دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

ساعت 8 صبح یک روز از تابستان 1360 بود؛ بعد از واقعه خرداد و نیز عزل بنی صدر که به اتفاق تمامی فرماندهان محورهای عملیاتی منطقه جنوب و به همراهی شورای فرماندهی سپاه از جمله شهید محلاتی، خدمت حضرت امام رسیدیم. اینجانب که در ستاد عملیات منطقه جنوب مسئولیت داشتم، با اشاره برادر رضایی یا شهید محلاتی و اجازه حضرت امام، حدود 7-8 دقیقه از وضعیت مناطق مختلف جنگ گزارشی خدمتشان عرض کردم. البته آن موقع من حدود 25 سال سن داشتم و بیان گزارش در حضور حضرت امام با آن شان و صلابت، کار اسانی نبود؛ اما آرامش و طمانینه آن بزرگوار به همراه لطف و مرحمتی که از خودشان نشان می دادند، کار را راحت می کرد.

در گزارش خود، از وضعیت مناطق دزفول، سوسنگرد، اهواز، دارخوین و ... مطالبی به عرض رساندم تا رسیدم به آبادان. هنوز حصر آبادان شکسته نشده بود. مختصری از عملیات فرماندهی کل قوا و پیشروی دو کیلومتری سپاهیان اسلام گزارش شد. به عرض رسید که مشکل ما در جبهه آبادان است. امام با دقت به بحث عنایت نشان می دادند. زمانی که کلمه "آبادان" را با لهجه خوزستانی نقل کردم؛ حضرت امام بلافاصله فرمودند: "چه گفتی؟!" من فورا بیانم را اصلاح کردم که آن بزرگوار با اشاره سر فرمودند ادامه دهید. در آن زمان یواش یواش سیستم سپاه در جنگ جای پای خود را یافته و جایگاه خود را پیدا می کرد. ما چندین عملیات محدود و نسبتا موفق را تجربه کرده و از اینرو با اعتماد بیشتری نسبت به آینده حرف می زدیم. این موضوع باعث خوشحالی حضرت امام و شادی بچه ها بود. در مجموع یکی از پر افتخارترین خاطره های دوران زندگی اینجانب، همین خاطره گزارش در حضور آن بزرگوار در این جلسه است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۴
مهران موزون

مختصر و مفید...

اگر  داعیه ی ملی سازی 4 خرداد را داریم.

اگر خود شهرستان دزفول به عنوان پایگاه و جایگاه اصلی این ملی سازی تلقی میگردد.

اگر لازم است زیرساختهای دزفول (به عنوان میزبان) درگیر مراسم و حواشی رسانه ای این روز باشند.

اگر 4 خرداد آنقدر گرامی و غرور آفرین هست که خود مردم دزفول می بایست با حس و حال ویژه به پیشواز این روز بروند و فارغ از دیگر مشغله هایشان مشغول برگزاری پر و پیمان 4 خرداد باشند.

و اگر..

شهر مقاوم دزفول یک برگ از تقویم رسمی و ملی کشور را به خود اختصاص داده است :

شایسته نیست که 4 خرداد در سطح شهرستان دزفول تعطیل اعلام نباشد.

بارها و بارها شاهد آن بوده ام که :

روز 4 خرداد است اما مردم درگیر کسب و کارند و فرصت شرکت درمراسم مختلف 4 خرداد را ندارند.

روز 4 خرداد است ولی دانش آموزان و دانشجویان بنوعی درگیر مشاغل آموزشی هستند و فرصت حضور در نقاط مرتبط با گرامیداشت 4 خرداد را ندارند.

چرا نباید با یک مصوبه اعلام شود :

(( در تمام شهرستان دزفول، از یکروز قبل تا یکروز بعد از 4 خرداد هیچ امتحانی در هیچ سطح تحصیلی برگزار نخواهد شد!

روز 4 خرداد است ولی مردم آنگونه که باید، شاد نیستند.))

بالاخره 4 خرداد علیرغم اینکه یادآور جانفشانی شهدای مقاومت دزفول است بنوعی روز پیروزی خون مردم دزفول بر شمشیر دشمن صهیونیستی هم هست.

آیا مردم نباید در روز پیروزی شاد باشند؟


و آیا تعطیل کردن روز 4 خرداد در محدوده ی شهرستان دزفول در تقویت خوشحالی مردم (برای این روز) تاثیر نخواهد داشت؟

از همه اینها که بگذریم ..

