قدیمی ترین شبکه هرمی ایران در دزفول
اگر در این روزگار آزگار ، خانما با کلی طمطراق سرِکار میرن و مثلا پابه پای آقایون ، به درآمد خونه کمک میکنن.
خانمای نسل قبل در همون خونه ، غیر از انجام وظیفه ی شامخ مادری و همسری ، دوتا کار دیگه هم میکردن که براستی مهم و اساسی بود.
یکی «مدیریت مصرف» در منزل
دیگری تولید درآمد از وقتهای پرت (pert)
به جرات میگم نقش مادران نسل گذشته چنان ویژه و اساسی بود در خونواده ،که مرد خونه فقط ظاهری از «رئیس» داشت و ریاست حقیقی رو ، خانم خونه داشت منتها «دولتش درسایه» بود.
قرار باشه توی همین یه پُست ، تمام جلوه های «مدیریت مصرف» و «درآمدزایی» زن دزفولی رو در محیط خونواده بگم ، بازم دوستان گلایه مند میشن که چرا مطول مینویسی؟
چیکار کنم آخه ؟
محتوا زیاده بخدا.
بگذریم..
میخوام به درخواست صالحه خانم ، بحث دیک ریسی (نخ ریسی) زنان سابق رو در دزفول بنویسم.
دیک ریسی یکی از مظاهر کمک های جنبی به اقتصاد خونه بود و این امر در کنار تولید درآمد برای خانما یه جور سرگرمی محسوب میشد.
البته همین فرهنگ نخ ریسی رو خیلی از مناطق دیگه ی ایران زمینِ عزیزم داشته و دارن ، منجمله لرستان.
با این تفاوت که در اکثر نقاط کشور ، پشم گوسفند دست مایه ی این هنر خونگی بود ولی در دزفول ، این نخ ابریشم بود که هنر ظریفِ دست خانمای دزفولی رو به رخ روزگار میکشید.
در نخ ریسی با پشم گوسفند (اگر دیده باشید) خانما ایستاده اینکارو انجام میدن.
چرا؟
چون دوک (دیک) نخ ریسی به دلیل زمختی پشم گوسفند درشته و مقدار پشم لازم رو هم خانما دور دستشون تا نزدیک آرنج می پیچن و در حالی که سرپا هستن کار ریسیدن پشم رو انجام میدن.
حالا پشم شتر رو چه جوری میریسین ، بنده بی خبرم به خدا.
اما در ابریشم اینجوری نیست.
پیله های ابریشم که به اندازه ی یه تخم بلدرچین بود و خانمای دزفولی پس از گِشکِنیدَنِ (رشته کردن ) چهار پنج تا پیله ی پخته شده ی ابریشم ، اونا رو دور چهار انگشت دست راست (غیر از انگشت شصت) حلقه میکردن و یه رشته ی نازک رو به دیک گیر میدادن و داستان ریسیدن شروع میشد.
دست چپ نقش کلیدی رو توی این هنر زیبا ایفا میکرد.
این خانمای «احتمالا شمالی» ، همه چی شون دیک ریسی دزفولیه غیر از جهت دیکشون که سروتهه
دست چپ کارش چرخوندن دیک بود که دوانگشت شصت و وسطی ، اصلی ترین وظیفه رو برای هربار ایجاد چرخش در دیک بر عهده داشتن.
وقتی دست چپ دیک رو به چرخش وا میداشت ، دست راست در راستای عمود بلندمیشد و دیک آویزون در حال چرخیدن خودکار قرار میگرفت.
حالا تا دیک بچرخه ، دست چپ به کمک دست راست میومد و رشته های ریسیده شده ی دور انگشتای دست راست رو به کمک همون دست راست به حالت شبکه یی مثلث شکل از تار های ابریشم باز کرده و طوری می کشید که رشته ی زمخت تبدیل به ریسه ی نازکی از نخ میشد و دور دیک که مجدد توسط دست چپ مدیریت میشد تنیده میشد.
نمیدونم تونستم تخیل نازنینتون رو اقناع کنم یا نه؟
بمیرم برای اون عزیزایی که ندیدن و تصوری هم ندارن از این شاهکار خانمای دزفولی .
در نهایت رشته های تنیده شده ی دور دست راست وقتی تموم میشد ، دوباره چهارپنج تا پیله ی دیگه و گره خوردن سرنخ جدید به سرنخ قبلی و همینطور ادامه تا دیک لاغر مردنی تبدیل به دیک چاقالویی میشد که من خنده ام میگرفت وقتی نیگاش میکردم یاد آدمای چاق و کوتاه قد میفتادم.
