دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خامنه ای» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مدظله الشریف
با عرض سلام و تحیّت و آرزوی قبولی طاعات و  عبادات جنابعالی، سوالاتی برای اینجانب و برخی  اهالی محترم شهر دزفول، پیش آمده که ذیلا عرض میشود :
قریب به یکماه قبل، عده ای از همشهریان ما (مقیم دزفول یا تهران و ..) به بهانه چهارم خرداد(روز دزفول) به نزد آقای هاشمی رفسنجانی شتافتند و ایشان پیرو مواضع و رفتارهای سوال برانگیز شش سال گذشته شان، گفتار و سخنانی تاسف بار ارایه دادند.
از جمله اینکه :
در دولتهای هشت ساله آقای دکتر احمدی نژاد ، به دلیل افزایش نقدینگی در بازار کشور، مرض هاری به ملت تزریق شده است.
صرفنظر از صحت و سقم یا کارشناسی بودن یا نبودنِ این ادعای رییس مجمع تشخیص مصلحت!
و صرفنظر از اینکه توهین مستقیم آقای هاشمی به منتخب ملت(در سال 84 و 88) اسائه ادب به حکم تنفیذ حضرتعالی و رأی ملت ایران محسوب میشود یا خیر!
مسئله اینجاست که آقای هاشمی تمام ملت ایران را در فاصله سالهای 84 تا 92 «هار» میداند.
البته به این سوال هم کاری نداریم که چگونه مردمی که هشت سال به مرض هاری مبتلا بودند در سال 92 به کاندیدای مدنظر ایشان رای دادند؟
آنچه مسلم است آقای هاشمی مردم ایران را درفاصله سالهای 84 تا 92 «هار» دانسته و پرواضح است که مردمی که حماسه 9دی 88 را هم رقم زدند مشمول این اتهام میشوند.
شوربختانه اینکه ، به دلیل حضور  چند ده نفر از دزفولیها در زیر منبر حجت الاسلام هاشمی، رسانه های مختلفِ فردی و جمعی کشور، تیتر زده اند «هاشمی در جمع مردم دزفول گفت :...هکذا»

اکنون سوال شرعی بنده از محضر ولی امر مسلمین این است :
اگر خطای اول همشهریانمان را برای قبول رفتن به محضر هاشمی نادیده بگیریم!
بابت سکوت این دوستان
(چه در همان جلسه و چه در روزهای بعد از جلسه) در برابر این توهین جناب هاشمی به ملت ایران، آیا نباید به حکم «تولی و تبری» از این دوستان و همشهریان فاصله گرفت؟
خصوصا آنکه برخی از این رفقا، موصوف به شعر و ادب و مراتب تحصیلی خاص و صاحب منصب هم هستند!
آیا به موازات فرموده حضرتعالی مبنی بر «جذب حداکثری» که بسیاری از این نفراتِ مورد اشاره را طی چندسال اخیر تحمل کرده و مراوده و سلام و علیکشان را (علیرغم مشی سوال برانگیز سیاسی شان) برتافته ایم و حرمت نهاده ایم، جایزیم تا با حکم «دفع حداقلی» از آنها فاصله گرفته و از ایشان اظهار برائت کنیم؟

حکم جنابعالی در این خصوص چیست؟







مقلد و سرباز شما : مهران موزون
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۱
مهران موزون

مناظره دیسون و دست نوشته ها (1)

مقدمه :
1) از دوستان و ناظرین عزیز خواهشمندم تاپایان مناظره از ارسال کامنت خودداری فرمایند تا بحث دوطرفه بماند و به حاشیه کشیده نشود یا خدای ناکرده این شائبه پیش نیاید که یکی از ما دونفر میخواهد به مدد کامنتهای موافقینِ خویش، فضا را عوض کرده و میدان را ترک کند.
2) اگر هم قرار بر دریافت کامنت باشد هیچ کامنتِ ناشناسی تایید و علنی نخواهد شد. (لااقل در دیسون رعایت میگردد) تا کسی گمان نکند که منِ موزونِ نوعی، قدرت بیان مستقیم حرفم را ندارم و دست به دامان شخصیت های تخیلی شده ام و چند بلندگوی دست ساز و تصنعی دیگر با ادبیات های متفاوت در اطراف مناظره کاشته ام که در فرصتهای مناسب دوپینگ کنم.
البته این تصمیم از سوی بنده هم رعایت خواهد شد و جناب موحدفر عزیز مختارند به رعایت یا عدم رعایت آن.
3) لازم است بحث شاخه به شاخه نشود، هرچند ممکن است گاهی محتاجِ زدن مثالی یا مصداقی برای اثبات منطق یا سخن خویش باشیم اما تا نکته ای را به پایان نرسانده ایم (حال چه متقاعد کنیم یکدیگر را یا نکنیم) توافق کنیم که روی بحث دیگری کلید!! نکنیم.
مثال : سخن در خصوص تناقض گفتار آقای موحدفر درباره دفاع از امام راحل است و موردی که آیت الله سید محمد خامنه ای در این خصوص پیش آوردند و هکذا...
حال اگر لازم باشد که گریزی هم به جنجال علی مطهری در مجلس زده شود اشکالی ندارد اما اگر قرار باشد هنوز در خصوص ادعای بنده (داشتن تناقض در حمایت های آقای موحدفر از حضرت امام ره) تمام نشده و طرفین، توافق به اتمام بحث در این خصوص نکرده اند، به ناگاه آقای موحدفر بگویند: «« نه! من میخواهم راجع به درست یا غلط بودن کار آقای مطهری (سماجت در موضوع رفع حصر) نظرتان را بدانم و تا ندانم ادامه نمیدهم.»»
این یعنی فلج کردن بحث اصلی و عقیم نمودن مناظره.
هرچند خود آقای موحدفر میدانند که من مانند معلم فرزندشان در فرانسه، «پرحرفم» و ممکن است پرگویی کنم اما حُسنم آن است که «فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم» زیرا سر و ته اتصالم به نظام ، ولایت و منافع ملی و دینی (لااقل در مرحله اعتقادی و نظری) روشن و بی پیرایه است .
4) موافقم که اگر هرکدام از ما معذوراتی در پاسخ دادن به سوالی یا موضوعی داشت راحت بگوید : از پاسخ به این مورد معذورم.(و یا حتی اعلام انصراف از ادامه مناظره کند)
5) بسیار مهم : لازم میدانم از برادرم جناب موحدفر درخواست کنم به هیچ وجه حق نداریم و نداشته باشیم که از نیّت طرف مقابل خبر بدهیم. نکته ای که در کامنت کذاییِ حضرتعالی چندبار تکرار شده و موجب درخواست بنده برای این مناظره شد.
مثلا : «شما سفسطه میکنید».
«شما میخواهید از فلانی جنازه سیاسی بسازید».
«شما مشخصات بنده را تگ زده اید..وزارت خارجه، فتنه،..»
اینها هیچ نیست مگر نیّت خوانی از طرف مقابل، که امریست نکوهیده و خارج ازانصاف. چه اینکه رفتار و گفتار بنده را به نافِ تعمّدِ در نیّتی که معلوم نیست داشته باشم بسته اید و این شگردی است قدیمی برای به عقب راندن طرف مقابل و وادار کردن او به انفعال. اتفاقاً در ادامه بحث لازم خواهد بود که به این اخلاق کلامی جنابعالی(که حکماً ریشه در قوت و صحت موضع شما ندارد) ورود خواهم کرد.
بنابراین مناظره را با تکرار کامنت اول خودم و کامنت جوابیه شما که بنده را به سفسطه و چه و چه.. متهم فرمودید آغاز میکنم :


