دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دسفیل» ثبت شده است

روز گذشته یک وبسایت خلق الساعه در فضای مجازی دزفول اعلام موجودیت کرد.

ماموریت این سایت "نظرسنجی پیشرفته انتخابات" اعلام شده است اما با توجه به چینش محتوا و نوع کنشگری تمهید شده در این پایگاه اینترنتی عجیب؛ تمام وجوهات برگزاری یک انتخابات در فضای مجازی را داراست.
برگزاری نظرسنجی مجازی(در هر زمینه ای) صرفنظر از اینکه نیاز به اخذ مجوز از بسترهای قانونی خاص دارد لکن در زمینه انتخابات آنچه در فضای مجازی مرسوم و قابل تحمل عُرفی است(و نه قانونی) سنجش افکار عمومی درباره گرایش مردم به طیف ها و جناحهاست ، نه اینکه مصادیق و اسامی کاندیداها را در یک سایت چینش کرده و با درج تصاویر و اطلاعات ایشان از مردم بخواهیم که آرای خود را پیش از برگزاری انتخابات رسمی کشور به بهانه نظرسنجی تحویل اشخاص و یا بسترهای غیرمسئول دهند.

علی ایحال اگر چه ممکن است هدف طراحان و ایجاد کنندگان این سایت کمک به کیفیت انتخابات و یا انتفاع مالی از تبلیغات انتخاباتی مدنظر باشد و سوء نیتی در کار نباشد لکن چند پرسش درمورد سایت جدیدالولاده از مسئولین محترم ستاد انتخابات شهرستان دزفول مطرح میگردد :

1-آیا این سایت برای فعالیت خود (فارغ از محتوای آن) مجوز مرکز ثبت و ساماندهی سایتهای کشور را دارد؟
2- اگر در سیستم ساماندهی سایتها ثبت شده است؛ آیا مجوز برگزاری نظرسنجی (بخوانید انتخابات سایبری) در فضای مجازی دزفول را از سوی وزارت کشور دارد؟
3- آیا چینش تصاویر و کاندیداهای 30 گانه ای که تا این لحظه تایید هستند! و تا 28 بهمن ماه ممکن است افزایش یا کاهش یابند خلاف قانون نیست؟( به این حساب که اینها کاندیداهای نهایی دزفول خواهند بود)
4- آیا برای برگزاری این نظرسنجی(بخوانید انتخابات سایبری) و ورود آن به مصادیق و اسامی اشخاص! صرفنظر از
موافقت یا عدم موافقت مجریان و ناظران رسمی شهرستان دزفول ؛ از خود کاندیداهای محترم کسب اجازه شده است؟
5- آیا رصد؛ کشف و علنی سازی آراء مردم در فضای مجازی آنهم پیش از 7 اسفند خلاف قانون نیست؟
6- آیا اصل قانونی "مخفی بودن آرای مردم به مصادیق" مخدوش نمیشود؟
7- آیا کشف و علنی آرای مخفی مردم(درباره مصادیق اسامی کاندیداها) موجب مهندسی احتمالی افکار عمومی مردم شهیدپرور دزفول و ایجاد جو کاذب له یا علیه کاندیداها نیست؟ و آیا این آمار مورد سواستفاده آماری کسی یا کسانی قرار نخواهد گرفت؟
8- سایت موردنظر برای نشان دادن صدق نظرسنجی(بخوانید انتخابات سایبری) خود ، فرآیند اخذ و گردآوری شماره تلفنهای همراه شهروندان دزفولی را مبنای نشان دادن صداقت خود قرار داده است، آیا گردآوری شماره های موبایل شهروندان با اطلاع و موافقت اداره مخابرات دزفول صورت گرفته است؟
9-  آیا نتایج این "انتخابات سایبری"  موجب توقع نابجا در برخی کاندیداها بعد از اعلام نتایج 7 اسفند نخواهد شد که بهانه لازم را برای ایجاد التهاب داشته باشند؟
10- از آنجا که جمعیت فعالان حاضر در فضای مجازی لزوماً مساوی با جمعیت واقعی جامعه (من جمله آرای خاموش) نیستند بنظر میرسد پیش از آنکه این بدعت سایبری در فضای شهر ریشه دار شود می بایست هرچه سریعتر مورد بررسی مسئولین ذیربط قرار گیرد.

نکته : تا این لحظه و طبق قانون مسئولیت قانونی محتوای سایت مذکور برعهده مالک قانونی دامنه و آدرس اینترنتی آن می باشد.

والعاقبه للمتقین - مهران موزون
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۶
مهران موزون

به دزفول آمدم و حدود یک هفته در خدمت کار پوشش تلویزیونی زنده برنامه های چهار خرداد بودم.

مشکلاتی وجود داشت که جای طرحش اینجا نیست و می بایست کارشناسانه آسیب شناسی شود.