اگر 4 خرداد تعطیل شود با سرعت بسیار بیشتری در باور رسانه ای مردم دزفول خواهد نشست.

باید با تعطیل کردن روز چهار خرداد به مردم شهرستان دزفول اعلام کنیم : همه با هم برای گلباران مزار شهدا به گلزارهای شهرستان بشتابید.

بگذارید وقتی غریبه ایی که با چهار خرداد بیگانه است به محض ورود به دزفول(در 4 خرداد) سوال کند : دزفول چرا تعطیلست؟

و پاسخ بشنود : 4 خرداد است.

سزاوار نیست که 4 خرداد در دزفول فرقی با روزهای عادی دیگر نداشته باشد.

واقعا سزاوار نیست.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۱
مهران موزون
فضای مجازی و ابزار آن، هم فرصت است و هم تهدید، که آنالیز فرصتها و تهدیدات آن ساعتها مجال میطلبد.

این متن،
هشداری برادرانه است به همسنگران عزیزی که مخلصانه در فضای مجازی اقدام به بارگذاری و بازنشر محتوا میکنند و نیتی جز خدمت به ارزشها ، مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ندارند. اگر آنچه را که در دوخط بالا آوردم «تعهد» بنامیم واضح است که «تخصص» الزام دیگر فعالیت ارزشی و تکلیف مدارانه در فضای مجازی است. اما، آیا تعهد و تخصص برای جنگ نرم و مشخصاً فعالیت در فضای مجازی کافیست؟
متاسفانه پاسخ منفی است.
اگر یک کنشگر فضای مجازی، متعهد به ارزشهای والای انقلاب اسلامی باشد و در زمینه فعالیت خویش متخصص هم باشد ، حداکثر واجد یک «دانش» نسبی همراه با انقیاد قلبی به ماموریت های ارزشی خویش است.
لکن یک الزام سوم هم وجود دارد که نگارنده آن را «بینش سایبری» مینامد.
طی ماههای اخیر، دزفول عطرآگین بوی شهید و شهادت پس از 27 سال از گذشت دفاع مقدس بود. خیل مردم شهیدپرور دزفول در تب و تاب شهادت لاهوتیانی همچون شهید هیودی و شهید ابوالقاسمی آنچنان سوختند که گویی همه دزفول عضو مستقیم خانواده های خونی و نسبی این عزیزان بودند. شک نیست جوش و خروشی که برای دفاع از حرمهای اهل بیت علیهم السلام هم اکنون شنیده میشود ثمره ی خون این بزرگواران است و مگر خاصیت فرهنگ شهادت غیر از این است که از خون هر شهید هزاران شهید می روید؟
اما بعد..
1- چندی پیش در جلسه ای خاص که با برخی از خبرنگاران ارزشی و حزب اللهی و البته حرفه ای در تهران داشتیم به یکی از دوست داشتنی ترین خبرنگاران عرصه رسانه (که در تعهد و تخصص ایشان هیچ شکی نیست) نکته ای را یادآور شدم که لازمست به عنوان یک نمونه میدانی دراینجا بیان شود.
این خبرنگار محترم در زمان شهادت سردار همدانی در سوریه حضور داشت و به عنوان اولین دهنده ی خبر شهادت این سردار، موجب شد که روابط عمومی سپاه پاسداران کل کشور در اعلام خبر شهادت سردار همدانی دچار اعوجاج شود.
جالب این بود که این خبرنگار محترم در آن جلسه مدعی بود که کارش در اعلام خودسرانه ی خبر شهادت سردار همدانی صحیح بوده و حق نبوده تا به وی تذکر دهند.
به ایشان گفتم : جان برادر، ابتدا به ساکن، شما یک مسلمانید و یک مسلمان در چیزی که در آن تملکی ندارد حق تصرف ندارد. خبر شهادت یک سردارکلیدی از سپاه اسلام چیزی نیست که خبرنگاران محترم بر اساس اصول «تصاحب خبر» و یا «آزادی بیان» در آن حق دخل و تصرف داشته باشند. چه بسا اینکه حساس بودن جایگاه سردار همدانی ممکن است به زمان مناسب اعلام خبر شهادت ایشان مربوط شود و چه بسا مبادی ذیربط امنیتی سپاه پاسداران لازم بدانند یکروز و یا حتی چند روز دیرتر خبر را اعلام کنند. آیا شما آنقدر سواد امنیتی دارید که برای زمان اعلام خبر شهادت سردار همدانی ها رأساً تصمیم بگیرید؟ آیا مطمئن هستید که زمان بندی اعلام این خبر ربطی به امنیت جانی عده ای از رزمندگان ما در سوریه ندارد؟
آن خبرنگار محترم که همچنان چهره حق به جانب داشت در برابر عرایض حقیر سکوت کرد.
من اما این را «عدم بینش رسانه ای» مینامم.