بسم الله یاااالله...

کامنت اول موزون خطاب به موحدفر :
دغدغه کلی شما برای اوضاع قاراش میشی که مسببش را لجاجتهای سیاسی آقای هاشمی و اسارت وی در چنبره پنج فرزندش میدانم درک میکنم و [دغدغه مندی شما]قابل احترام است اما جسارتا اعوجاجاتی غیرقابل هضم در نوع پردازش شما به موضوع دیده میشود که سوال برانگیز است .
بنده دوسوال میکنم :
آقای سید محمد خامنه ای مدعی اند که« برخی نزدیکان امام (ره) ایشان را گاهی اغفال میکردند»
شما(موحدفر) چرا جلوتر از خود امام میروید وقتی آن حضرت،خودش در وصیتنامه اش اقرار و تاکید به اغفال شدن توسط عده ای دغلباز میفرماید فلذا ما را توصیه به محاسبه کردن حال فعلی افراد میکنند و نه لزوماً سوابقشان!
سوال بعدی اینکه :
امام در پذیرش قطعنامه به شما(موحدفر) و همرزمانتان و حتی خودش یادآوری و تاکید میکنند که کارتان و راهتان در دفاع مقدس درست بوده است. درحالیکه باهمان شجاعتی که اقرار به اغفال شدن ازسوی برخی دغلبازان نمودند میتوانستند در مورد دفاع مقدس هم اشتباهات خود را (اگر میداشتند)بیان کنند
حال بفرمایید وقتی همشهری بنده و شما (غلام علی رجایی) در ملاعام آن حضرت را به اشتباه و مقصر در کشته شدن آحاد مردم شهرهای تحت بمباران متهم کردند اعتراض و ابراز نگرانی نکردید؟

پاسخ موحدفر :
در مورد اظهارات آقای سید محمد خامنه ای در مورد امام شما سفسطه می کنید. از این نظر که چون خود امام یک بار از لفظ اغفال برای خودشان استفاده کردند تصور می کنید دیگران هم حق دارند این لفظ را در مورد ایشان با مصادیق دیگر بکار ببرند. با این تفاوت که افرادِ این بحث را خود امام می دانند و هیچ اشاره ای هم به کسی نکرده اند. آقای سید محمد خامنه ای در چند جا برخی از تصمیم‌ها و نظرات حضرت امام(ره) را تحت تأثیر گزارشات غلط و القائات اطرافیان ایشان می داند. مقطع مورد نظر آقای سید محمد خامنه ای زمان جنگ و مربوط به موضوع جنگ است .
از من می پرسید که چرا در فلان موضوع اظهار نطر نکردم.(موزون : ظاهرا مقصود جناب موحدفر همان موضوع سخنان غلام علی رجایی است) اتفاقا این سئوال را باید از خود شما پرسید که علیرغم انتقاداتی که از سوی برخی فعالان سیاسی و رسانه ای مانند خود آقای شریعتمداری از اظهارات جناب آقای سید محمد خامنه ای شد چرا شما از همان ابتدا تمام قد از این اظهارات حمایت کردید و با هر ضرب و زوری هست می خواهید جدول آن سخن حضرت امام را در زمان فعلی و با افرادی که شما نمی پسندید پر کنید.
وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا. مبادا دشمنی با جمعیّتی، شما را از مسیر عدالت خارج کند.! اگر کسانی با آقای هاشمی مشکل دارند داشته باشند اما به هاشمی زمان جنگ دست نزنند. شما می گویید ملاک حال افراد است اما با این شعار می خواهید تمام گذشته طرف را نابود کنید و برای اینکه از افراد یک جنازه سیاسی بسازید حاضرید امام و اطرافیانش را نیز خراب کنید. در حالی که آقای هاشمی امروز بعنوان نماینده مقام معظم رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند.