دلم نمیخواهد به نقاط ضعف کار بپردازم و مایلم جنبه های شیرین این سفر را برایتان مرور کنم.

1) هر چند جای حضرت آیت الله سبط شیخ انصاری(دامت برکاته) در دزفول خالی بود اما هرجا بودم سخن از ایشان و هجرت مظلومانه اش بود.

من به خوبی پس لرزه های مثبت این خروج موقت! را حس کردم و شوک محسوس و زیرپوستی بچه های جبهه انقلاب اسلامی شهر را کاملا لمس کردم .(این ادعا را کارشناسانه از بنده بپذیرید)

2) قریب به پنج جلسه فرهنگی (در میان اوقات کاری و حتی نیمه شب) دعوت شدم که رفتم و آنچه در توان داشتم در طبق(یا تبق) اخلاص گذاشتم و دلشاد شدم که شور انقلابی خیلی از بچه های دزفول در آینده بسیار نزدیک موجب تحولاتی اساسی در مبادی فرهنگی شهر خواهد شد./خدا را شکر

3) یکی دیگر از برکات و پس لرزهای مثبت غائله کنسرت اخیر را «ریزشها و رویشها» فراوانی میدانم که بیصدا اتفاق افتاد.

- جوانان بسیاری با حضور در محضر روحانیت بیدار شهر، متوجه خیلی از سیاه نمایی ها شدند.

- بسیاری از خواص ساکت و خاکستری در این ایام «لو» رفتند و بلیطشان نزد جوانان شهر سوخت.

- برخی از مسئولین محترم برای اولین بار، قدرت فضای مجازی را احساس کردند و به اندازه کافی موی بر بدنشان سیخ شد.

هرچند به جای بیدار شدن و استفاده بهینه ازاین فضا، برعکس، به فکر افتاده اند که استراتژی مهار!!! را برگزینند که یقینا به ترکستان ختم خواهد شد.

حضرت آقا فرمود : اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.

برخی آقایان واقعا نیاز دارند این جمله را پیش از رفتن به رختخواب، صدمرتبه تاکرار کنند :

اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.
اهمیت فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی است.

.....

4) جناب آقای مهدی پور به لوکیشن دعوت بود و کتابش را که «آمار شهدای مدفون در دزفول» است به بنده ی حقیر هدیه کرد. شرمنده شدم و برایم افتخار بزرگی است./ممنون ایشان هستم.

5) جناب درچین عزیز به لوکیشن تشریف آورد و کتاب یزله را به بنده هدیه کرد که دستبوس ایشان هستم و به روح اموات شریفش درود میفرستم.

6) با سردار ماندنی زاده آشنا شدم و هرچه تلاش کردم اجازه ندادند که دست مصنوعی شان را بوسه بزنم. براستی حس غرور و افتخار عجیبی پیدا کردم که چنین افراد ناشناخته ای در جمع دسفیلیان، هنوز هم داریم که پای کار جبهه و جنگند.

7) پهلوان عبدالرضا جوکار را به لوکیشن دعوت کردم که کریمانه پذیرفتند و تشریف آوردند.

براستی دلِ شکسته این قهرمان و جانباز نجیب را هیچ چینی بندزنی نمیتواند به دست آورد جز خدای منان که از عزت و آبرو برای این جوان هیچ کم نگذاشته است.

8)برخی دوستان و عزیزان محتواهایی رساندند که روی آنتن ببریم متاسفانه کم و بیش امکان پذیر نبود و شرمنده شدم.

9) برنامه کودک امسال خیلی بهتر از سال گذشته بود (هرچند باقی برنامه ها را خودم به قدرت و کیفیت پارسال نمیدانم و دلایلش هم کارشناسی است و باید تنظیم و تقدیم مبادی امر شود)

10) خوشحالم که توانستم برخی دوستان همچون جانباز شیمیایی عزیزم(جناب آقای ابراهیمیان) را روی آنتن ببرم.

11) خیلی نرم و نامحسوس سعی کردم پتانسیلهای انسانیِ جلساتی را که دعوت بودم به سمت وحدت و تمرکز هدایت کنم. زیرا یکی از مشکلات فرزندان جوان جبهه انقلاب اسلامی در دزفول این است که جزیره ای عمل میکنند و لازم است تا ضمن حفظ اختلاف سلایق، بر روی علائق و اصول خویش با یکدیگر متحد شوند.

تا مجالی دیگر : یاحق

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۴
مهران موزون

شاطر رحمان را از زمان کودکی ام پای تنیر میدیدم که چانه خمیر را از چانه گیر گرفته و با مورچووَه(وردنه) پهن میکرد و روی بالشت میگذارد و با دستی که گاها تا کتف، درون تنیرِ سراسر آتش فرو میرفت ، نان را به دیوار داغ تنیر میچسباند.

