اما به عنوان تجارب خارج از دزفول نیز ، گاهی احساس می کنم بد نیست تا دانسته های اندکم را با شما عزیزان در میان بگذارم.
این را از آنرو گفتم که در دزفولِ ما ، تقریبا کلاغ وجود ندارد و من این بار می خواهم از کلاغها سخن بگویم.
از آنجا که تمام آفریده های حضرت حق( جل و علا) ، نشانه هایی برای ما هستند تا راه زندگی را بهتر بشناسیم.
مانند داستان حضرت نوح (ع) و فرستادن پرنده ای از سوی خدا تا مهندسی ساخت کشتی را با الهام گرفتن از جناق سینه آن پرنده به وی بیاموزد.( که البته کلاغ نبود)
من اما ، همیشه ی خدا سعی کرده ام تا در حیوانات مختلف ، تبلور صفت های زشت و زیبای انسانی را بیابم تا اگر توفیق بود درسی و عبرتی از این رهگذر داشته باشم.
کلاغ همیشه برای من ، یکی از عبرت آموزترین حیوانات بوده است.
پرنده ای که صفت های متعدد انسانی را در خود داراست : حرص و طمع ، اطاعت پذیری از زندگی جمعی ،دور اندیشی ، فراموشکاری و به موازات آن هوش بالا ، احتیاط زیاد ، حجب و حیا ، برخورداری از فرهنگ نیکوی شهر من خانه ی من و.....
اجازه دهید از حضرت رسول(ص) آغاز کنیم که فرمود : سه چیز را از کلاغ بیاموزید.
اول : صبح زود به دنبال روزی می رود .
دوم : از خطر دوری می کند.
سوم : رفتارهای آمیزشی اش را کسی نمی بیند.
البته این را نیز همگان شنیده ایم که خداوند برای آموزش دادن به قابیل برای دفن پیکر غرقه درخون برادرش ، دو کلاغ را فرستاد که یکی یکی را کشت و دفن کرد و بدین ترتیب اولاد آدم آموخت که جنازه می بایست دفن شود.
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ
( سوره مائده آیه 31)
کلاغها نژاد و انواع بسیار دارند :
کلاغ شمال غربی (شبهجزیره المپیک تا جنوب غربی آلاسکا)
کلاغ کوچک (استرالیا)
کلاغ آمریکایی (ایالات متحده، جنوب کانادا و شمال مکزیک)
کلاغ دماغه امید نیک (شرق و جنوب آفریقا)
کلاغ ابلق (شرق و شمال اروپا و خاورمیانه) {همان کلاغ رایج در مناطق سردسیر ایران}
در ویکی پدیا قریب به 42 نوع کلاغ ذکر شده است که علاقمندان می توانند برای خواندن لیست بلندبالای آن به این سایت مراجعه کنند.
کلاغ جنگلی در حال خوردن لاشهٔ یک کوسه در سواحل ژاپن
برگردم به بحث خودم :
علاوه بر آنچه که از خاتم المرسلین در خصوص کلاغ ذکر شد صفات متعدد دیگری نیز در کلاغ قابل رصد است.
کلاغ ها جامعه بسیار قانونمندی دارند.
هرچند که «دزدی» یکی از صفات زشت کلاغ هاست و حتی در مواقع ساختن لانه از یکدیگر مصالح هم میدزدند اما دادگاه کلاغها یکی از نکاتی است که در جمعیت آنها کاملا جدی تلقی شده و کلاغ خاطی چند درخت آنور تر از دادگاه به انتظار صدور حکم می نشیند که اگر در پایان دادگاه ( گاها چند ساعته) گروه کلاغها به پرواز درآمده و از آنجا دور شدند به معنی تبرئه کلاغ متهم بوده و در غیر این صورت گروهی به سوی او حمله کرده و همگان به سرو رویش آنقدر نوک می زنند تا بمیرد.
کلاغ ها نه تنها در زمان قابیل ، که هنوز هم برای مرده یکدیگر احترم ویژه قائل بوده و جنازه همنوعان خود را با احترام دفن می کنند و مضاف برآن هرجا کلاغی بمیرد گروه کلاغها با فریاد و شیون بالای جنازه به پرواز در می آیند.
دیده شده که کلاغ نر و ماده ، برای حفاظت از جوجه های خویش با سروصدا ، دیگر اعضای گروه را به کمک می طلبند تا دسته جمعی به سر و روی شخص و یا حیوان مهاجم حمله کنند.
من درخت های گردویی را در مناطق سردسیر کشور (مانند نهاوند) دیده ام که بومیان محل آنها را کلاغکار می دانند.
کلاغ های طمعکار و دوراندیش ، در کنار تناول گردو به مخفی ساختن آنها برای فصل زمستان نیز علاقمند بوده و چه بسا گردوهایی را در زیر زمین دفن می کنند تا زمستان برای خوردن آن مراجعت نمایند و البته که حیوان در روزها و ماههای بعدی قادر به یافتن گردوهای خویش نبوده و این دورنگری کلاغ ها به درختی تنومند مبدل می شود.
و این چنین است که بسیاری از درخت های گردوی ایران زمین ، کلاغکارند.
علاقه کلاغها به اشیاء براق و درخشان و سرقت اینگونه اشیاء (که گاهی فلزات قیمتی را شامل می شود) نیازی به تکرار و توضیح ندارد.
