دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای حبیب الله آصفی،

فرماندار محترم دزفول

باسلام

از آنجا که گاهی کار ما فیلمسازان، تجسم بخشیدن به رویاهای شیرین مردم و مسئولین است، اینجانب با قلم خویش شما را به این رویای شیرین که حکم فرمانداری تان را،  نه از دست رحمانی فضلی(وزیر محترم کشور) بلکه از دست امیرالمومنین(ع) گرفته اید مفتخر میکنم.

برای اینکارم،

مزدی از شما نمیخواهم بلکه همان ارتعاشی که در قلب رقیق!! شما اتفاق بیفتد برایم کافیست و نزد خدا مأجورم.

جناب فرماندار،

هرچند بنده و شما ناخنِ مالک اشتر هم نیستیم اما یقیناً آگاهید که حکم فرمانداری مصر را برترین و بهترین منشور مدیریتی تاریخ میدانند. +

متن این حکم مانند انتصابات فعلی نیست که مختصر و مفید بنویسند :

جناب آقای حبیب الله آصفی

به موجب این حکم و به دلیل تجارب و تعهد و ... شما را برای مدت دوسال به فرمانداری شهرستان دزفول منصوب مینمایم، امید است که فلان کار....و فلان کارها را پیش ببرید

امضاء ..

خیر جناب آصفی!

متن حکم امیرالمومنین (ع) چنان مفصل و دقیق است که برای تمام اعصار و مکانها جوابگوست .

و شما چه فرماندار نیویورک باشید چه بهبهان! فرموده های حضرت امیر(ع) برایتان راهگشاست.


اینجانب تدوین خاصی روی اینکار نمیکنم جز اینکه :

الف) نام و نام خانوادگی حبیب الله آصفی را جایگزین نام و نام خانوادگی بزرگمردی بنام مالک اشتر و دزفول را جایگزین مصر میکنم و گوش شما را به لسان علی ابن ابیطالب میسپارم.

ب) اگر وقت کافی برای زانو زدن در محضر کلام مولا را ندارید میتوانید بخشهای آبی رنگ را مرور فرمایید که بنظر بنده، به درد اینروزهای اخیر شما میخورد.

در پایان خواهش دارم اگر احساس کردید بخشهای آبی شده ی متن، زبان حال اینروزهای شماست ذکر مقدس یونسیه را زیر لب تکرار کنید : سبحانک یا لااله الا انت، انی کنت من الظالمین

(مهران موزون)


اما بعد..

متن حکم امیرالمومنین(ع) برای حبیب الله آصفی

به نام خداوند بخشاینده مهربان
این فرمانی است از بنده خدا، علی امیرالمؤمنین، به حبیب الله آصفی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانداری دزفول داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا

و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها

و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده،

از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها،

و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها.

و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود،

که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است.

و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.


ای حبیب،

بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده،

برخی دادگر و برخی ستمگر.

و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو در کارهای فرمانداران پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.

باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد.

پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.

مهربانی به مردم و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز.

چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.

از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی کنند،

پس،

از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود، تو را نصیب دهد.

زیرا تو حاکم بر آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.

ای حبیب،

خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی‌نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود.

هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.

هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌شود.

زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست.

هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته‌است به تو باز می‌گرداند.

بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و بیمقدار سازد.

هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد مردم، هر کس را که دوستش می‌داری، انصاف را رعایت‌نمای که اگر نه چنین کنی، ستم کرده‌ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند.

هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنیانگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است.

باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی مردم را در پی داشته باشد زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.

خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش فرماندار باری گران‌اند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از فرماندار می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.

و باید که دورترین افراد مردم از تو و دشمن ترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و فرماندار از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانی‌عیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از مردم مستور بماند، بپوشاند.

و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانمود کند.

با بخیلان رایزنی مکن که تو را از جود و بخشش باز دارند و همچنین با حریصان!

زیرا حرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را در بر دارد.

بدترین وزیران تو، وزیری است‌که وزیر بدکارانِ پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.

مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده‌اند.در حالی که، تومی‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌ همانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی که‌ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.

رنج اینان بر تو کمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.

اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.

و باید که برگزیده‌ترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد کمتر تو را یاری کنند،

هر چند که این سخنان‌ و کارها تو را ناخوش آید.

به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌ وادارد.

و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود که‌ نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت‌بیفزاید.

باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.

و بدان،

بهترین چیزی که‌حسن ظن فرماندار را نسبت‌به مردمش سبب می‌شود، نیکی کردن فرماندار است در حق مردم و کاستن از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام کارهایی‌که بدان ملزم نیستند.

و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن مردم برای توفراهم آید.

زیرا حسن ظن آنان، رنج‌بسیاری را از تو دور می‌سازد.

به حسن ظن تو،

کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌سزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی.
سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌ به آن عمل کرده‌اند و مردم بر آن سنت‌ به‌نظام آمده و حالش نیکو شده است مشکن و سنتی مَیاور که به سنتهای نیکوی‌گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهاده‌اند وگناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌ای.

تا کار حوزه فرمانداری ات به سامان آید و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌پیش از تو بر پای داشته‌اند.
بدان، که مردم را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بی‌نیاز نباشند.

صنفی از ایشان لشکرهای خدایند،

و صنفی، دبیران خاص‌یا عام،

و صنفی قاضیان عدالت گسترند،

و صنفی، کارگزاران‌اند که باید در کار خود انصاف و مدارا را به کار دارند،

و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان

و صنفی بازرگانانند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری می‌شود.
اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار مردمند و زینت حاکمان.

دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار مردم جز به آنها استقامت نپذیرد.

و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.

این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیران‌اند، اینان عقدها و معاهده‌ها را می‌بندند و منافع حکومت را گردمی‌آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها که‌برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم می‌آیند و تا سودی‌حاصل کنند، بازارها را برپای می‌دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتوان‌اند امور مردم را سامان می‌دهند.

آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکینانند و سزاوار است که فرماندار آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.

درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.

و هر یک را بر فرماندار حقی‌است، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد و فرماندار از عهده آنچه‌خدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم‌ساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید.
آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواه‌ترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست، به کار برگمار.

اینان باید پاکدامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند،

دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.

به ناتوانان، مهربان‌ و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نیانگیرد و نرمیشان برجای‌ننشاند.

آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهای صالح که‌سابقه‌ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان‌ و جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و شاخه‌های احسان وخوبی.

آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش‌می‌پردازند.

اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آنها شده است، نباید در نظرت بزرگ‌ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خُرد باشد، در نظرت اندک‌ جلوه کند.

زیرا لطف و احسان تو سبب می‌شود که نصیحت‌ خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند.

نباید بدین بهانه، که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‌مند می‌شوندو توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود.


باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه‌ قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهره‌مندشان سازد که‌ هزینه خود و خانواده‌شان را، که بر جای نهاده‌اند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای روی‌به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد و بایدکه بهترین مایه شادمانی فرمانداران برپای‌داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن‌دوستی در میان افراد مردم.

و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.

ونیکخواهی شان درست نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد فرماندار خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از طولانی شدن دوران فرمانداری شان  ملول نشوند.

پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکی شان‌ بستای و رنجهایی را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهای‌نیکشان، دلیران را برمی‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند.

ان شاء الله.

وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی‌تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده.

شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری و فرودستی کسی تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خُرد به حساب آوری.

چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش‌رجوع کن.

زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است:«ای‌کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولی الامر خویش فرمان‌برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»

رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌جامع اوست، سنتی که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد و برای داوری‌ در میان مردم، یکی از افراد مردم را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.

از آن‌کسان، که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا برمی‌آید. مردی که مدعیان باستیزه و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن‌اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به‌ آزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بی‌آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند.

قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به‌دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد. چرب‌زبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند.

از تشویق و ترغیب دیگران به یکی‌ از دو طرف دعوا متمایل نشود.

چنین کسانی کمیابند، پس داوریِ مردی‌ چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.

و در بذل مال به او، گشاده دستی به‌خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.

و او را در نزد خود چنان‌منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان‌ماند.

در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست‌ بدکاران اسیر است.

از روی هوا و هوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند.

در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی باآنها.

و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگران‌مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است.

کارگزاران شایسته را در میان‌گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهای صالح، آنها که در اسلام‌ سابقه‌ای دیرین دارند.

اینان به اخلاق شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظتر است و از طمعکاری بیشتر رویگردانند و در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند.

در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد.

و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت تو‌خللی پدید آورند.

پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار.

زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق مردم وامی‌دارد و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.

هر گاه یکی از ایشان‌ دست‌به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان‌گواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.

باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به ‌تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.

سپس، خوار و ذلیلش‌سازی و مُهر خیانت‌ بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی.


در کار خَراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراجگزاران باشد، زیرا صلاح‌کار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگر به نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوارِ خراج و خراجگزارانند‌.
ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگربه آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده‌است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.

هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی‌آبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید می‌داری که کارشان راسامان دهد.

و کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته‌ای شود برای آبادانی بلاد تو و زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کرده‌ای و سبب‌ شادمانی دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گسترده‌ای و به افزودن ارزاقشان و به‌آنچه در نزد ایشان اندوخته‌ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود ومدارا در حق ایشان، برای خود تکیه‌گاهی استوار ساخته‌ای.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند.زیرا چون‌بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی‌مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت فرمانداران، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.

سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه‌هایی را که در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص ده‌که به اخلاق از دیگران شایسته‌تر باشد.

از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفت‌با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب‌نشود که نامه‌های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ‌روا دارد، یا در آنچه برای تو می‌ستاند یا از سوی تو می‌دهد، سهل‌انگاری کند، یاپیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد.

دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدارخویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت.

مباد که در گزینش‌آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی، زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم فرمانداران عزیز گردانند.

ولی، در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت.

دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشته‌اند، بیازمای و از آن‌میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای‌شناخته‌اند، اختیار کن.که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاری از کارهای خود از میان ایشان، رئیسی برگمار.

کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنهاسبب پراکندگی خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت‌کرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند.

اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه‌وران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت‌نیکو سفارش کن.

خواه آنها که بر یک جای مقیم‌اند و خواه آنها که با سرمایه خویش‌این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج‌خود زندگی نمایند.زیرا این گروه، خود مایه‌های منافع‌اند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوارو دور و خشکی و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمی مسالمت‌جوی‌اند که نه ازفتنه‌گریهایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی.

در کارشان نظر کن، خواه‌در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو.

با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشی‌ناشایسته است و حریص‌اند و بخیل.

احتکار می‌کنند و به میل خود برای کالای خودبها می‌گذارند، با این کار به مردم زیان می‌رسانند و برای فرمانداران هم مایه ننگ و عیب‌هستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونه‌ای که در بها، نه ‌فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.

پس از آنکه احتکار را ممنوع‌داشتی، اگر کسی باز هم دست‌به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب‌عبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد.

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین :

کسانی که بیچارگان‌اند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.

در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی‌هستند، که در عین نیاز، روی سؤال ندارند.خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.

برای اینان در بیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هرشهری، به آنان اختصاص ده.

زیرا برای دورترینشان همان حقی است که‌نزدیکترینشان از آن برخوردارند و از تو خواسته‌اند که حق همه را، اعم از دور ونزدیک، نیکو رعایت کنی. سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این‌بهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس همت‌ خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهره‌ دژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت، خود، تفقد و باز جست‌نمای.

اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال‌حکومت.

کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.
با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار می‌کنی، عذرت پذیرفته‌ آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران‌اند و چنان باش که‌برای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی، در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره‌اند و دست‌سؤال پیش‌کس دراز نکنند و این کار بر فرمانداران دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گران‌آید.

و گاه باشد که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیک‌هستند، آسان می‌سازد.آنان خود را به شکیبایی وامی‌دارند و به وعده راست‌خداوند، درباره خود اطمینان دارند.

برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان‌پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمای‌تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بی‌هراس‌و بی‌لکنت زبان سخن خویش بگوید.

که من از رسول الله(ص) بارها شنیدم که می‌گفت: پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون‌لکنت زبان حق خود را از قوی دست‌بستاند.پس تحمل نمای، درشتگویی یا عجز آنها را در سخن گفتن.

و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.

اگرچیزی می‌بخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع می‌کنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزشخواهی همراه بود.

سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان پردازی.

از آن جمله، پاسخ‌دادن است‌به کارگزاران در جایی که دبیرانت درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهای‌مردم است در روزی که بر تو عرضه می‌شوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ و گرانی می‌کنند. کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری است‌خاص خود.
بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرارده اگر چه در همه وقتها، کار تو برای خداست، هرگاه نیتت صادق باشد و مردم را در آن آسایش رسد.

باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیت‌خویش خالص گردانی و دراوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشی از شبانه‌روز، تن خود را درطاعت‌خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می‌شود به انجام‌رسان و بکوش تا اعمالت‌بی‌هیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن‌جسم تو گردد.

چون با مردم نماز می‌گزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یانمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند.

ازرسول الله(ص)هنگامی که مرا به یمن می‌فرستاد، پرسیدم که‌چگونه با مردم نمازگزارم؟

فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان‌باش.
به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد، زیرا روی پوشیدن فرمانداران از مردم خود، گونه‌ای نامهربانی است‌به آنها و سبب می‌شود که از امور ملک آگاهی‌ اندکی داشته باشند.

اگر فرماندار از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها ورنجهای آنان آگاه شود؟

آن وقت، بسا بزرگا، که در نظر مردم خُرد آید و بسا خُردا، که‌ بزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.

زیرا فرماندار انسان است و نمی‌تواند به کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. 

و حق را هم نشانه‌هایی نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.

و تویکی از این دو تن هستی: یا مردی هستی در اجرای حق گشاده‌دست و سخاوتمند، پس چرا باید روی پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرمایی‌و در کار نیکی، که باید به انجام رسانی، درنگ روا داری.

یا مردی هستی که‌هیچ خواهشی را و نیازی را برنمی‌آوری، در این حال، مردم، دیگر از تو چیزی‌نخواهند و از یاری تو نومید شوند، با اینکه نیازمندیهای مردم برای تو رنجی‌پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو می‌خواهند یا شکایت از ستمی است ‌یا درخواست ‌عدالت در معاملتی.
و بدان، که فرماندار را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوی برتری‌جویی‌و گردنکشی است و در معاملت‌با مردم رعایت انصاف نکنند.

ریشه ایشان را با قطع‌موجبات آن صفات قطع کن.

به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به‌اقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که صاحبان زمینهای‌مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند، زیان‌برسانند و بخواهند بار زحمت‌خود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارایی، نصیب‌ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجرای حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و نزدیکان‌تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید که‌عاقبتی نیک و پسندیده است.

اگر مردم بر تو به ستمگری گمان برند، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نِه و با این کار از بدگمانیشان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پروده‌ای و با مردم مدارا نموده‌ای. عذری که می‌آوری سبب می‌شود که تو به مقصود خود رسی‌ و آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آن‌نهفته است. صلح سبب بر آسودن سپاهیانت‌ شود و تو را از غم و رنج‌برهاند وکشورت را امنیت‌بخشد. ولی، پس از پیمان صلح، از دشمن برحذر باش و نیک‌برحذر باش. زیرا دشمن، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد. پس‌دوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنت‌پیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که داده‌ای، نیک، رعایت نمای.

در برابر پیمانی که بسته‌ای و امانی که داده‌ای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک از واجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان و همرای هستند، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست.حتی مشرکان هم وفای به‌عهد را در میان خود لازم می‌شمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفته‌ای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب.

زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی، دلیری کنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتی، که بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در سایه‌سار استوار آن زندگی کنند و به‌جوار آن پناه آورند.

پس نه خیانت را جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نه‌حیله‌گری را.

پیمانی مبند که تفسیرپذیر باشد و پس از بستن و استوارکردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارتهای دو پهلو که در آنها ایهامی باشد، تکیه‌منمای. و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفته‌ای و باید عهد خدا را در آن‌رعایت کنی، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بی‌آنکه در آن حقی داشته باشی.
زیرا پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بسته‌ای و عاقبت‌خوشش‌را چشم می‌داری، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر است.

و نیز به‌از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر توبسته شود.
بپرهیز از خونها و خونریزیهای بناحق.

زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردم‌پردازد، نخستین داوری او درباره خونهایی است که مردم از یکدیگر ریخته‌اند.

پس‌مباد که حکومت‌خود را با ریختن خون حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونی‌نه تنها حکومت را ناتوان و سست‌سازد، بلکه آن را از میان برمی‌دارد یا به دیگران‌می‌سپارد.اگر مرتکب قتل عمدی شوی، نه در برابر خدا معذوری، نه در برابر من، زیراقتل عمد موجب قصاص می‌شود.

اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یاتازیانه‌ات، یا شمشیرت، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به ناخواسته، مرتکب قتلی شدی، نباید گردنکشی و غرور قدرت تومانع آید که خونبهای مقتول را به خانواده‌اش بپردازی.
از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت‌شده و نیز از دلبستگی به‌ستایش و چرب‌زبانیهای دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطان‌است‌برای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد.

زنهار از اینکه به‌احسان خود بر مردم منت گذاری یا آنچه برای آنها کرده‌ای، بزرگش شماری یا وعده‌دهی و خلاف آن کنی.

زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خدای تعالی می فرماید:خداوند سخت‌به خشم می‌آید که چیزی بگویید و به جای‌نیاورید.
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستی در انجام‌دادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سررشته‌اش ‌ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشن‌است، حذر نمای. پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام‌رسان.
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهی، چیزی را که همگان را در آن حقی است‌ یا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به آن ضروری است و همه از آن آگاه‌اند.

زیرا بزودی آن را از تو می‌ستانند و به دیگری می‌دهند.

زودا که حجاب از برابر دیدگانت‌برداشته خواهد شد و بینی که داد مظلومان را از تو می‌ستانند.

به هنگام خشم‌ خویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دست‌به روی کس بر مدار وسخن زشت‌بر زبان میاور و از اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویی و به تاخیرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به‌دستت آید، و تو بر خود مسلط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همت‌یاد بازگشت‌به‌سوی پروردگارت شود.

بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر فرمانداران پیش از تو رفته‌است، از حکومت عادلانه‌ای که داشته‌اند یا سنت نیکویی که نهاده‌اند یا چیزی ازپیامبر، (صلی الله علیه و آله)که آورده‌اند یا فریضه‌ای که در کتاب خداست و آن رابرپای داشته‌اند.پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل می‌کرده‌ایم و بکوشی تا از هر چه‌در این عهدنامه بر عهده تو نهاده‌ام و حجت‌خود در آن بر تو استوار کرده‌ام، پیروی‌کنی، تا هنگامی که نفست‌به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه‌ای نداشته باشی.

و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله(ص) با من ترغیب به نماز بود ودادن زکات و مهربانی با خادمانتان.

و من این عهدنامه را که برای تو نوشته‌ام به‌وصیت او پایان می‌دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

از خدای می‌طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هرمطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، از داشتن عذری‌آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه‌های نیک دربلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش.

و اینکه کار من و تو را به سعادت وشهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم. و السلام علی رسول الله‌صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۸
مهران موزون

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۴
مهران موزون

صدام در اوج قدرت

.

.

.

کودکی شهید شده در بمباران شیمیایی حلبچه

.

.

.

.

صدام در نهایت خفت

.

.

.

صدام در حال شستن رخت هایش در زندان



شاعر می فرماید :

در این درگه که گَه گَه کُه کَهُ، کَه کُه شود ناگه

  مشو غِرَّه به امروزت که از فردا نِه ای آگه!

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۵
مهران موزون

گاهی به این می اندیشم که خانواده های شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگرانی که چشم و چراغ مایند(و باید باشند) و انتظار داریم که حقوق معنوی، اجتماعی، مادی و .. آنها باید به شکلی ویژه رعایت گردد، آیا در چرخ دنده های قوانین نظارتی مربوط به حقوق این عزیزان، کسی یا کسانی از آنها بی صدا و خاموش لِه نمیشود؟

سالها پیش دوستی، برایم تعریف کرد در یکی از کشورهای اروپایی، همیشه یک صندلی خالی در اتوبوس وجود داشته که روی آن نوشته بود «مخصوص سربازان جنگ جهانی دوم» و بارها به چشم خویش دیده بود که افرادی با گرفتن میله اتوبوس سرپا ایستاده اما حرمت صندلی خالی رزمندگانشان را حفظ کرده و کسی روی آن نمی نشست.

آری،

این یک حقیقت انسانی و البته اسلامی است که بازماندگان هر نبرد و جهادی باید به حقوقی خاص! برسند.

لکن،

هر چیزی حساب و کتابی دارد.

اینروزها سوالی بزرگ روی دلم سنگینی میکند.

