاملا بایر است.
وقتی فیلم فلاش بک به زمان دایر بودن خانه میخورد ، ضعف طراحی صحنه نتوانسته «دایر» بودن خانه را القاء کند.
اشتباه نشود ، ضعف طراحی صحنه مربوط به خالی بودن دست کارگردان است نه ضعف دانش فنی وی.
نور در فیلم خانه اجدادی نیز تعریف چندانی ندارد ، حقیقت آن است که سید مرتضی سبزقبا در فضای باز و نور عادی بهتر عمل کرده و از عناصر سایه روشن طبیعی بهره بهتری برده است.
نوری که در شوادوون چیده شده است شاید ضعیفترین بخش نورپردازی فیلم باشد.
و اما بازی بازیگران و ...
قوی ترین نکته در این بخش ، همانا انتخاب بازیگر دخترک است که میمیک کودک مورد نظر ، نمونه ی بارزی از چهره ی یک دختربچه کلاسیک دزفولی است.
هرچند که چهره ی پسرک نیز به چهره ی پسرکان آنزمان نزدیک است لکن انتخاب عاشق کوچولوی قصه ، توازن کاملی با نقش روبروی خویش ندارد.
هر چه باشد آنها دختر عمو و پسر عمویند و وجه تشابه یی در فرم چهره باید داشته باشند؟
بازی پدر ماهیگیر پسرک کاملا تصنعی است.
«دیزالو» نماهای بیرونی از خانه های قدیمی در ابتدای فیلم ، سنخیت با جنس فیلم نداشته و بیشتر شبیه مستندهای گزارشی است.
نریشن آغازین فیلم لحن و تونالیته یی شبیه نریشن فیلمهای مستند با موضوع محیط زیست را دارد تا روایتگر قصه های عاطفی و خانوادگی.
سید مرتضی سبزقبا برای رعایت دکوپاژ صحیح و میزانسن خوب در خانه اجدادی نهایت تلاش را بخرج داده است و صرفنظر از میزان موفقیت وی در این دو شاکله اصلی ، باید بر دست همت وی در آنزمان که 22 سال بیشتر نداشته است بوسه زد.
وجه ضعف بینی در این نقد قویتر بود قبول دارم.
اما یادمان باشد که خانه اجدادی سید مرتضی سبزقبا ، نمونه یی کوچک از همان خانه اجدادی اصلی ( دزفول) است.
فیلم خانه اجدادی را سه مرتبه تماشا کردم و میدانم که هراز گاهی نیز به تماشای مجدد خواهم نشست و خسته هم نخواهم شد چرا که «خانه اجدادی» گمشده ام را به تصویر کشیده است.
یکی از جوانب تحسین برانگیز این فیلم در تشویق قشر جوان دزفولی و تزریق روحیه امید برای خلق آثار فاخر هنری اینچنین است.
شما نیز ببینید خانه ی اجدادی را.
و سلام بر دزفول
به اطلاع میرساند : آقای سید مرتضی سبزقبا فرمودند برای چگونگی دریافت فیلم خانه اجدادی به وبلاگ ایشان مراجعه شود.
به سهم خودم از ایشون تشکر میکنم که درخواست خوانندگان دیسون رو اجابت فرمودند.
وبلاگ ایشون : http://www.smsfilm.blogfa.com