2- همگان شاهد بودیم که در ایام انتشار عمومی اخبار شهادت مدافعان دزفولی حرم، جنب و جوشی در میان دلسوزان و دغدغه مندان ایشان در شبکه های اجتماعی موبایل به راه افتاد. گاهی چند روز مستمر، اخبار متناقض از زنده بودن یا نبودن شهید ابوالقاسمی دست به دست میشد. به وضوح مشخص بود که همرزمان این شهدا به مدد ابزار اطلاعرسانی موبایل و.. شخصاً اجتهاد کرده و اخبار را از سوریه به فضای مجازی دزفول پرتاب میکردند و هیچکس هم مسئولیت عواقب و تهدیدات این موضوع را برعهده نمیگرفت. در اینجا به برخی آسیب های این امر اشاراتی خواهیم کرد :
الف- آیا دوستان و همسنگران فعال در فضای مجازی که داعیه حزب اللهی بودن و انقیاد به ارزشهای دینی و انقلابی دارند برای اقدام غیرمسئولانه ی انتشار اینگونه اخبار «حجت شرعی » دارند؟
(حجت قانونی پیشکش)
ب – آیا رفقای متعهد و حتی متخصص مان(که در نشر و بازنشر اینگونه محتواها نقش و مشارکت دارند) متوجه هستند که عقبه ی اطلاعاتی تکفیری های جنایتکار، رژیم صهیونیستی است؟ دوستان نمیدانند یا فراموش کرده اند که یک نسخه از سِرورهای نرم افزارهایی همچون واتساپ در اورشلیم مستقرست؟ واقعا همسنگران محترم نمیدانند که پخش اطلاعات، تصاویر و هویت رزمندگان مدافع حرم یک عَمَلگی رایگان (با عرض پوزش) برای اسراییل و تکفیری ها محسوب میشود؟ آنهم ما دزفولی ها که قرص ترین دهانهای زمان جنگ ایران و عراق را داشتیم.
ج – خودمان را جای خانواده های این عزیزان بگذاریم :
خبر میرسد : آمجتبی شهید شده.
خبر بعدی : نه تایید نشده..فعلا زخمی شده
خبر بعدی : حقیقت دارد..شهید شده.
واقعا این شکنجه روحی برای خانواده ی این عزیزان نیست؟
زهی تاسف،
ما به همان سادگیِ کلیک کردن و بازنشر تصاویر و اخبار رسیده از صحنه نبرد، در حال آزار ، اذیت و شکنجه خانواده هایی هستیم که سید مجتبی ها و امیرعلی ها ، آنان را به ما سپرده اند.
و آیا ما دزفولی های مستقر در کنجِ امنِ خانه، چنین رسم و مرامی داریم؟
ما اهل آزار و اذیت روحی خانواده شهدا و رزمندگانی هستیم که برای امنیت خانواده ی ما اعزام شده اند؟ حاشا و کلا.
پرمسلم است این اتفاقات ناشیانه و از روی «عدم بینش سایبری» است.
حقیقت این است که همه ما بشدت نیازمند مسئولیت پذیری بدون دستور هستیم.
بیایید اجازه دهیم یک منبع واحد خبری، که مسئولیت امر را برعهده دارد به هرشکل و هر زمانی که تشخیص داد اخبار مربوط به مدافعین حرم دزفولی را به سمع و نظر مردم قهرمان دزفول برساند.