و آن اینکه : اگر جماعتی تحت عنوان خانوده شهید، خانواده آزاده، خانواده جانباز و ... باید از توجه و مراقبت و امتیاز ویژه برخوردار باشند، چرا بین همین جماعت نیز، تفاوت هایی از زمین تا آسمان یافت میشود؟

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که بابت خون پدر وارد دانشگاه شد(نوش جانش) اما این بچه دارای خوی شیطنت و آزار و پایمال کردن حقوق دیگران است و پلکان ترقی و مدیریت را با تابلوی «فرزند شهید» بودن طی کرده اما همه ترقی اش را مدیون این امتیاز نیست بلکه با فروش آدمها و اصطلاحاً نان را به نرخ روز خوردن در سیستم و زیرآبِ دیگران را زدن، مسیرهای کسب قدرت را یکی پس ازدیگری می پیماید.

امروز در جبهه فلان سمت است و یقه درانی ها برایشان میکند فردا زیر علم فلان طیف سینه میزند و دشنام به فلان جناح میدهد.

او مغیره ابن شعبه ایی مجسم است.

روزی به من گفت : مشکل تو این است که ترمز نداری.

گفتم : این بی ترمزی را از مرحوم پدرت یاد گرفته ام. زیرا اگر او ترمز داشت امروز تو اینجا در کنج عافیت و امنیت مشغول رانت خواری نبودی. من افتخار میکنم که برای حفظ جان و مال و ناموس این مملکت ، همچون پدر شهیدت بی ترمز باشم.

***

من،

در دزفول، شهیدی را می شناسم سی سال تمام روی تخت بود و قطع نخاع جنگ،

بی آنکه در لیست قطع نخاعی های کشور باشد و بی آنکه هزینه و امتیازی از جایی یا کسی بگیرد.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که به یُمن خون برادر شهیدش، فرصت رانتخواری بیت المال درعرصه فرهنگ و هنر را دارد و کسی هم به کسی نیست.

من،

در کردستان فرزند پاسدار شهیدی را می شناسم که تنها فرزند بابای شهیدش است و با داشتن فوق لیسانس و همسر و مادر خانه نشینش، بیکاراست و مسئولین بی کفایت بنیاد شهید آن دیار از وی برای شاغل شدن حمایت نمیکنند.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که از صدقه سر ایثارگری و جانبازی اش، به نان و نوایی رسیده و در یکی از وزارتخانه های حساس مشغول چریدن است و از هر فرصتی برای خدمت به کودتاچیان 88 استفاده میکند.

من،

در همان دزفول، پدری را می شناسم که در یک لحظه سه فرزندش را کباب شده در آغوش گرفت و اکنون برای جوان ته تغاریِ بیکار و تحصیل کرده اش دنبال یک شغل ساده است.

من،

در تهران، فرزند شهیدی را می شناسم که در اوج بی لیاقتی و بی کفایتی مرتبا پشت نام پدر سنگر میگیرد و مغرور و متکبر در حال تخریب نام پدر است.

من،

یک دزفولی را می شناسم که از قبل انقلاب ، پای کار مبارزه و جانفشانی بوده و اکنون نیز نور دل امام خامنه ای است اما هیچگاه به دنبال خودنمایی و خودستایی نبوده و بی آنکه کسی بداند دنبال منافع دزفول است.

من،

خانواده ای دزفولی را می شناسم که از صدقه سر نام پدر، همگی در حال چریدن در نظام هستند و متکبرانه در حال رانتخواری اند.

من

در همان دزفول، خانواده ای را میشناسم که شهیدی داده اند و صدایشان در نمی آید و درب هیچ سازمانی را نمیزنند و دنبال کسب هیچ امتیازی نیستند.

من،

در دزفول جانبازی را می شناسم که وقتی به دنبال خدمت به او بودم گفت : برادر! من به اندازه ی خودم هستم(یعنی از پس مشکلاتم بر می آیم) بیا نشانت بدهم همسر یک جانباز شیمیایی را که برای لقمه ای نان به خانه مردم میرود و کارگری میکند.

و من از درد به خود پیچیدم و یاد کسانی افتادم که چندین برابر پول خونشان را از ملت گرفتند و هنوز هم از مردم طلبکارند و وجود بی وجودشان در حوض غرور و نخوت غرق است.

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که موضع ارزشی اش را به ارزش سی میلیارد تومان به کثیف ترین سیاست مدار تاریخ انقلاب فروخت و اکنون درملاعام ، وافور فتنه اش را مرتباً چاق میکند.

