دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهیدان» ثبت شده است

هنوز از داغ شهادت شهید هیودی التیام نیافته ایم که گُلی دیگر از دیار سلحشوران شوریده حال دزفول، پرپر شد.

سیدی دیگر از سادات شهرمان به نزد مادرش زهرای اطهر شتافت تا به همراه شهید والامقام «شهید هیودی» در محضر سالار شهیدان شهادت دهند که هورمونهای شهادت در دزفول هنوز فعالند.

هنوز هم صُلب پدران دزفولی ژن شهادت دارد.

هنوز هم از سینه مادران دزفولی شیر شهادت میجوشد.

هنوز هم دزفول مخزن جوشش منابع انسانی کم نظیری است که همیشه رتبه دزفول را در رنکینگ جنگ و جهاد بالا نگه میدارد.

در روزگای که عمده ی ما در تب و تاب «نان و نام» هستیم، جوانان بی ادعای بسیجی دزفول نزد امام زمان عج، آبروی پایتخت مقاومت را با نثار خون خود حفظ میکنند.

برای دزفول، شهید هیودی فتح باب کاروان شهدای مدافع حرم بود.

شهادت سیدمجتبی ابوالقاسمی اما،

نشان داد که این راه، بی پایان است.

اینروزها،

کم نیستند رفقای دزفولی که باخبر می شویم از عزیمتشان به جبهه های نبرد برای هزیمت تکفیری های ملعون.

مرحبا بر شما که رتبه و رنکینگ دزفول را در جدول سلحشوری ایرانیان بالا میبرید و پرچم شهدای هشت سال دفاع مقدس دزفول را مجددا برافراشتید.

مرحبا.



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۱
مهران موزون

بیشتر بخوانید +

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۴
مهران موزون

175 غواص شهیدی که هم اکنون تمام میزهای مذاکره جهان را به چالش کشیده اند، خاستگاهشان کجاست؟

گودالی که در آن پیدا شدند؟

نه!

آنجا خوابگاه 29 ساله آنان است.

خواستگاهشان دزفول بوده است.

درتعجبم که هیچکس به این نکته توجه نمیکند؟

پشت سد تنظیمی دزفول، قصه ها دارد.

و یکی از آن قصه ها...

قصه «خاستگاه غواضان دفاع مقدس بودن» است.

و این 175 ماهی دست بسته نیز،

از همین نقطه برخاستند.

که اکنون آمده اند تا ما را از غرق شدن نجات دهند.

چرا دزفول نیز سهم احترام خود را در این زمینه رسانه ای نکند؟

برخیزید دوستان، برخیزید و تا دیرتر نشده میهمانی گلباران 175 لاله را در ساحل پلاژ سد تنظیمی ترتیب دهید.

بشتابید دوربین ها...

فرصت را از دست ندهید.

پیشنهاد این است...

مراسم گلباران خاستگاه 175 غواص شهید با دستان پرمهر مردم خطه خون و مقاومت! دزفول.


اصل مطلب در دزفول امروز +


وبلاگ «مقداد» مطلب و پیشنهاد جالبی داده که خوانندگان محترم دیسون را به مطالعه ی آن دعوت میکنم +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷
مهران موزون

صدام در اوج قدرت

.

.

.

کودکی شهید شده در بمباران شیمیایی حلبچه

.

.

.

.

صدام در نهایت خفت

.

.

.

صدام در حال شستن رخت هایش در زندان



شاعر می فرماید :

در این درگه که گَه گَه کُه کَهُ، کَه کُه شود ناگه

  مشو غِرَّه به امروزت که از فردا نِه ای آگه!

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۵
مهران موزون

گاهی به این می اندیشم که خانواده های شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگرانی که چشم و چراغ مایند(و باید باشند) و انتظار داریم که حقوق معنوی، اجتماعی، مادی و .. آنها باید به شکلی ویژه رعایت گردد، آیا در چرخ دنده های قوانین نظارتی مربوط به حقوق این عزیزان، کسی یا کسانی از آنها بی صدا و خاموش لِه نمیشود؟

سالها پیش دوستی، برایم تعریف کرد در یکی از کشورهای اروپایی، همیشه یک صندلی خالی در اتوبوس وجود داشته که روی آن نوشته بود «مخصوص سربازان جنگ جهانی دوم» و بارها به چشم خویش دیده بود که افرادی با گرفتن میله اتوبوس سرپا ایستاده اما حرمت صندلی خالی رزمندگانشان را حفظ کرده و کسی روی آن نمی نشست.