پاسخ اول موزون در قالب مناظره :
الف) اتهام سفسطه بازی به بنده، بارمنفی داشته و شما علناً (اماباتلویح) مرا به سوءاستفاده از فرمایش مولای راحلمان متهم نموده اید که اخلاقاً و انصافاً کار صحیحی نیست. همانطور که مولای حاضرمان مرتباً تأکید دارند که فرموده های مولای راحلمان فصل الخطاب است، پس من حق دارم که از فرموده های ایشان به عنوان «شاخص» استفاده کنم.
آقای موحدفر،
اگر چه مولای راحل درباره خودشان فقط «یکبار» از لفظ «اغفال شدن» استفاده کردند اما همین یکبار (که از سرمان هم زیاد است زیرا ایشان از خودگذشتگی کردند و این حقیقت تلخ را علنی نمودند) در نوع خود یکی از «شگفتی سازهای تاریخ انقلاب» است. با مقوله شگفتی سازها در مباحث آینده پژوهی که آشنایید. در واقع این سخن مولای راحل، برای ملت ایران حکم یک «قوی سیاه» را داشت که آن فقید سعید، ریسک بیانش را به جان خرید تا به ما بیاموزد که انقلاب را در برابر همان دغلبازانی که توانستند حضرت روح الله را با آن عظمت «در مقاطعی اغفال کنند» حفظ و حراست کنیم.
سوال : اگر پدر محترمتان به شما وصیت کند که برای اداره میراث خانوادگی، به برخی از نزدیکان(بی آنکه اسم از کسی ببرند) اعتمادِ دربَست نکنید و افراد را (همیشه ضمن حفظ احترام سوابقشان) با همان حال فعلی و رفتار و گفتاری که از آنان سرمیزند سَنجه نموده و نمره بدهید، شما این وصیت پدر را یکبارمصرف تلقی کرده و به موزه اش میسپارید؟ یا نصب العین قرارداده و دائما مراقب خویش و اطرافیان خواهید بود؟
انتظار نداشته باشید که سکاندار انقلاب بیاید و کسانی که در بدنه انقلاب نفوذ کرده و آنقدر دغلباز و چسبیده به انقلاب بودند (که حتی مصلحت را در افشای نامشان ندید) را نام ببرند زیرا کمترین انتظار مردم پس از افشای نام آنها، دستگیری و طردشان از سیستم بود و چه بسا کشور پس از قرائت وصیتنامه امام راحل به پرتگاهی بسیار خطرناک تر از پرتگاه 88 فرو میرفت. آن مولای راحلی که در وصیتنامه اش خبر از دغلبازانی میدهد که لازم است ما «حال فعلی آنها را ملاک قرار دهیم» کسی بود که علیرغم عدم رأی دادن به بنی صدر، حکم ریاست جمهوری آن ملعون را تنفیذ کردند. خمینی کبیر(ره) کسی است که علیرغم میل باطنش، حکم خبرگان در مورد قائم مقامی منتظری را هم پذیرفت.
اینها همه جلوه هایی از مصلحت و دلایل 25 سال گوشه نشینی علی(ع) است برادر!
جلوه هایی از همان «به تصمیم رساندن معصوم» که  در پذیرفتن حکمیتِ صفین اتفاق افتاد که به عقیده بنده فهمش اصلاً سخت نیست .
در باب خطر دغلبازانی که توانستند پیرجماران را اغفال کنند همین بس! که معظم له در افشای شیخ ساده لوح و کنار زدن او آنقدر خطر نمیدید که در افشای نام دغلبازان مصلحت اندیشی نمود.
زیرا ساده لوح تحت تأثیر القائات پیرامونی خود، مشکل آفرین میشود اما دغلباز، برنامه ریز و باهوش است و خطر افشاگری نقش او و دغلبازی هایش ممکن!! است همراه با خطرات فراوانی همراه باشد که حتی معصوم (ع) را 25 سال گوشه نشین سازد. حضرت امیر(ع) از نهروانی ها زجر کشید اما شکست نخورد. چون ساده لوح بودند. اما صفین و جمل ، معارکی دیگرند و آنجا بازار دغلبازانی بود که توأمان در اُردوی خودی و دشمن حضور داشتند.
پس از جنگ جمل بر کشته ها ایستاد و فرمود : ایکاش بیست سال پیش از این مرده بودم.
دقت فرمایید : 