من،

کسی را در دزفول میشناسم که زیر باران موشک ، دزفول را ترک نکرد و یکی از حساس ترین کارهای آن دوران را بی ادعا انجام داد فقط برای اینکه به مردم امید دهد، او بی صدا و بی ادعا جوانیش را فدای مراقبت از همسر و فرزندان یکی از شهدای نازنین دزفول کرد و اکنون که پیرمردی بازنشسته است برای شاغل شدن تنها فرزندش به هر دری میزند.

من،

کسی را در دزفول می شناسم که جوهر قلمش خونش! بود و مزدش را نیز گرفت و عندربهم یرزقون شد و حالا کسانی را می شناسم که جوهر قلمشان خون ملت! است و معیشت شان در سرقت افکار و نوشته های دیگران،

برخی از این قلم بدستان، دزدانی هستند که روزگاری در رکاب حضرت سید روح الله خون میدادند و اکنون پیش چشم حضرت سید علی، خون و اندیشه ی دیگران را می مکند بی هیچ شرمی و خجالتی!

من،

کسانی را می شناسم که تقویم نانشان! را با تقویم نام! بزرگانی چون دُرولی و صفویان تنظیم میکنند و در طول سال، کیسه های فصلی میدوزند.

من،

در اهواز کسی را می شناسم که برادر سه شهید است و هنوز در خط دغاغله با مینی بوسهای قراضه فیات مسافرکشی میکند و دَم بر نمی آورد.

من،

در همان اهواز، کسی را می شناسم که به اتکاء خون برادری که آر پی جی به نافَش خورد و فقط یک بالا تنه تحویلشان دادند، تا توانست رانتخواری کرد و اکنون سالی چندماه در دبی و آنتالیا و ..همنشین زیبارویان است.

آری عزیزان،

من خیلیها را می شناسم،

اما آموخته ام که هر کسی را ابتدا با حال و روز خودش بسنجم سپس با عقبه اش.

فرمود : ملاک حال فعلی افراد است


پی نوشت : از خوانندگان گرامی دیسون برای فراوانی کلمه «من» در این متن پوزش می طلبم. این من! نیم من! هم نیست

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مهران موزون

بخشی از گفتگوی شنیدنی دکتر رامین با خبرگزاری رسا را بخوانید :

...مؤسس اتحادیه راه اسلامی در اروپا افزود: اگر می خواهیم برای برادران مظلوم و مسلمان خود خدمتی انجام بدهیم و اگر می خواهیم در تکریم مقاومت و پایداری ملت بزرگ ایران اسلامی کمترین اقدام را انجام بدهیم، به یاد بیاوریم که جریان‌های اصلی مقاومت همانند حزب الله، حماس، جهاد اسلامی و اینک «انصارالله» با الگوگیری از «مقاومت مردمی ملت ایران»، بر تمام توطئه‌ها و جنگ‌های تحمیلی اسرائیل و آل سعود، پیروز شده و خواهند شد.
وی به «روز مقاومت و پایداری ملت ایران» اشاره کرد و گفت: در چهارم خرداد سال 1366، نظام جمهوری اسلامی ایران به منظور قدرشناسی از مقاومت و پایداری ملت ایران، روز چهارم خرداد را به نام «روز مقاومت و پایداری؛ روز دزفول» معرفی کرد؛ اما با گذشت بیست و هشت سال پس از اعلان رسمی این روز ملی، هنوز «چهارم خرداد» را حتی بسیاری از خواص جامعه ما هم نمی شناسند!