حرکات او پاره خطی فرضی(حدود دومتری) را با دست و پا پوشش میداد.
حرکت اول) بادست راست و از سمت راست(نقطه آغاز پاره خط) چانه خمیر را برمیداشت.
حرکت دوم) نقطه وسط پاره خط، پیشخوانی بود به ابعاد نیم متر در نیم متر، که چانه را روی آن میکوبید و با مورچووَه صافش نموده و روی بالش پهن میکرد. این مرحله را با هر دو دست انجام میداد.
حرکت سوم) گرفتن بالشت در دست چپ (یاراست) و چسباندن آن در عمق تنیر.
نکته قابل توجه، حرکت پاهای شاطر بود که بخاطر حفظ سرعت در کار، ناچار به فنر زدن مستمر روی پنجه پاها و بالا پایین کردن شاطر رحمان بود.

فاصله مکان چانه های خمیر با پیشخوان مورچووه (از سمت راست) و فاصله دهانه تنیر با پیشخوان (از سمت چپ) هرکدام کمی بیش از نیم متر بود لذا شاطر رحمان مجالی برای گام زدن از دوطرف نداشت و پاهایش به قول راننده ها همیشه در حالت نیم کلاج بود.
اینها را گفتم که بگویم : بدن شاطر درحین کار، یک ریتم موزون و فنری مداوم داشت که بی شباهت به رقص پای رزمی کاران نبود و تماشای آن برای من (وقتی که منتظر گرفتن نان بودم) جذابیت داشت.
اوج این «جذابیت» آنجا بود که کسی از دوستان و مشتریان آشنا، با او چاق سلامتی میکرد و شاطر در حالیکه برای لحظاتی دست از کار میکشید و با خوشرویی پاسخ سلام و علیک طرف مقابل را میداد در تمام آن لحظات، رقص پا و ریتم بدن را حفظ میکرد، گویی که اگر متوقف شود برای دور گرفتن بدنش، نیاز به زمان مجدد دارد.
در عالم کودکی، هم خنده ام میگرفت و هم متعجب میشدم زیرا این تکنیک را در هیچ شاطر دیگری سراغ نداشتم.
هرچه هست این حرکات شاطر رحمان نشانه تمرکز کامل او در کارش بود.
دلم برای رقص پای تنیر شاطر رحمان تنگ شده.
یادش بخیر..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۶
مهران موزون

ما می گفتیم فِنگ (feng) و بچه های اهواز و شوشتر نیز.

سالها بعد فهمیدم که بچه های تهران و دیگر شهرهای شمالی ترِ کشور میگویند : تیله.

تابستان که میشد بازار فنگ بازی بچه های دزفول داغ تر از اوقات دیگر سال بود هرچند که طول کل سال کیچه دربندهای خاکی شهر، جولانگاه کودکان و نوجوانانی بود که پامرغی به دنبال فنگهای خویش در جنب و جوش بودند.

تمرکز در هدف گیری، نشست و برخاست های مداوم، حرکات پامرغی روی زمین از کمترین منافع جسمی این بازی شیرین بود.

فنگ، یک گوی شیشه ای به قطر حدوداً 12 میلیمتر بود که درون آن یک لکه ی رنگی به شکل برگ درخت دیده میشد.

لکه ی فنگ ها رنگهای مختلفی داشتند: آبی، نارنجی آجری، سبز، سفید و ..

برخی از آنها رنگهای ترکیبی داشتند که زیباترین این ترکیبها همان ترکیب پرچم ایران بود و بچه ها به آن فنگ پرچمی می گفتند.

فنگ بازی دور جور بود :

الف) هدف قرار دادن فنگ های یکدیگر که با پرتاب فنگ خویش و زدن به فنگ حریف ، طوری که خوردن دو فنگ به هم را «چَق» میگفتند. واژه ی «چق» ریشه در همان صدای خوردن فنگها به یکدیگر داشت.

بازیکنان از همان ابتدا شرط میکردند که «چقِ فنگِ» (هر چق یک فنگ) یعنی با هر «چق» طرفِ چق زننده یک فنگ از فنگهای ذخیره ی طرف مقابل را به عنوان جایزه برنده میشد. یا شرط میشد که هر دوچق یک فنگ و یا بیشتر..

ب) به فاصله حدود 2 تا 3 متر، چاله هایی در زمین خاکی زیر پایمان حفر میکردیم.

چاله هایی مقعر که عمق آن حدود 5 سانتیمتر و قطر دایره بیرونی آن حدود 10 سانتیمتر بود.

کاربری این چاله ها (که ما به آن «قول» (ghowl) و در اهواز و آبادان و .. بدان «کول» میگفتند)شبیه کاربری بود سوراخهای بازی گلف بود.