ساده لوح میتواند خسارت بار باشد (مانند ابوموسی اشعری و ..) اما خطر و خسارت دغلباز حتماً بیش از ساده لوح است . گمان می کنید اگر مولای راحلمان ، مصلحت به افشای نام دغلبازانِ مورد اشاره شان میدیدند، در برکناری و افشای نامشان تعلل میکردند؟ فراموش کرده اید که « دیوِ دغل» تا بستر زناشویی امام مجتبی(ع) راه یافت؟ امامی که علم لدّنی داشت. امام خمینی(ره) که علم امام مجتبی (ع) را نداشت!  داشت؟
اصولا پیام این بخش از وصیت امام راحل برای بنده و شما جز این نیست که :
(( آگاه باشید که دغلبازانی خطرناک در نظام هستند که مرا هم توانستند اغفال کنند (شما ملت که جای خود دارید) و از آنجا که شیطان همیشه در کمین مسئولان و شخصیتهای تأثیرگذار بوده و ممکن است در 100 سال آینده هم کسانی متولد شوند که دغلبازانه در تاروپود کشور رسوخ کنند و با آگران دیسمانِ سوابق اولیه خود، نقابی برای پیاده سازی دغل خویش بسازند، حتماً و حتماً حالِ هر کس را در همان موقعی که با او سروکاردارید قیاس کرده و قضاوت نمایید چون ممکن است که به سوابق و خدماتش پشت کرده و به اهریمنی دغلباز مبدل شده باشد و مشغول امیال و مطامع خویش است و شما بیخبر باشید.))
جناب موحدفر،
فرمایشات مولای راحل را «یکبار مصرف» نکنیم و به فرزندانمان توصیه نماییم که گاهی به این گنجینه الماس سری بزنند.
اندیشه های امام ره «فریز» شدنی نیست اخوی.
باور کنید.
نمی بینید؟
امام امت(خامنه ای کبیر) به عنوان برترین، شجاعترین، باسوادترین، و هوشمندترین مدیرِ ارشدِ کنونیِ جهان(که دائما از دشمنانش یک گام جلوتر است) به ما سفارس میکنند که چشمه نوش فرمایشات حضرت روح الله(ره) باشیم.
شاید جنگهای اقلیمی امریکا (که کم و بیش از آن آگاهید) شما را به این فکر وادارد که نکند «امریکا میتواند غلطی بکند» و به همین خاطر، مصادیق «باخت ایران در مذاکرات هسته ای» با خط کش دیپلماسی چماق و  هویج سنجه کرده اید، من اما بر این باورم ایران را خشکِ خشک هم که بکنند و کُل کشور را غرق گرد و غبار هم که بنمایند باز هم ایران زنده است و امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. من باخت ایران را آنجا میدانم که وزیر ملت ایران، پاسپورت و مدارک شهروندی کشورهای آنسوی میز مذاکرات، در جیبش باشد(انشالله حقیقت نداشته باشد) باخت را آنجا میدانم که به «پیچ تاریخی» امامم باور نداشته باشم و قبول نداشته باشم که تا فروپاشی 50 ایالت منحوس دشمن، بیش از 20 سال زمان باقی نمانده است.
باخت ایران اینجاست که وزیر خارجه اش، رتبه بندی شش گانه بحران اقتصادی جهان و اینکه کشور ایران رتبه چهارم و امریکا و تمام 5+1 (حتی چین) رتبه اول مصیبت مالی را دارند و 52 هزار میلیارد دلار کسر بودجه و بدهی های داخلی و خارجی امریکا قانعش نکند که ما نیازی به جلب اعتماد امریکا نداریم و این اوست که باید دنبال ما بدود (کما اینکه در نامه های فدایت شوم های آنها به امام امت، این نکته مشهود است).
باخت جمهوری اسلامی در بی آبرویی تعیین تکلیف امریکا برای گزینه ی کرسی ایران در سازمان ملل است.
آری برادر!
علیرغم مودّت همشهری گری، بین من و شما و احترامی که برای بندپوتین های زمان جنگِ شما قائلم باید عرض کنم حال فعلی من و شما درباره چگونگی گردش قدرت و مدیریت در کشور، فاصله زیادی دارد که هیچ خوب نیست و من دائما به این فاصله ها لعنت میفرستم.
ب) در خصوص ادعاهای آیت الله سید محمد خامنه ای(دامت تاییداته) باید عرض کنم که ایشان جنگ را مورد بحث قرار ندادند بلکه در خصوص قضیه مک فارلین و ماهیت وقوع آن ادعاهایی طرح کردند.

اینکه وقوع داستان مک فارلین در مقطع زمانی جنگ بوده درست! اما «مربوط به موضوع جنگ» نبوده است. بنابراین سعی نکنیم آنچه را که در خصوص تایید 8 سال دفاع مقدس از سوی حضرت امام راحل به شما یادآوری کردم خَلط کنیم (انشالله که نیت شما این نیست). اینکه فرموده اید سیدمحمد خامنه ای در چندجای دیگر، چنین و چنان گفته اند نیز موضوع بحث ما نبود.
تعریض بنده به جنابعالی  دوسوال بود :
سوال اول : چرا در خصوص این ادعای امام خمینی(ره) که «کسانی توانسته باشند ایشان را اغفال کنند» جلوتر از خود امام می روید و پشت سر ایشان حرکت نمی کنید؟ کما اینکه آقای شریعتمداری را نیز به همین خاطر و از همین زاویه مورد سوال قرار دادم و از ایشان خواستم حمله نابجا به کسی نکنند و از آنجا که انسان صریحی هستم خواستم تا آقایان اجازه دهند تکلیف ادعای بزرگی که علیه شخصیت سیاسی آقای هاشمی شد روشن شود!
جناب موحدفر در مورد آقای هاشمی، من هم با شما موافقم!
هاشمی کم کسی نیست. لذا باید و باید! ادعای آقای سید محمد خامنه ای در خصوص اینکه ایشان(آقای هاشمی) مهره امریکاست یا خیر! روشن شود.
افسوس و صدافسوس که قوه قضاییه به این موضوع ورود نکرد. بالاخره یا آیت الله سیدمحمد خامنه ای خلاف واقع ادعا کرده اند که باید تکلیف ایشان را قانون روشن کند و یا میتوانند ادعای خود را اثبات کنند که باز هم قانون باید ورود کند.
دقت فرمایید :
عصبانیت من از آقای شریعتمداری و سلیمی نمین به دو دلیل بود :

یکی اینکه امکان اغفال امام راحل را از اساس بیخود دانستند که این، تکذیب و مخدوش کردن وصیتنامه سیاسی الهی پیرجماران است.

دیگر اینکه طوری روی این بخش از صحبتهای آقای خامنه ای چنبره زدند که اصل ادعای بزرگ ایشان در مورد جناب هاشمی گم شد!

اتفاقا برای بنده بسیار مهم است که ایشان راست گفته یا خلاف؟
هاشمی استوانه ی بسیار کم نظیری است در تاریخ انقلاب!
ما حق داریم بدانیم که عمری روی دیوار چه کسی یادگاری نوشته ایم یا نه؟
از سوی دیگر، حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای هم راوی ضعیفی نیستند بنابراین این پارادوکس دهشتناک نباید طرح عمومی میشد!