دبیر کل بنیاد جهانی بررسی هولوکاست تأکید کرد: البته هر شهری که نماد یک روز ملی شود، به طور طبیعی باید خودش پیشقراول معرفی آن روز به افکار عمومی باشد؛ اما حیرت انگیز است که در این زمینه هنوز مسؤولان و نخبگان شهر دزفول، چندان اهتمامی به این مسأله از خود نشان نداده‌اند.
رامین که خود در سال 1375 با تولید و پخش پنج برنامه مستند از شبکه چهارسیما به نام «قصه مقاومت؛ شهر پایداری»، حرف های ناگفته فراوانی در باره رسالت رسانه ملی دارد، تصریح کرد: چهارم خرداد برای کمک به مقاومت امت اسلامی می‌تواند ازگمنامی بیرون آید و در راستای پایان دادن به تغافل 28 ساله، باید نخبگان فرهنگی، سیاسی، رسانه‌ای و شخصیت‌های علمی، مذهبی و اجتماعی شهرتمدن آفرین دزفول، پیشگام شوند؛ زیرا این مناسبت، یک روز سیاسی تبلیغاتی یا امنیتی نظامی یا یک حادثه متعلق به یک مقطع تاریخی و جغرافیای خاص نیست که به گروه محدودی تخصیص داده شود، بلکه گویای یک فرهنگ اقتدار آفرین انسانی و اسلامی است که امروزه به شدت مورد نیاز جوامع اسلامی می‌باشد.
رامین افزود: چهارم خرداد، نام یک روز نیست؛ یادگار یک روزگار نیست؛ خاطره یک حادثه نیست، بلکه ظهور اوج ارزش‌های انسانی جامعه‌ای مظلوم، غیرتمند، با شرافت، فداکار، ذلت ستیز و عزتمند در برابر هشت سال ظلم و شرارت همه بدکاران تاریخ معاصر جهان است که مسلمانان مظلوم منطقه به ویژه در بحرین و یمن حق دارند با این روز آشنا شوند.
وی چهارم خرداد را برای تقدیر از پایداری مردم صبور و شجاع ایران اسلامی با الگوی شهر دزفول، خواند و یادآور شد: چهارم خرداد، روز مقاومت و پایداری ملت بزرگ ایران در هشت سال دفاع مقدس با نماد استقامت و الگوی پایداری مردم صبور، شجاع و ایثارگر دزفول است که امروز، بیش از پیش مردمان مستضعف فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، بحرین، محرومان حجاز و یمن، به بازخوانی آن نیاز دارند.
معاون مطبوعاتی دولت دهم گفت: چهارم خرداد، میراث فرهنگی ماندگار مردمی غیور با جوهره توحیدی اسلامی است که بر تارک تاریخ می‌درخشد و برای مردمان هر زمین و زمانی، بهره‌های انسانی فراوان به همراه دارد؛ به ویژه حالا که مزدوران استکبارصهیونیستی، با هر شعاری به «تکفیرگرایی» در همه جای جهان اسلام، شرارت می‌کنند.
وی با اشاره به شرایط فعلی دولت یازدهم در مواجهه با 5+1، ابراز داشت: برجستگی عنوان چهارم خرداد، در دو مفهوم گستره ملی و مقاومت مردمی متجلی است؛ زیرا نماد «مقاومت و پایداری ملت ایران» با الگوی مقاومت مردم دزفول توصیف شده است؛ از این‌رو این مفاهیم ارزشی حتی ظرفیت آن را دارد که دولت تعامل‌گرا و تیم مذاکره کننده هسته‌ای کشور ما را در مقابل غرب زیاده خواه، سربلند کنند؛ بنابراین چه اشکالی دارد که دولت محترم، در احیای چهارم خرداد، همت گمارد و از ظرفیت آن بهره‌ها بگیرد؟
مدیر عامل موسسه فرهنگی و هنری امامت عدل یادآور شد: هر برنامه‌ریزی برای احیای روز ملی چهارم خرداد، در راستای فلسفه نامگذاری آن، باید نمودی از ظرفیت عظیم فرهنگی اجتماعی آن در تشکیل جبهه همگرایی ملی برای تقویت و گسترش پایداری و مقاومت ملی و فراتر از آن را هدف گیری کند؛ به همین منظور باید ابتدا با مشارکت نیروهای فکری، فرهنگی، علمی، سیاسی، هنری و رسانه‌ای شهر دزفول و دیگر رسانه‌ها که چهره ملی یا وجهه مردمی دارند، یک نوع همگرایی اجتماعی را پدید آورد.
رامین در پایان افزود: جلب مشارکت عمومی نخبگان در تشکیل هسته مرکزی چهارم خرداد، نقطه عزیمتی برای هرگونه گسترش فعالیت در حوزه مفاهیم «مقاومت و پایداری» در عرصه ملی و در گستره فراملی برای ارائه به مسلمانان و مستضعفان جهان خواهد شد در این زمینه، اگر مردم دزفول به دلیل خصلت‌های تاریخی خویش، از مطرح کردن نام و جایگاه ملی خود پرهیز دارند، نخبگان سراسر کشور می‌توانند، بنا به ضرورت‌های زمان، در احیای «روز فرهنگی و حماسی چهارم خرداد» یاری رسان باشند؛ چنان که در هشت سال دفاع مقدس، این همبستگی‌ها از هرجهت آشکار بوده است.


بیشتر بخوانید +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۷
مهران موزون