در سایت تبیان خواندنم که کلاغهایی دیده شده که روی پشت بزهای در حال چرا به کمین می نشینند تا از سوراخ های زیر پای بز ، موشهای صحرایی خارج شده و آنها را شکار کنند که این خود نیز نوعی کیاست است.
بنده بیش از سه یا چهار نوع کلاغ را در ایران ندیده ام اما مورد نظر من همان کلاغ کلاسیک شهرهای سردسیر ایران یا کلاغ ابلق است.
کلاغ ابلق ایران
این حیوان بین 160 تا 170 سال عمر می کند.
سالهاست که وقتی به کلاغ ابلق بالغی را می نگرم فی الفور به این می اندیشم که اگر لااقل صدسال داشته باشد حتما از فراز آسمان تهران ، قضایای مشروطه و جنگهای جهانی و قحطی های مردم و .... رابه چشم خویش دیده است.
اگر 120 سال داشته باشد عهد ناصری را درک کرده است.
آیا این کلاغ که روی دیوار روبرو نشسته و کلاغ کاملی است ، فلان شخصیت تاریخی و یا فلان واقعه تاریخی را شاهد بوده است؟
اگر زبان انسانی داشت برایمان میگفت؟؟
و خلاصه نشد من به کلاغ ابلقی نگاه کنم و اینگونه افکار به سراغم نیاید.
حدود 9 سال قبل در پشت بام خوابگاه دانشکده مان(خیابان فاطمی تهران) نشسته بودم و سر در کناب خویش داشتم که ناگهان در انتهای پشت بام متوجه کلاغ ابلقی شدم که سعی داشت چیزی را لای درز دیوار جای دهد.
منتظر شدم تا کارش تمام شد و رفت.
رفتم چک کردم و روشن شد برایم که تکه ای دنبه ی گندیده را گیر آورده و برای روزهای آتی در لای دیوار پشت بام پنهان کرده است.
باور کنید به سختی توانستم دنبه را درآورم.
متعجب از اینکه چقدر این پرنده قوی و ماهر است در اینکار.
روزی در گذر از چهارراه میرداماد و چند قدم مانده به شیر خوارگاه آمنه ، ناگهان کلاغی از بالای درختی جلوی پایم سقوط کرده و به زمین خورد.
کلاغ فرتوتی بود.
هیچ جای زخمی در بدن نداشت و مشخص بود که انتهای عمرش را سپری می کند.
خیلی غمگین شدم از اینکه موجودی پس از یک و نیم قرن حیات ، در حال جان دادن است.
هنوز زنده بود و به وضع نزاری در وسط پیاده رو در حال جان کندن.
چند کلاغ دیگر بالای سرم به سختی قار و قار میکردند.
خودم را به نگهبان درب ورودی شیرخوارگاه رساندم.
- آقا !
- بفرمایید
- ببخشید یکی اینجا داره میمیره...داره جون میده.سنشم زیاده. میشه بیارمش تو ! کنار این درخت جون بده؟ درست نیست وسط خیابون بمیره.
- گفت کی؟ چن سالشه؟
- گفتم سنش زیاده بالای صدسال داره.
- ای آقا! شر میشه واسه ما ! زنگ بزن اورژانس بیاد.
- گفتم کاری از دست اورژانس برنمیاد.
( حالا منو باش ، تو ذهنیت خودم بودم و اصلا به این فکر نمی کردم که طرف منظور منو به عنوان یک انسان محتضر گرفته)
خلاصه وقتی مرد نگهبان متوجه شد که گفتن من از « یکی » یک کلاغ است قدری ناراحت شد ولی وقتی متوجه ذهنیت و نیت بنده شد ، هم برایش جالب بود وهم اجازه داد کلاغ را به درون محوطه و پای یک درخت ببرم.
نمی دانم در مورد من چه فکر می کنید ولی برایم مهم بود که موجود زنده ای پس از این همه سال زندگی ، در حال مرگ باشد.
نمی دانم ، شاید عمر یک هفته ای مگس و آلودگی هایی که در همین یک هفته ی کوتاه بر بشر تحمیل می کند باعث شده تا براحتی مگس کش را با قدرت بر سرش فرود آوریم.
اما کلاغی که دهها سال در حال پاکسازی محیطهای شهری است و حیوانی تقریبا همه چیز خوار است شایسته این هست که لاشه در حال مرگش را از وسط راه کنار بگذاریم.
دوستان ،
این روزها در کمال سکوت خبری ، من شاهدم که کلاغها از محیط شهریِ کلان شهرها رخت بربسته اند و به سختی می توان کلاغی در آسمان تهران یافت (نه که اصلا نباشد) .
گفته می شود که امواج موبایل و تکثر آنتن های نصب شده در سطح شهر تهران ، موجب شده تا این حیوانات دوست داشتنی از فضای شهری خداحافظی کنند.
کلاغها در شهرهای سردسیر ، همان حکمی را دارند که قندرهای دزفول برای ما دزفولی ها (به لحاظ وفور حضور و فولکلور بودن این حیوان).
من درتمام عمرم ندیدم کلاغهای ابلق به انسان ها نزدیک شوند و همیشه فاصله چند متری خود را با آدمها حفظ کرده اند اِلا یک مورد.
و آنهم پیرزنی عجیب و دوست داشتنی در پارک ملت تهران که حکایتی غریب دارد و باشد تا وقتی دیگر.
قدر حیوانات نیمه اهلی شهرهایمان را بدانیم.
کلاغ هندی
تا وقتی دیگر ....بدرود