3- از شهدای مدافع حرم دزفولی که بگذریم اینروزها مجدداً اخباری درخصوص مدافعین حرم دزفولی شنیده میشود . کیست که نداند شکل امنیتی و خبری جنگ با تکفیری ها و دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام در سوریه و عراق تفاوتهای ماهوی بسیار با دفاع مقدس 8 ساله دارد. ایران هنوز در موضع اعلام رسمی این مسئله نیست و «تلویح خبری» در دستور کار نظام است. از سویی صحنه نبرد سوریه پر از ایهام و نفاق میدانی است و رزمندگان اسلام نه تنها باید بجنگند بلکه بشدت در تیررس نیروهای اطلاعاتی عربستان و اسراییل و ترکیه هستند و چه بسا این عزیزان که جانشان و حتی تحویل جنازه شان بابت اطلاعات و تصاویر تبادل شده در شبکه های اجتماعی موبایل، تحت الشعاع قرار گرفته است.
نمونه اش سردار شهید کجباف که جنازه ی مطهرش به دست تکفیری ها افتاد و قرار بر تحویل گیری سهل و ساده ی آن بود اما از دریچه فضای مجازی به هویت ایشان و جایگاه حساسش پی بردند و جنایات مضاعفی در قبال پیکر مطهر این شهید و زمان و چگونگی تحویل پیکر ایشان صورت گرفت.
سوال : آیا دوستانی که عجولانه و مستقیماً در بستر نشر و بازنشر اخبار شهادت سردارکجباف نقش و مشارکت داشتند هیچ احساس عذاب وجدان دارند؟ (از صراحت قلم خود پوزش میطلبم)
سخت است که ما در عین حال خشم و نفرتی که از اسراییل جنایتکار داریم در خدمت اهداف اطلاعاتی او باشیم آنهم رایگان.
الغرض،
شور دفاع از حرمهای اهل بیت علیهم السلام باز هم دزفول را فرا گرفته است. متاسفانه شب گذشته اطلاعات و اخباری دراین خصوص در گروههای مختلف واتساپی منتشر شد. دردناک تر متون عاشقانه ای بود که بسیجیان عزیز همشهری در منقبت فلان سردار سرافراز اسلام همراه با عکس نیم تنه و با کیفیت ایشان منتشر نمودند.
به خاطر آوردم که 7 ماه قبل، وقتی از زیر پل شریعتی دزفول برنامه های زنده تلویزیونی مربوط به چهارم خرداد1394 را مدیریت میکردم همین سردار نازنین اسلام را به برنامه دعوت کردیم که ایشان با لباس بسیار ساده (و حتی میتوانم بگویم : مندرس) تشریف آوردند و فرمودند :
فلانی درباره فعالیت های مستشاری بنده در جبهه های ....اشاره نفرمایید مشکل امنیتی دارد.
سوال این است : اکنون چه شده است و کدام سکوی امنیتی به ما علاقمندان ایشان مجوز داده است که اطلاعات و تصاویر مربوط به وی را با شور و هیجان ، روی بیرق واتساپ بزنیم؟
4- شاید بدبینانه به نظر برسد رفقا،
اما همانطور که در زمان جنگ ایران و عراق ، ستون پنجم دشمن با نفوذ در شهرها (من جمله دزفول) اطلاعات مربوط به مکانها و افراد را انتقال میداد این احتمال را بدهیم که همین حالا هم ستون پنجم سایبری دشمن در صفوف سایبری ما نفوذ کرده و با دادن اطلاعات تایید نشده ، ذایقه خبرپراکنی مان را تحریک کنند.
یادمان باشد که دشمن در ترور مربوط به صفی آباد ثابت کرد که پای کارِ برهم زدن امنیت میدانی ما نیز هست.
 5- العاقل یکفی بالاشاره