و حال که طرح شد باید به اذهان عموم احترام گذاشت و موضوع رمزگشایی شود. من اگر جای آقای هاشمی بودم فی الفور از ایشان شکایت میکردم تا موضوع روشن شود. متاسفانه شقشقیه ی دوستانی همچون شریعتمداری و نمین،  فضا را غبارآلود کرد.
جناب موحدفر،
میخواهید خوب مرا بشناسید؟
بنده روی ادعای ولایتمداری برخی از افراد شاخص کشوری،  اِن قُلت هایی دارم.
آقای شریعتمداری در مقاطعی بسیار خاص! مواضعی گرفته اند که بنده هنوز هم پاسخی برایشان ندارم و حتی گاهی حرفی را باید میزدند که نزدند و بالعکس!
که البته از طرق مختلفِ پنهان و آشکار، اعتراض و گلایه خود را به ایشان منتقل کرده ام. ایشان اگر ولایتمدار خالصی باشند باید مدیریت کیهان را به نیروی جوانتری بسپارند و خودشان مشاوره بدهند (مگر اینکه دستور آقا باشد که همچنان بمانند و ما بیخبر باشیم از این دستور، که بعید میدانم چنین باشد و از این لحاظ آقای شریعتمداری دست کمی از رسوب سید محمود دعایی در روزنامه اطلاعات ندارند).
آقای شریعتمداری تعریض کم ادبانه ای خطاب به آیت الله خامنه ای داشتند و اتمسفر بحث را از اتهامی که به شخصیت آقای هاشمی وارد شده بود تخلیه و منحرف کردند و به سمت حقیقتی که سندش در وصیتنامه امام موجود است بردند و این حرکتی عادی نبود که از آقایان شریعتمداری و سلیمی نمین سر زد.
آقای موحدفر،
اینکه حسین شریعتمداری مشاور رسانه ای رهبری است،
اینکه ناطق نوری به عنوان یکی از ساکت ترین افراد سال 88 هنوز هم رئیس دفتر بازرسی رهبری است،
اینکه آقای ولایتی در عین حال که مشاورعالی امام امت در امور بین الملل است با عملکرد خویش موجب تجزیه آرای اصولگرایان در انتخابات 92 شد و کمی بعد نیز رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت گشت،
اینکه..
اینکه..
هیچکدام، بنده را از خامنه ای دات آی آر مستغنی نمیکند.

نشنیده اید که گفته اند : تیمم باطل است آنجا که آب است؟

لذا اینجانب طبق همان توصیه خمینی کبیر(ره)، این آموزه را آویزه گوش دارم که همیشه ممکن است کسی یا کسانی در تاروپود دستگاه ولایت باشند اما فالش! بخوانند.
میخواهید خوبتر مرا بشناسید؟
من خامنه ای دات آی آر را هم فی سبیل الله و از روی عشق به امام امت(خامنه ای کبیر) رصد میکنم تا خدای ناکرده گردانندگان این زمزم سایبری در انعکاس منویات امام امت نیز دچار اشتباه سهوی نشوند.
سوال دوم : چگونه حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای را حتی باوجود «سند امکان اغفال امام راحل در وصیت نامه شان» در حد اشاره و قائل بودن به چنین امکانی قبول ندارید و ایشان یا دیگران را محق به استناد فرموده ی بنیانگذار کبیر انقلاب نمیدانید(حتی به این بهانه که خودشان یکی از قربانیان نتایج همین اغفالها بوده باشند) اما به غلام علی رجایی که رسماً حضرت روح الله را متهم به اشتباه و هدر دادن خون مردم زیر بمباران دشمن، در جنگی که شمای موحدفر همه افتخاراتتان را به آن گره زده اید نمود، هیچ اعتراضی ننمودید؟
بلکه پس از آن نوشته ی سیاه ایشان، بازهم چاق سلامتی سایبری تان با او برپاست؟
انصاف دهید برادر!
شخصیت حضرت آیت الله سید محمد خامنه ای و کسوت انقلابی و سنی ایشان کجا؟
غلام علی خودمان کجا؟
میزان ادعای آیت الله خامنه ای کجا؟
سطح اتهام رجایی به امام راحل کجا؟
من از شما خواستم تا این تناقض را پاسخ بدهید نه اینکه در مقابل سوال من، سوال طرح کنید آنهم سوالی که ربطش به رابطش معلوم نیست.
هرچند که پیش چشم دوستان ناظر بر مناظره میتوانید بگویید : تمایلی به پاسخ این تناقض ندارم .
بسیار خب!
جمله ی «ملاک حال فعلی افراد است» را شعار خواندید .
احتراماً «شعار» یک آرمان است که قرار است در آینده محقق شود(مثل مرگ بر شوروی ، مرگ بر صدام یا..) اما آن حضرت ناظر به اِغفالی که قبلا شده بودند، یک مانیفیست یک خطی برایمان به ارث گذاشتند تا هرکس را در همان لحظه بسنجیم، مانند شیخ یوسف صانعی که فتواهای خودش را هم 180 درجه جابجا کرده چه رسد به آرمانهای انقلاب. 
پیشنهاد میکنم به فرزندانمان بیاموزیم که 60 سال بعد از این هم (که موزون و موحدفری در کار نباشد) برای بزرگان آینده ی کشور-که در زمان فعلی معلوم نیست درکدام مهد کودک به سر میبرند- این دستور العمل بنیانگذار کبیر انقلاب را نصب العین قرار دهند.
مهران جان!

اینروزها بهتر میفهمم چرا عده ای با وجود یک واحد درسی وصیتنامه امام در دانشگاهها مشکل داشتند.
«ملاک حال فعلی افراد است» یک شعار نیست بلکه یک دارو است که می بایست با شعور ممزوج کرده و در هاون بصیرت کوبیده و خوب مخلوطش کنیم و هفته ای یک جرعه بنوشیم تا چشم بصیرتمان نور لازم را داشته باشد. اینها بازی با کلمات یا رقاصی واژه ها نیست جناب موحد فر، بلکه پاسخی است به اتهام سفسطه بازی شما به بنده.
ج) گفتید : با هر ضرب و زوری هست می خواهید جدول آن سخن حضرت امام را در زمان فعلی و با افرادی که شما نمی پسندید پر کنید
متاسفانه این هم یک نیّت خوانی و یک اتهام بیش نیست.
ادبیات خوبی هم روی آن استوار نیست.
شاید مشکل شما «افراد» باشند اما مشکل بنده «عملکرد و موضع» افراد است. شما در کامنتهایی که در پیِ این موضوع برایم نوشتید اشاره ای بیربط و ناگهانی به علی مطهری داشتید و طعنه زدید که ایشان برای زدن حرفش در مجلس، نیاز به آژان دارند.
دقت کنید  و انصاف دهید :
وقتی قوی سیاه مک فارلین افشا می شود 8 نفر از نمایندگان مجلس در کمال احترام وزارت خارجه را مورد سوال قرار میدهند (اینجا) آن موضع غضب آلود امام راحل که در همان آدرس موجود است به دنبال دارد.