هدفگیری و پرتاب فنگ به درون «قول» را «قول کُردن» میگفتیم. البته در کنار قول کردن فنگ ها، امکان حمله و چق زدن به فنگ حریف هم قواعد خاص خودش را داشت.

جنس زمین فنگ بازی آسفالت نبود، چمن نبود، خاکی بود و صاف(ترجیحا کمی نمناک)، بدون آشغال و سنگریزه.

گاهی با دستهایمان منطقه فنگ بازی را چنان تمیز میکردیم که همچون میز بیلیارد تمیز میشد.

اما لزوما مانند میز بیلیارد نمی بایست تراز و تخت باشد بلکه پستی و بلندی و شیبها و شیارهای زمین خودش برای فنگ بازهای حرفه ای فرصت و تهدید محسوب میشد.

به شیارها و مسیرهای روی زمین فنگ بازی «تُر» (TOR) میگفتیم.

پیش می آمد که برای چق زدن به فنگ حریف، فنگ خود را با محاسباتی چشمی به سمتی دیگر پرتاب میکردیم تا شیب زمین فنگ را آرام آرام به سمت فنگ حریف هدایت کند. چیزی شبیه همان ضربات غیر مستقیم بیلیارد که با محاسباتی خاص توپ را به کناره های زمین میزنند تا پس از دوسه بار کمانه کردن ، توپ به درون سوراخ میز برود.

فنگ بازی در میان بچه مثبت ها حداکثر بر سر فنگهای یکدیگر بود.

اما بزرگترهایی بودند که با سن بالاتر از 18 سال(حتی 30 سال) برسر پول بازی میکردند که برای بنده دیدن آن صحنه ها حس بسیار منفی درپی داشت.

صفای فنگ بازی همان بود که ما برای فنگهای زیبای یکدیگر کیسه میدوختیم و در پایان تابستان قوطی های جای سرلاک و شیرخشک یکدیگر را که معدن مخفی فنگهایمان بود پر و خالی میکردیم.

بعضی از بچه های مهارت خوبی داشتند که عمده ی مواقع قوطی شیرخشکی مملو از فنگهای رنگارنگ داشتند.

در این میان نمیدانم چرا یک مدل فنگ را که جنسش مرمری مینمایاند و به آن فنگ جیل (jeyl) میگفتیم در بازار کم بود و گران.

حرفه ای تر ها عمدتاً چنین فنگی را در دست میگرفتند.

فنگ سمت چپ را جیل میگفتیم

یادش بخیر،

کنار رودخانه نیز فضای خاکی و گل نمناکی داشت که برای فنگ بازی جان میداد. پیش از آنکه جاده ساحلی میان ما و رودخانه مان حائل شود بچگیها میکردیم آنجا.

فضای گِلی پارک باغ گازر نیز نبود.

دیروز رفته بودم به بازار گلهای نزدیک خانه مان برای خرید سم ضد آفت گیاهان آپارتمانی.

ناگاه مواجه شدم با کیسه های فنگ که در بسته های 100 عددی فروخته میشد.

متاسفانه هر بسته 100 تایی آن یک رنگ بود.

یک بسته سبز خریدم.

به خانه آوردم و وسط هال ولو شدم.

فشار کار روزانه، تحلیل مسائل سیاسی مملکت و جنایات عراق و پروژه های متعدد کاریی که در حال خفه کردنم هستند موجب شد تا روی زمین بنشینم و 100 فنگ سبز را جلوی خودم ولو کنم.( خدا این کودک درون را از من نگیرد)یادم آمد که به آقای بهشتی فرد پیشنهاد دادم از روی سکوی فرهنگی شهرداری لیگ چوگته ی محلات دزفول را راه بیاندازد چه ایراد دارد لیگ فنگ دزفول هم راه بیفتد. سگش میارزد به اوقاتی که پای ماهواره و تلویزیون و قلیان لب رودخانه تلف میشود.

باورتان نمیشد انگشتانم برای ضربه زدن به فنگها قدرت زمان بچگی را ندشت.

قدرت پرتاب و هدفگیری 12 سالگی ام را نداشتم.

کم مانده بود گریه کنم.

اینم حریف 2ساله ی من در فنگ بازی (فاطمه ی بابا)


چندی پیش تصمیم گرفتم کمی با دست بنویسم.

خودکار را دست گرفتم اما نصف صفحه A4 را نتوانستم تمام کنم.

دستهایم از حس افتادند.

لعنت بر این مدرنیته ...لعنت!


اینهم بچه های قدیم که هنوز پای کارند


اینم زیباترین فنگهای جهان که عمر کودکی ما بهش کفاف نداد


اینم نرم افزار فنگ بازی روی موبایل برای علاقمندان

+


نوجه : سایتهای محترمی که تمایل به بازنشر این مطلب دارند لطفا ذکر منبع و درج لینک دیسون را فراموش نکنند تا نانشان حلال باشد.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۳
مهران موزون