دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوربین» ثبت شده است

چندی پیش در مسجد بلال سازمان ، پیکر همکارمان را تشییع میکردیم.

همکاری که در منا به شهادت رسیده بود.

کناری ایستاده بودم و میگریستم.

ناگهان حسین نمازی را دیدم.

همان «آقای دوربینی» را میگویم (اینهم از هنرهای کامران نجف زاده بود که او را «برند» کرد).

جالب این بود که آقای دوربینی، پیش از آغاز تشییع جنازه، در حالیکه بالای سرتابوت ایستاده و میگریست دائما سرمیچرخاند و با رصد دوربین ها سعی در جاگیری مناسب داشت.

من اما،

نمیدانستم برای همکار شهیدمان بگریم یا به حرکات بامزه حسین نمازی بخندم.

الغرض..

مدتی است متوجه نکته ای شده ام.

و آن اینکه در میان مسئولین هم عشق «قرار گرفتن در کادر» کم نیست.

شاید بتوان گفت : در هر شهری و هر مجموعه ی کاری، عده ای «آقادوربینی» وجود دارد که استاد «جاگیری» در همایشها، سمینارها، تشییع جنازه ها، افتتاحیه ها، جشن ها و تودیعها و معارفه ها هستند.

البته کسی چون آقای حسین نمازی ، نه مسئولیتی دارد و نه دستش به جایی بند است، خودش هم گفته است که صرفا علاقه به شهرت و دیده شدن دارد.

اما واضح است که مدیران و مسئولین دوربینی، دلیل عشق دیوانه وارشان به کادر دوربینها چیست؟

من در سازمان خودمان هم میشناسم کسانی را که اینگونه اند.

کار و شغلشان با دوربین و آنتن نیست اما دائما دنبال شوی چهره و حضور خود برای آگران دیسمان خویش در افکار عمومی و البته اذهان آقایان مافوق است.

دزفول هم از وجود چنین اشخاصی مستثنی نیست.

من مدتهاست که «آقای دوربینی» دزفول را پیدا کرده ام.

او براستی مجنونی است که دائما دنبال لیلای دوربین است.

کافیست کمی اهل رصد تصاویر خبری دزفول باشید تا «آقای دوربینی دزفول» را بیابید.

من خودم از نزدیک با این شکارچی دوربین مواجه بوده ام.

احتمالا وی پس از خواندن این مطلب، تا مدتی از دوربین ها فاصله میگیرد تا مثلا لو نرود.

اما آنچه مسلم است آقادوربینی ها نمیتوانند ترک عادت کنند.

خصوصا اگر در رده مسئولین باشند و نیازمند ارتقای سمت.

شما هم حدس بزنید که آقای دوربینی دزفول کیست؟

(لطفا از ارسال اسامی مورد حدستان خودداری فرمایید)

مخلص آقای دوربینی دزفول

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۰
مهران موزون

به دزفول آمدم و حدود یک هفته در خدمت کار پوشش تلویزیونی زنده برنامه های چهار خرداد بودم.

مشکلاتی وجود داشت که جای طرحش اینجا نیست و می بایست کارشناسانه آسیب شناسی شود.

دلم نمیخواهد به نقاط ضعف کار بپردازم و مایلم جنبه های شیرین این سفر را برایتان مرور کنم.

1) هر چند جای حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری(دامت برکاته) در دزفول خالی بود اما هرجا بودم سخن از ایشان و هجرت مظلومانه اش بود.

من به خوبی پس لرزه های مثبت این خروج موقت! را حس کردم و شوک محسوس و زیرپوستی بچه های جبهه انقلاب اسلامی شهر را کاملا لمس کردم .(این ادعا را کارشناسانه از بنده بپذیرید)

2) قریب به پنج جلسه فرهنگی (در میان اوقات کاری و حتی نیمه شب) دعوت شدم که رفتم و آنچه در توان داشتم در طبق(یا تبق) اخلاص گذاشتم و دلشاد شدم که شور انقلابی خیلی از بچه های دزفول در آینده بسیار نزدیک موجب تحولاتی اساسی در مبادی فرهنگی شهر خواهد شد./خدا را شکر

3) یکی دیگر از برکات و پس لرزهای مثبت غائله کنسرت اخیر را «ریزشها و رویشها» فراوانی میدانم که بیصدا اتفاق افتاد.

- جوانان بسیاری با حضور در محضر روحانیت بیدار شهر، متوجه خیلی از سیاه نمایی ها شدند.

- بسیاری از خواص ساکت و خاکستری در این ایام «لو» رفتند و بلیطشان نزد جوانان شهر سوخت.

- برخی از مسئولین محترم برای اولین بار، قدرت فضای مجازی را احساس کردند و به اندازه کافی موی بر بدنشان سیخ شد.

هرچند به جای بیدار شدن و استفاده بهینه ازاین فضا، برعکس، به فکر افتاده اند که استراتژی مهار!!! را برگزینند که یقینا به ترکستان ختم خواهد شد.

حضرت آقا فرمود : اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.

برخی آقایان واقعا نیاز دارند این جمله را پیش از رفتن به رختخواب، صدمرتبه تاکرار کنند :

اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.

.....

4) جناب آقای مهدی پور به لوکیشن دعوت بود و کتابش را که «آمار شهدای مدفون در دزفول» است به بنده ی حقیر هدیه کرد. شرمنده شدم و برایم افتخار بزرگی است./ممنون ایشان هستم.

5) جناب درچین عزیز به لوکیشن تشریف آورد و کتاب یزله را به بنده هدیه کرد که دستبوس ایشان هستم و به روح اموات شریفش درود میفرستم.

6) با سردار ماندنی زاده آشنا شدم و هرچه تلاش کردم اجازه ندادند که دست مصنوعی شان را بوسه بزنم. براستی حس غرور و افتخار عجیبی پیدا کردم که چنین افراد ناشناخته ای در جمع دسفیلیان، هنوز هم داریم که پای کار جبهه و جنگند.

7) پهلوان عبدالرضا جوکار را به لوکیشن دعوت کردم که کریمانه پذیرفتند و تشریف آوردند.

براستی دلِ شکسته این قهرمان و جانباز نجیب را هیچ چینی بندزنی نمیتواند به دست آورد جز خدای منان که از عزت و آبرو برای این جوان هیچ کم نگذاشته است.

8)برخی دوستان و عزیزان محتواهایی رساندند که روی آنتن ببریم متاسفانه کم و بیش امکان پذیر نبود و شرمنده شدم.

9) برنامه کودک امسال خیلی بهتر از سال گذشته بود (هرچند باقی برنامه ها را خودم به قدرت و کیفیت پارسال نمیدانم و دلایلش هم کارشناسی است و باید تنظیم و تقدیم مبادی امر شود)

10) خوشحالم که توانستم برخی دوستان همچون جانباز شیمیایی عزیزم(جناب آقای ابراهیمیان) را روی آنتن ببرم.

11) خیلی نرم و نامحسوس سعی کردم پتانسیلهای انسانیِ جلساتی را که دعوت بودم به سمت وحدت و تمرکز هدایت کنم. زیرا یکی از مشکلات فرزندان جوان جبهه انقلاب اسلامی در دزفول این است که جزیره ای عمل میکنند و لازم است تا ضمن حفظ اختلاف سلایق، بر روی علائق و اصول خویش با یکدیگر متحد شوند.

تا مجالی دیگر : یاحق

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۴
مهران موزون