لطفا دقیق تر بخوانید.
حال شما خودت را جای آقای سید محمد خامنه ای و آن 7 نفر دیگر بگذارید.
آیا در قبال آن سوالات قانونی و بدون مشکل، از بروز غضب حضرت امام راحل، غرق بهت و تعجب نمی شوید؟
مگر آنان چه گفتند؟
آیا غیر از اینکه از جایگاه نمایندگی شان استفاده کرده و محترمانه از وزارت مربوطه توضیح خواستند کاری کردند؟
چرا مولایشان باید آن گونه خشمگین شوند؟ آیا ذره ای هم نمیتوان احتمال داد که کسی یا کسانی بین ایشان و امام ره، مسائل را وارونه جلوه داده باشد؟
حال بیاییم یک مثال در وضعیت کنونی را با آن اتفاق تلخ قیاس کنیم.
آن امام راحل و آن آیت الله سیدمحمد خامنه ای را رها کنید و به این امام حاضر و علی مطهری بنگرید.
مطهری درخواست خود را لجوجانه پیگیری میکند تا جایی که برای نشان دادن شجاعتش، نزد امام امت نیز ادعای ظالمانه بودن حصر سران فتنه را بیان میکند و پاسخ مهربانانه و صبورانه آن حضرت را در قبال وقاحت خویش می شنود و جاهلانه به بیرون دَرز میدهد تا به همه اثبات کند که میتوان توی روی ولی فقیه ایستاد و به معظم له گفت : « شورای عالی امنیت ملی ات که نماینده ات آنجا حضور دارد ظالم است».
سوال : آقای موحدفر شما که طاقت برداشت «اغفال شدن امام راحل» را از سوی یکی از قربانیان این اغفال احتمالی (آیت الله خامنه ای) ندارید و موضوع به آن روشنی را نادیده میگیرید چگونه برای ساختارشکنی وقیحانه علی مطهری حق! قائلید و رأفت و مظلومیت رهبری را در این فقره، همچنان نادیده میگیرید ؟
آیا علی مطهری یک هفته پس از خبیث خواندن تحریف کنندگان 9 دی از سوی رهبری، حق دارد که از تریبون خانه ملت فریاد بزند که 9دی اگر آنی! نباشد که من میگویم، یوم الشیطان خواهد بود؟
خدایی بفرمایید،
اگر علی مطهری در زمان امام راحل نماینده بود و این چنین عمل میکرد قبل از حضرت امام(ره) این پدربزرگوارش  نبود که او را تا منزل، سینه خیز می بُرد؟
شرافتاً، برداشت شخصی آقای سید محمد خامنه ای از آن موضوعِ سی سال پیش، سنگین تر است یا دریدگی و گستاخی آنلاینِ علی مطهری در برابر ولی فقیه و قانون؟

آیا رئیس دستگاه قضا نیز اعلام نکرد که حصر سران فتنه قانونی است؟

پس چرا مجدداً بایداین کُد در مجلس رزنانس شود؟
آقای موحدفر،
جسارتاً اگر مانند علی مطهری بخواهید بگویید : « همیشه و همه جا تا ولی فقیه هیچ نگفته و مصرح نکرده ما جُم نمیخوریم» باید بگویم که با شما موافق نیستم.(بگذریم که علی مطهری این حرف را زمان احمدی نژاد میزد و حالا عیان ساخته که دروغ میگفت و حتی ولی فقیه هم مستقیما به او در خصوص رفع حصر میگوید تءثیری ندارد)
اما اگر موافق باشم باید متقابلاً به شما نیز گفت : مگر اکنون آقای هاشمی اعلام کرده که ایها الناس به دادم برسید میخواهند مرا جنازه سیاسی کنند، که شمای موحدفر به حمایت از ایشان خروش کرده اید؟
واقعا این سوالی است آقای موحدفر،
چرا وقتی کسی چون علی مطهری اینگونه گستاخی کرده و حرمت حضور و کلام «آقا» را بر زمین میزند به همان اندازه که داغدار آقای هاشمی میشوید نگران حفظ حرمت امام حاضرتان نیستید؟
به صرف گفتن یک عبارت «مقام معظم رهبری» در وبلاگتان کفایت نمی کند اخوی.
امام راحل مگر نفرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت تان آسیب نخورد؟
ما اما وظیفه خویش میدانستیم در کنار پشتیبانی از ولایت فقیه، پشتیبان کسانی چون هاشمی هم باشیم. لکن تا زمانی که هاشمی ها و خاتمی ها خودشان نخواهند جنازه سیاسی شوند.
چه اینکه همیشه دعا کرده و میکنم خدایا آقای هاشمی را از شر اطرافیان نامناسب برهان.
برادرمن!

ما هم همان هاشمی سابق را میخواهیم و شما در این آرزو «تنها» نیستید.
اتفاقا ما در تحقق حفظ هاشمی دهه شصت از شما جلوتریم زیرا با نقدعملکرد ایشان تلاش میکنیم تا همان هاشمی زمان جنگ محقق سازیم.
ولی شما صرفا مایلید دکوری از هاشمیِ آنزمان بماند و  همچون یک اثر هنری بنشینید و  سِیلَش کنید.
دوست دیپلمات من ،

شما هر چقدر هم آقای هاشمی را دوست داشته باشید موظفید آبروی هاشمی را بیش از خودش دوست داشته باشید زیرا وی بخش مهمی از شناسنامه انقلاب است لذا وقتی سال 68 در اولین خطبه های بعد از رحلت امام ره پشت تریبون رفت و گفت : برخی عناوین مانند «امام امت» باید برای ایشان محفوظ بماند، شمای موحدفر باید قیام میکردی و میگفتید که آقای هاشمی نکنید اینکار را. رهبر و ملت یعنی چارچوب مرزهای ایران.
اما امام و امت یعنی همان پارادایم مهدوی که انقلاب اسلامی موظف است شکلش دهد و صحنه را برای ظهور بقیه الله الاعظم عج آماده کند.
آقای موحدفر،
من عقلم نکشید که به آقای هاشمی در آن زمان بگویم.
شما چه؟
فرض کنیم شما هم حواستان نبوده به این نکته.
حالا چه؟
حالا هرچه قلمتان را سرچ میکنم عنوانی فراتر از مقام معظم رهبری در کلامتان هویدا نیست.
حیف نیست؟
«امام» که شخص نیست برادر!