ارادتمند همه شما : مهران موزون
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۵
مهران موزون

175 غواص شهیدی که هم اکنون تمام میزهای مذاکره جهان را به چالش کشیده اند، خاستگاهشان کجاست؟

گودالی که در آن پیدا شدند؟

نه!

آنجا خوابگاه 29 ساله آنان است.

خواستگاهشان دزفول بوده است.

درتعجبم که هیچکس به این نکته توجه نمیکند؟

پشت سد تنظیمی دزفول، قصه ها دارد.

و یکی از آن قصه ها...

قصه «خاستگاه غواضان دفاع مقدس بودن» است.

و این 175 ماهی دست بسته نیز،

از همین نقطه برخاستند.

که اکنون آمده اند تا ما را از غرق شدن نجات دهند.

چرا دزفول نیز سهم احترام خود را در این زمینه رسانه ای نکند؟

برخیزید دوستان، برخیزید و تا دیرتر نشده میهمانی گلباران 175 لاله را در ساحل پلاژ سد تنظیمی ترتیب دهید.

بشتابید دوربین ها...

فرصت را از دست ندهید.

پیشنهاد این است...

مراسم گلباران خاستگاه 175 غواص شهید با دستان پرمهر مردم خطه خون و مقاومت! دزفول.


اصل مطلب در دزفول امروز +


وبلاگ «مقداد» مطلب و پیشنهاد جالبی داده که خوانندگان محترم دیسون را به مطالعه ی آن دعوت میکنم +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷
مهران موزون

گاهی به این می اندیشم که خانواده های شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگرانی که چشم و چراغ مایند(و باید باشند) و انتظار داریم که حقوق معنوی، اجتماعی، مادی و .. آنها باید به شکلی ویژه رعایت گردد، آیا در چرخ دنده های قوانین نظارتی مربوط به حقوق این عزیزان، کسی یا کسانی از آنها بی صدا و خاموش لِه نمیشود؟

سالها پیش دوستی، برایم تعریف کرد در یکی از کشورهای اروپایی، همیشه یک صندلی خالی در اتوبوس وجود داشته که روی آن نوشته بود «مخصوص سربازان جنگ جهانی دوم» و بارها به چشم خویش دیده بود که افرادی با گرفتن میله اتوبوس سرپا ایستاده اما حرمت صندلی خالی رزمندگانشان را حفظ کرده و کسی روی آن نمی نشست.

آری،

این یک حقیقت انسانی و البته اسلامی است که بازماندگان هر نبرد و جهادی باید به حقوقی خاص! برسند.

لکن،

هر چیزی حساب و کتابی دارد.

اینروزها سوالی بزرگ روی دلم سنگینی میکند.

و آن اینکه : اگر جماعتی تحت عنوان خانوده شهید، خانواده آزاده، خانواده جانباز و ... باید از توجه و مراقبت و امتیاز ویژه برخوردار باشند، چرا بین همین جماعت نیز، تفاوت هایی از زمین تا آسمان یافت میشود؟

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که بابت خون پدر وارد دانشگاه شد(نوش جانش) اما این بچه دارای خوی شیطنت و آزار و پایمال کردن حقوق دیگران است و پلکان ترقی و مدیریت را با تابلوی «فرزند شهید» بودن طی کرده اما همه ترقی اش را مدیون این امتیاز نیست بلکه با فروش آدمها و اصطلاحاً نان را به نرخ روز خوردن در سیستم و زیرآبِ دیگران را زدن، مسیرهای کسب قدرت را یکی پس ازدیگری می پیماید.

امروز در جبهه فلان سمت است و یقه درانی ها برایشان میکند فردا زیر علم فلان طیف سینه میزند و دشنام به فلان جناح میدهد.

او مغیره ابن شعبه ایی مجسم است.

روزی به من گفت : مشکل تو این است که ترمز نداری.

گفتم : این بی ترمزی را از مرحوم پدرت یاد گرفته ام. زیرا اگر او ترمز داشت امروز تو اینجا در کنج عافیت و امنیت مشغول رانت خواری نبودی. من افتخار میکنم که برای حفظ جان و مال و ناموس این مملکت ، همچون پدر شهیدت بی ترمز باشم.

***

من،

در دزفول، شهیدی را می شناسم سی سال تمام روی تخت بود و قطع نخاع جنگ،

بی آنکه در لیست قطع نخاعی های کشور باشد و بی آنکه هزینه و امتیازی از جایی یا کسی بگیرد.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که به یُمن خون برادر شهیدش، فرصت رانتخواری بیت المال درعرصه فرهنگ و هنر را دارد و کسی هم به کسی نیست.

من،

در کردستان فرزند پاسدار شهیدی را می شناسم که تنها فرزند بابای شهیدش است و با داشتن فوق لیسانس و همسر و مادر خانه نشینش، بیکاراست و مسئولین بی کفایت بنیاد شهید آن دیار از وی برای شاغل شدن حمایت نمیکنند.

من،

در دزفول کسی را می شناسم که از صدقه سر ایثارگری و جانبازی اش، به نان و نوایی رسیده و در یکی از وزارتخانه های حساس مشغول چریدن است و از هر فرصتی برای خدمت به کودتاچیان 88 استفاده میکند.