آری،

این یک حقیقت انسانی و البته اسلامی است که بازماندگان هر نبرد و جهادی باید به حقوقی خاص! برسند.

لکن،

هر چیزی حساب و کتابی دارد.

اینروزها سوالی بزرگ روی دلم سنگینی میکند.

و آن اینکه : اگر جماعتی تحت عنوان خانوده شهید، خانواده آزاده، خانواده جانباز و ... باید از توجه و مراقبت و امتیاز ویژه برخوردار باشند، چرا بین همین جماعت نیز، تفاوت هایی از زمین تا آسمان یافت میشود؟

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که بابت خون پدر وارد دانشگاه شد(نوش جانش) اما این بچه دارای خوی شیطنت و آزار و پایمال کردن حقوق دیگران است و پلکان ترقی و مدیریت را با تابلوی «فرزند شهید» بودن طی کرده اما همه ترقی اش را مدیون این امتیاز نیست بلکه با فروش آدمها و اصطلاحاً نان را به نرخ روز خوردن در سیستم و زیرآبِ دیگران را زدن، مسیرهای کسب قدرت را یکی پس ازدیگری می پیماید.

امروز در جبهه فلان سمت است و یقه درانی ها برایشان میکند فردا زیر علم فلان طیف سینه میزند و دشنام به فلان جناح میدهد.

او مغیره ابن شعبه ایی مجسم است.

روزی به من گفت : مشکل تو این است که ترمز نداری.

گفتم : این بی ترمزی را از مرحوم پدرت یاد گرفته ام. زیرا اگر او ترمز داشت امروز تو اینجا در کنج عافیت و امنیت مشغول رانت خواری نبودی. من افتخار میکنم که برای حفظ جان و مال و ناموس این مملکت ، همچون پدر شهیدت بی ترمز باشم.

***

من،

در دزفول، شهیدی را می شناسم سی سال تمام روی تخت بود و قطع نخاع جنگ،

بی آنکه در لیست قطع نخاعی های کشور باشد و بی آنکه هزینه و امتیازی از جایی یا کسی بگیرد.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که به یُمن خون برادر شهیدش، فرصت رانتخواری بیت المال درعرصه فرهنگ و هنر را دارد و کسی هم به کسی نیست.

من،

در کردستان فرزند پاسدار شهیدی را می شناسم که تنها فرزند بابای شهیدش است و با داشتن فوق لیسانس و همسر و مادر خانه نشینش، بیکاراست و مسئولین بی کفایت بنیاد شهید آن دیار از وی برای شاغل شدن حمایت نمیکنند.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که از صدقه سر ایثارگری و جانبازی اش، به نان و نوایی رسیده و در یکی از وزارتخانه های حساس مشغول چریدن است و از هر فرصتی برای خدمت به کودتاچیان 88 استفاده میکند.

من،

در همان دزفول، پدری را می شناسم که در یک لحظه سه فرزندش را کباب شده در آغوش گرفت و اکنون برای جوان ته تغاریِ بیکار و تحصیل کرده اش دنبال یک شغل ساده است.

من،

در تهران، فرزند شهیدی را می شناسم که در اوج بی لیاقتی و بی کفایتی مرتبا پشت نام پدر سنگر میگیرد و مغرور و متکبر در حال تخریب نام پدر است.

من،

یک دزفولی را می شناسم که از قبل انقلاب ، پای کار مبارزه و جانفشانی بوده و اکنون نیز نور دل امام خامنه ای است اما هیچگاه به دنبال خودنمایی و خودستایی نبوده و بی آنکه کسی بداند دنبال منافع دزفول است.

من،

خانواده ای دزفولی را می شناسم که از صدقه سر نام پدر، همگی در حال چریدن در نظام هستند و متکبرانه در حال رانتخواری اند.

من

در همان دزفول، خانواده ای را میشناسم که شهیدی داده اند و صدایشان در نمی آید و درب هیچ سازمانی را نمیزنند و دنبال کسب هیچ امتیازی نیستند.

من،

در دزفول جانبازی را می شناسم که وقتی به دنبال خدمت به او بودم گفت : برادر! من به اندازه ی خودم هستم(یعنی از پس مشکلاتم بر می آیم) بیا نشانت بدهم همسر یک جانباز شیمیایی را که برای لقمه ای نان به خانه مردم میرود و کارگری میکند.