شخصیت است! شخصیت!!
امامی در سال 68 از دنیا رفت، امامت که هست!
گاهی در وجود سید روح الله ظهور میکند گاهی در قامت سید علی.
خدا را شکر میکنم که اساس ولایت شناسی ام آنقدر محکم هست که بدانم «مهم تر از امام خمینی و امام خامنه ای» امامت آنان و مهم تر از ولی فقیه «ولایت فقیه» است که متضمن سعادت این مردم است.
تکرار میکنم : جایگاه حضرت آقا از خود حضرت آقا محترم تر است.
شما انتظاردارید یک آقازاده متوهم بنام علی مطهری که به او (به دروغ) گفته اند «تو هم عین پدرت میتوانی رو در روی ولی فقیه بایستی و از او  ایراد بگیری؟» آنهم نه کارشناسانه بلکه لجوجانه؟ امام امت(خامنه ای کبیر) باید شخصا ورود کنند و جلوی این حرمت شکنی را بگیرند؟ آیا این نگرش علی مطهری و این فوتی که سران فتنه در پاچه ی ایشان کرده اند موجب تخریب بِرند و اعتبار شهید مطهری نخواهد شد؟ شما را به خدا در دفاعی که از این پسر میکنید لااقل نگران رودر رو شدن با علامه مطهری (قدس سره) در عالم برزخ  هم باشید.
سخت است!

والله سخت و جگر سوز است که آبروی دنیوی شهید مطهری را که قطره قطره در طی دهها سال کسب کرد فدای بچه بازی های پسرش شده و طی چند صباح کنونی و موج سواری های سیاسی ذبح شود.

ظلم بزرگی است.
آیا واقعاً مهران موحدفر و هم رزمانش در زمان جنگ، برای کوچکترین تصمیمات صبر میکردند تا از زبان خود امام خمینی(ره) بشنوند؟

آقای کارشناس عزیز، اگر ولایت را امامزاده بدانید آیا آقازاده ها خادمینی نیستند که در رعایت حرمت این امامزاده از همه ی ما مستحق ترند؟
جناب موحد فر،
اگر قائلید که هیچکس امام را اغفال نکرده و امام (العیاذ بالله) بیخود در وصیت نامه اش موضوع را طرح کرده و یا ویترینی و ظاهری طرح موضوع کرده و کسی از پس اغفال امام بر نمی آمده باید قائل به این باشید که حضرت امام اشراف و آگاهی داشته  اند به گاراژهایی که مهدی کروبی در زمان ریاستش (در زمان حیات امام) بر بنیاد شهید برای زندانی کردن زنان شهدا تعبیه کرده بود و درمناظره اش با احمدی نژاد افشا شد؟؟
کدام است آقای موحدفر؟
حضرت روح الله از زندانی کردن همسران شهدا در گاراژهای اختصاصی بنیاد شهید اطلاع داشتند ؟
یا دغلبازی همچون کروبی این موضوع را از معظم له مخفی نگاهداشته بود؟
یادتان باشد که کروبی در مناظره با فرزند ملت چه گفت؟
«هیچکس به اندازه من از امام حکم ندارد».
عنایت دارید؟
پس میشود کسی بیشترین احکام را از امام گرفته باشد اما ایشان را با دغلبازی از جنایات خویش بیخبر و غافل نگهداشته باشد.
آقای موحدفر، شهید رضاساکی خودمان را یادتان هست؟ بالای سرش هم رفتید در بیمارستان خاتم الانبیاء
نوشتم در دیسون، درد و دل برادرش و دلیل سی سال گمنام ماندن این جانباز قطع نخاع را .
آیا امام راحل از رفتار فاطمه کروبی و حذف این جانباز از لیست قطع نخاعی های کشور خبر داشت؟ یا بی خبر و غافل بود؟ و خدا میداند که اگر حضرت روح الله (یا برخی بزرگان مانند امام خامنه ای) از این جنایات خبر میداشتند کروبی را به 8 قسمت مساوی تقسیم میکردند.
جناب موحد فر،
کسی به دنبال جدول پر کردن نیست بلکه این حضراتند که دائما دنبال آنند که قطار انقلاب را از خط خارج کرده و به جدول بزنند. راجع به هاشمی(که اصل و عمق عصبیت شما از دست آقای خامنه ای و بنده بابت ایشان است) باید بگویم :
مرگ بر کسی باد که بخواهد از هاشمی جنازه سیاسی بسازد.
البته بنده شخص آقای هاشمی را از این نفرین معاف میکنم زیرا معتقدم کسی که بیشترین تلاش را در 9 سال اخیر برای جنازه کردن شخصیت سیاسی ایشان کرده، خودِ خودِ  ایشان است و بس.
لذا مرگ بر هر کسی(غیر از هاشمی) که بخواهد ایشان را جنازه سیاسی کند.
هاشمی آنروز حذف خویش از صفحه سیاست را کلید زد که به جای بزرگی کردن و پدری کردن برای یکی از مدیرانش(احمدی نژاد) که توانسته بود به ریاست جمهوری برسد، خودش را تا حد رویارویی با ایشان پایین آورد.
واقعا اول احمدی نژاد شروع کرد یا هاشمی و اطرافیانش؟
همه میدانند و سابقه و حافظه روزنامه ها و سایتهای خبری (از 84 تا 88) بهترین گواه است که با پا گذاشتن یکی از مدیران پایین دستِ کشور به منطقه ممنوعه قدرت، خیلی ها احساسِ ترس کردند.
ای کاش همان 84 هاشمی راهش را از همه جدا میکرد و احمدی نژاد را به جای کوبیدن، مصادره و حمایت میکرد.
هاشمی آنجا آغاز به حذف شدن از صحنه سیاسی کرد که برای دوجمله که احمدی نژاد - پس از ماهها حملات فرزندانش به او- در مناظره طرح کرد سکوت نکرده و تا همین حالا هم سکوت نمی کند و این همه هجمه را خودش و اطرافیانش کوتاه نکرده اند.
واقعا اگر احمدی نژاد در مناظره با موسوی دروغی راجع به هاشمی گفته بود آیا نمی بایست گوشش را میگرفت و تحویل قوه قضاییه میداد؟
چرا اینکار را نکرد هاشمی؟
نگویید که کلاس هاشمی بالاتر از اینهاست زیرا اگر خودش و بازیکنانش سکوت میکردند و به روی احمدی نژاد نمی آوردند شاید قابل قبول بود که هاشمی بخاطر حفش کلاسش برای این ادعاها ارزشی قائل نیست .