من،

در همان دزفول، پدری را می شناسم که در یک لحظه سه فرزندش را کباب شده در آغوش گرفت و اکنون برای جوان ته تغاریِ بیکار و تحصیل کرده اش دنبال یک شغل ساده است.

من،

در تهران، فرزند شهیدی را می شناسم که در اوج بی لیاقتی و بی کفایتی مرتبا پشت نام پدر سنگر میگیرد و مغرور و متکبر در حال تخریب نام پدر است.

من،

یک دزفولی را می شناسم که از قبل انقلاب ، پای کار مبارزه و جانفشانی بوده و اکنون نیز نور دل امام خامنه ای است اما هیچگاه به دنبال خودنمایی و خودستایی نبوده و بی آنکه کسی بداند دنبال منافع دزفول است.

من،

خانواده ای دزفولی را می شناسم که از صدقه سر نام پدر، همگی در حال چریدن در نظام هستند و متکبرانه در حال رانتخواری اند.

من

در همان دزفول، خانواده ای را میشناسم که شهیدی داده اند و صدایشان در نمی آید و درب هیچ سازمانی را نمیزنند و دنبال کسب هیچ امتیازی نیستند.

من،

در دزفول جانبازی را می شناسم که وقتی به دنبال خدمت به او بودم گفت : برادر! من به اندازه ی خودم هستم(یعنی از پس مشکلاتم بر می آیم) بیا نشانت بدهم همسر یک جانباز شیمیایی را که برای لقمه ای نان به خانه مردم میرود و کارگری میکند.

و من از درد به خود پیچیدم و یاد کسانی افتادم که چندین برابر پول خونشان را از ملت گرفتند و هنوز هم از مردم طلبکارند و وجود بی وجودشان در حوض غرور و نخوت غرق است.

من،

فرزند شهیدی را در تهران می شناسم که موضع ارزشی اش را به ارزش سی میلیارد تومان به کثیف ترین سیاست مدار تاریخ انقلاب فروخت و اکنون درملاعام ، وافور فتنه اش را مرتباً چاق میکند.

من،

کسی را در دزفول میشناسم که زیر باران موشک ، دزفول را ترک نکرد و یکی از حساس ترین کارهای آن دوران را بی ادعا انجام داد فقط برای اینکه به مردم امید دهد، او بی صدا و بی ادعا جوانیش را فدای مراقبت از همسر و فرزندان یکی از شهدای نازنین دزفول کرد و اکنون که پیرمردی بازنشسته است برای شاغل شدن تنها فرزندش به هر دری میزند.

من،

کسی را در دزفول می شناسم که جوهر قلمش خونش! بود و مزدش را نیز گرفت و عندربهم یرزقون شد و حالا کسانی را می شناسم که جوهر قلمشان خون ملت! است و معیشت شان در سرقت افکار و نوشته های دیگران،

برخی از این قلم بدستان، دزدانی هستند که روزگاری در رکاب حضرت سید روح الله خون میدادند و اکنون پیش چشم حضرت سید علی، خون و اندیشه ی دیگران را می مکند بی هیچ شرمی و خجالتی!

من،

کسانی را می شناسم که تقویم نانشان! را با تقویم نام! بزرگانی چون دُرولی و صفویان تنظیم میکنند و در طول سال، کیسه های فصلی میدوزند.

من،

در اهواز کسی را می شناسم که برادر سه شهید است و هنوز در خط دغاغله با مینی بوسهای قراضه فیات مسافرکشی میکند و دَم بر نمی آورد.

من،

در همان اهواز، کسی را می شناسم که به اتکاء خون برادری که آر پی جی به نافَش خورد و فقط یک بالا تنه تحویلشان دادند، تا توانست رانتخواری کرد و اکنون سالی چندماه در دبی و آنتالیا و ..همنشین زیبارویان است.

آری عزیزان،

من خیلیها را می شناسم،

اما آموخته ام که هر کسی را ابتدا با حال و روز خودش بسنجم سپس با عقبه اش.

فرمود : ملاک حال فعلی افراد است


پی نوشت : از خوانندگان گرامی دیسون برای فراوانی کلمه «من» در این متن پوزش می طلبم. این من! نیم من! هم نیست

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مهران موزون