خانمایی که اهل دیک رسی بودن عمدتا یه چیزی داشتن توی خونه بنام «وَرا» (varaa)
کار وَرا چی بود؟
هر زنی که اهل دیک ریسی بود توی خونه بیش از یکی دوتا دیک داشت بخاطر اینکه صرف نمیکرد تا با هربار پرشدن و چاق شدن یه دیک ، ورا رو بیارن و نخ رو دورش ببندن.
بله دوستان ، کار ورا این بود که هر پنج شش تا دیکی که چاق و تنیده میشد ، نخهای ریسیده شده رو بهش منتقل میکردن.
من همیشه از شکل وَرا متنفر بودم ، بیریخت و قواره بود.
یا چوب بلند حدود یک متر ارتفاع به ضخامت دسته ی جاروهای خدماتی ادارت امروزی.
دو تکه چوب حدود 40 سانتی متری رو به حالت به علاوه به هم متصل میکردن که محل تقاطع این دوچوب طوری سوراخ بود که اون چوب یک متری از رد میشد .
حالا چوب یک متری در سانتی متر سی ام ، روی این چوبهای به علاوه گیر میکرد و چهار قطعه چوب نی (ney) شقه شده ی 70 سانتی متری به موازات چوب یک متری ، روی چهار کنج چوبهای به علاوه نصب میشدن و اینا رو با بندهایی به همدیگه محکم میکردن.
یه جور داربست سبک بود برای اینکه نخ های ریسیده شده ی چهار پنج تا دیک رو دورش کلاف میکردن که در نهایت از بالای وَرا کلاف رو خارج میکردن.
یادمه اوقتا سلیقه ی دزفولیا بیشتر هیکلای تپل و فربه و کوتاه قد رو می پسندید ( تتمه سلیقه ی قاجاری) واسه همین وقتی یه دختر دم بخت هیکلش خدادادی باربی( بدم میاد از این کلمه) بود پشت سرش میگفتن : « مری وراییه» ( عین ورا دراز و بیریخته)
>>>
چوب خلال رو دیدین که؟
چوب دیک دزفولی تقریبا شبیه چوب خلال بود فقط اندازه اش فرق داشت.
ارتفاع چوب دیک حدود 25 سانتی متر ( یه خورده کمتر بیشتر) و ضخامتش نزدیک به پنج میلی متر.
نوکش که در حین کار گاهی روی زمین قرار میگرفت شبیه نوک خودکار بیک بود و سر دیک یه چاک کج داشت که این چاک نقش مهمی داشت و ارتباط اصلی دیک و نخهای دور دست راست دیک ریس همین چاک بود.
در حقیقت اگر این چاک نبود دیک ریسی امکان پذیر نبود.
درست یادم نیست که اون فرفره یی رو که به سر چوب دیک وصل میشد و توازن و حفظ نیروی جانب مرکز رو نگه میداشت چی میگفتن؟
«سَری» دیک؟
«سَرِ» دیک؟
یادم نیست ، ولی هر چی بود این فرفره و چوب با هم چیزی رو بنام «دیک» رو محَقَق میکردن و جدای از هم معنی دیک نمیدادن.
من از 10 ریال تا 50 ریال یادمه مش کریم خراط دیک میتراشید.
تراش چوب و فرفره دیک طوری بود که باید کاملا بالانس باشه.
.اسه همین خانما وقتی دیک رو از خراط میخریدن نوکشو میذاشتن کف دست چپشون و با دست راست یه چرخش بهش میدادن تا از خوب چرخیدن و کج نبودنش اطمینان حاصل کنن.
>>>
خانمای دزفولی وقتی دور هم مینشستن ، بجای تماشا به فارسی وان ، به چهره ی ماه همدیگه نگاه میکردن و در حال گپ و گفت دیکشونو میریسیدن.
این بود که بجای حمل لوازم آرایش ، وقتی پیش هم میرفتن یه مقدار پیله ی ابریشم و دوسه تا دیک با خودشون میبردن تا در کنار حرف زدن و دید و بازدید یه درآمد جنبی هم داشته باشن.
اگر خانمی یادش میرفت که تشکیلاتشو با خودش ببره ، بدون هیچگونه مشکلی و با آغوش باز از دیک و پیله های ابریشم زن میزبان استقبال میکردن و به میزبان نفعی میرسوندن.
هیچکس به این فکر نمیکرد که : «اومدم مهمونی یا نخ ریسی برای طرف؟»
البته اینجوری نبود که خانما همیشه و همه جا و در هر مجلسی خوره ی دیک ریسی باشن ها...نه.