اما 5 سال حمله به سرتاپای احمدی نژاد بابت همان دوخط ادعای احمدی نژاد نشان داد که هاشمی نتوانسته ازآن سخنان بگذرد و  از سویی توان رجوع به قانون را هم ندارد.
و این مدل موضع گیری عامدانه ی هاشمی است که  او را به سمت حذف سیاسی سوق میدهد نه من یا دیگران.
هاشمی آنجا جنازه سیاسی شدن را آغاز کرد که نامه بدون سلام و والسلام به امام امت نوشت.
چطور، آقای سید محمد خامنه ای حق ندارد موضع حضرت امام راحل در مقابل آن نامه نمایندگان را سوال برانگیز بداند اما هاشمی میتواند به امام حاضر، نامه بنویسد و ایشان را نوید دود و آتش خیابانی بدهد؟
شما را به فاطمه ی زهرا(س) سوگند میدهم آیا هاشمی جرأت نوشتن آن نامه علنی 88  را به امام خمینی (ره)، آنهم از طریق رسانه ها داشت؟ شما را به تشنگی هایی که در عملیات رمضان کشیدید قسم میدهم منصفانه جواب دهید که آن نامه ی هاشمی را و مدل ارایه اش به «آقا» از طریق اینترنت را، رعایت «پشتیبانی از ولایت فقیه» میدانید؟ آیا ما هاشمی را به جنازه سیاسی تبدیل کردیم یا آن نامه ی هاشمی؟.
این است منطق تان جناب موحد فر؟
اگر مدل دفاع شما از آقای هاشمی مانند غلام علی رجایی باشد که پیش از آنکه مشاور هاشمی شود از اینکه هاشمی را مفسر کبیر قرآن مینامند معترض شده و با قلمش عنوان میدارد که عنوان مفسر بزرگ برای هاشمی ظلم است به کسانی همچون علامه طباطبایی، اما پس از اینکه نانش را به نام هاشمی گره میزند عنوان میدارد که «هاشمی مفسر برزگ قرآن».
دقیقا همان قصه محمود غزنوی و بادمجان و نوکر.
غلام علی نوکر قرآن نیست بلکه مشاور آقای هاشمی است.
و شما اخوی، اگر برای آیت الله سید محمد خامنه ای قائل به ادعای مربوط به اغفال و هکذا نیستید برای علی مطهری هم قائل باشید که این بچه نیاز به اصلاح و تربیت مجدد از سوی مادرش دارد تا بیاموزد که مجلس جای زدن کف گرگی به دهان نمایندگان نیست.
و سخن آخر..
هاشمی البته که رئیس مجمع تشخیص مصلحت است اما اینکه فرمودید «نماینده رهبری هستند» را نفهمیدم.
نماینده رهبری در کجا هستند؟
نماینده رهبری تعریف دارد لطفا جدول سِمَت های اعلام نشده را پر نکنید.
خود شما در هر شغلی هستید اگر ولایتمدار باشید(که انشالله هستید) نماینده رهبری در شغل خودتان هستید اگر به لحاظ مفهومی باشد.
وانگهی، جدیدترین شغلی که به آقای هاشمی از سوی امام امت داده شده در چه تاریخی بوده؟
ابقای ریاست مجمع را نمیگویم.
جان برادر!
پرگویی کردم اما سخن را اینگونه به پایان میرسانم :
اختلاف عمیق و اصلی امام امت و آقای هاشمی که از 15 سال پیش جدی شد هیچ نیست جز یک عبارت:
«گردش قدرت».
آقا به درستی مایلند که تمام ملت در قدرت سهیم باشند زیرا حضرت عزراییل تضمین نکرده که آقای هاشمی تا 200 سال بعد در این عالم حضور دارند و ما از فیض مدیریت شان بهره مندیم.
بلکه مردم باید بتوانند از فرمانداری ماکو به ریاست جمهوری برسند و خدمت کنند و بروند خانه شان و نوبت خدمت را به دیگری بدهند.
آقای هاشمی در تمام 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد دائما فریاد زدند که مدیران و نخبگان نظام، خانه نشین شدند.
سال 92 شد و دیدید که مدیران آقای هاشمی یک دوجین پیرمرد بیش نبودند.

والسلام

ببخشید طولانی شد (در عوض الان بارگذاری کردم که در تعطیلات آخر هفته ی آلمان راحت بخوانید)


از آنجا که مطلب دیسون کوتاه بود، خوانندگان دیسون میتوانند این مطلب را نیز مطالعه کنند +

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۹:۱۲
مهران موزون