و من از درد به خود پیچیدم و یاد کسانی افتادم که چندین برابر پول خونشان را از ملت گرفتند و هنوز هم از مردم طلبکارند و وجود بی وجودشان در حوض غرور و نخوت غرق است.

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که موضع ارزشی اش را به ارزش سی میلیارد تومان به کثیف ترین سیاست مدار تاریخ انقلاب فروخت و اکنون درملاعام ، وافور فتنه اش را مرتباً چاق میکند.

من،

کسی را در دزفول میشناسم که زیر باران موشک ، دزفول را ترک نکرد و یکی از حساس ترین کارهای آن دوران را بی ادعا انجام داد فقط برای اینکه به مردم امید دهد، او بی صدا و بی ادعا جوانیش را فدای مراقبت از همسر و فرزندان یکی از شهدای نازنین دزفول کرد و اکنون که پیرمردی بازنشسته است برای شاغل شدن تنها فرزندش به هر دری میزند.

من،

کسی را در دزفول می شناسم که جوهر قلمش خونش! بود و مزدش را نیز گرفت و عندربهم یرزقون شد و حالا کسانی را می شناسم که جوهر قلمشان خون ملت! است و معیشت شان در سرقت افکار و نوشته های دیگران،

برخی از این قلم بدستان، دزدانی هستند که روزگاری در رکاب حضرت سید روح الله خون میدادند و اکنون پیش چشم حضرت سید علی، خون و اندیشه ی دیگران را می مکند بی هیچ شرمی و خجالتی!

من،

کسانی را می شناسم که تقویم نانشان! را با تقویم نام! بزرگانی چون دُرولی و صفویان تنظیم میکنند و در طول سال، کیسه های فصلی میدوزند.

من،

در اهواز کسی را می شناسم که برادر سه شهید است و هنوز در خط دغاغله با مینی بوسهای قراضه فیات مسافرکشی میکند و دَم بر نمی آورد.

من،

در همان اهواز، کسی را می شناسم که به اتکاء خون برادری که آر پی جی به نافَش خورد و فقط یک بالا تنه تحویلشان دادند، تا توانست رانتخواری کرد و اکنون سالی چندماه در دبی و آنتالیا و ..همنشین زیبارویان است.

آری عزیزان،

من خیلیها را می شناسم،

اما آموخته ام که هر کسی را ابتدا با حال و روز خودش بسنجم سپس با عقبه اش.

فرمود : ملاک حال فعلی افراد است


پی نوشت : از خوانندگان گرامی دیسون برای فراوانی کلمه «من» در این متن پوزش می طلبم. این من! نیم من! هم نیست

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مهران موزون

اینروزها که حال و هوای پیاده روی به کربلا برپاست و صدها هزار نفر با عبور از مرز عراق در کمال آرامش در این مسیر روانند مرتباً بیاد شهیدانی میافتم که در حسرت رسیدن به تربت حسین (ع) بر زمین افتادند  و «یاحسین» آخرین کلامشان بود.( هرچند اکنون در عالم برزخ نزد مولایشان روزی خوارند)
نمی دانم آنان که موکب به موکب در این جاده ره می پیمایند بیاد شهیدان به خون خفته ی 8 سال دفاع مقدس هستند؟
من معتقدم سفره زیارت امروز را آنان پهن کردند و این امنیت راه، مربوط به راهی است که آنان پیمودند.

بی انصافی است وقتی در موکبها استراحت میکنیم و پاهایمان را میشویند و سفره داریمان را میکنند یادمان برود که سفره داران حقیقی اربعین امسال شهدای 8 سال دفاع مقدس اند.

کم نبوده اند شهیدانی که گاهی حسرت زیارت مولایشان حسین (ع) را نزد همرزمانشان برزبان آورده اند و عطش بوسیدن ضریح شش گوشه ی ذبیح الله الاعظم را آشکارا نجوا کرده اند بنحوی که با خواندن این پُست، میدانم که برخی از رزمندگان و ایثارگران زنده و حاضر ما خاطراتی در این خصوص در ذهنشان کلید میخورد.

خواستم بگویم دوستانی که شرف حضور در حرم مولا را پیدا میکنند یادشان باشد که از صدقه سر چه کسانی به این شرافت رسیده اند.

آنانکه با حاج صادق میخواندند :

سوی دیار عاشقان

سوی دیار عاشقان

به کربلا میرویم

به کربلا میرویم

صدالبته رزمندگان حی و حاضر نیز شک نکنند که در ثواب زیارت میلیونها زائر پسر فاطمه (س) شریکند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۰
مهران موزون