ولی عین اینی که هر وقت میریم خونه ی همدیگه فوری تلویزیون لعنتی روشن میشه و جومونگ و یانگو رو میبینیم و انگار نه انگار که اومدیم همدیگه رو ببینیم.
اونوقتا آقایون گرم حرفای خودشون میشدن و حالشو میبردن.
خانما در عین حالیکه که بهم نگاه میکردنو صحبت میکردن ، از وقتشون برای پول دروردن از شبکه هرمی نخ ریسی در دزفول استفاده میبردن.
آره تعجب نکنید.
شبکه هرمی ،
من شبکه دیک ریسی دزفول رو یکی از اولین شبکه هرمی ایران میدونم.
با این تفاوت که پولهای نقد ملت از دزفول و ایران خارج نمیشد بلکه پول هم وارد میکرد.
اما چرا هرمی؟
میگم براتون.
این خانمای ترکمن هم حالت دستاشون شباهت داره به شرحی که دادم
کسانی مثل پدربزرگ بنده و خاندان موزون ، کار اصلبی و خانوادگیشون این بود که از مسیر جاده ی ابریشم و مناطقی مثل رشت و قفقاز و آسیای میانه کارشون تجارت پیله های ابریشم به جنوب ایران و دزفول بود.
در دزفول کسانی بودن که از امثال پدر بزرگ بنده عمده خری میکردن و شروع بع توزیع در مقادیر کوچکتر در شبکه خانگی دزفول.
این شبکه تا جایی امتداد داشت که تا همین بیست سال پیش من یادمه که بودن خانمایی که در حد نیم کیلو تا دو کیلو به زنان دیک ریس خونگی ، پیله تحویل میدادن.
جالب اینجاست که خانمای دیک ریس ( مادر من ، عمه ی شما ، خاله ی فلانی) پولی بابت خرید پیله نمیدادن.
در حقیقت خرید و فروشی برای ریسندگان وجود نداشت .
اونا یه وزن مشخص ( نیم کیلو یا بیشتر) از «مارفلونی» تحویل گرفته و طی یکی دوهفته میریسیدن و با مارفلونی تحویل میدادن و مزد میرگفتن.
مار فلونی اینا رو جمع میکرد و به «مار بَحمونی» تحویل میداد و شوهرمار بحمونی تحویل سرشاخه بالایی.
د رنهایت یه جایی از این شبکه ی جالب ، نخ های ریسیده شده رو به کسانی که بهشون «جولِهَر»(joolehar) میگفتن تحویل میدادن و اونا هم در کارگاه های دوست داشتنی شون آروم آروم نخهای ظریف ابریشم رو تبدیل به پارچه میکردن.
ما توی محله مون دوتا داداش دوقلوی جولهر داشتیم که یکیشون تا همین چند وقت پیش زنده بود. شاید حدود 70 سال دوتایی کنار هم از صب تا شام پارچه ی ابریشم بافتن. خدا رحمتشون کنه.
دزفولیا به پیله های ابریشم میگفتن : « پِیلِی قَذ » (pele ghaz)
و به پارچه ی بافته شده اش میگفتن : قَذ ( اصطلاح «پارچه ی قَز» نه ها... فقط «قَز»)
مثلا خانمای متمول چادری از جنس قَز داشتن که به لحاظ استحکام گاهی اونقده دوام داشت که از مادر به دختر به ارث میرسید و بهش میگفتن : «چار قَز» (چادر قَز)
نمیدونم ربطی به اصطلاح «چارقد» داره یا نه؟
خلاصه اش که شبکه هرمی نازنینی بود.
خودمونیم ها ، پدر بزرگ منم یه پا تاپ لیدرگلدکوئست بوده واسه خودش ها ، نمیدونم اگه الان بود جرمش شبکه هرمی بود یا به عنوان کارآفرین نمونه معرفی میشد؟
ولی از شوخی گذشته ، خدابیامرز شاید اولین دزفولی تاریخ بوده باشه که از دزفول تا مسکو رو با اسب و ... رفته و برگشته.
یه چیزه دیگه تا یادم نرفته :
خانمای دزفولی در ظریف ریسی یکسان نبود دستشون.
به همین خاطر وقتی دختری دم بخت بود ، یکی از محسناتش این بود که میگفتن : « یه دسِ دیکی داره!! نوم خدا تیه ام زیر پاش » ( دستش برای دیک ریسی خیلی ظریف و چابکه !! ماشالله چشام زیر پاش)
>>>
پوپک خانم و اخوین سبزقبایی عزیز
نمیشد کمتر از این بگم...
چطور بود؟
=======
زنده باشید شما