دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حلال» ثبت شده است

خانه پدربزرگ مادری ام در قلب شهر اهواز بود.

خانه ای بزرگ و فراخ.

درخت کُناری که پدربزرگ با دستان خودش 80 سال پیش در وسط حیاط نشانده بود خاطرات و خدمات زیادی را برای اهالی خانه رقم زده است.

به گمانم هنوز هم باشدش.

الغرض حدود 10 جفتخانه ی کموتر، در دیوارهای ضلع غربی حیاط تعبیه شده و همین 10 جفتخانه، زایشگاه و پرورشگاه بچه کموترهای یک گله 200 تایی بود.

شاید گمان کنید از کموترهای چاهی حرف میزنم.

نه.

دقیقا همان کموترهای گُل مَنگلی و گل باقالی محبوب کموتربازها را عرض میکنم.

اما گله کموترِ پدربزرگ، هیچ شباهتی که کُله ی کموتربازها نداشت و درست مانند کموترهای چاهی وحشی با آنان رفتار میشد. کسی کارشان نداشت. کسی اسیرشان نکرده بود.

باباحج عبده(پدربزرگم) دوسال قبل از تولد من در سن 97 سالگی فوت کرده و او را در وادی السلام نجف اشرف کنار مرحوم مادرش به خاک سپردند اما زندگی من با گفتار، رفتار و منشی که از او به جای مانده و در گوشم نجوا کرده بودند مأنوس شد.

همیشه دلم میخواسته از او برای دوستان دیسونی بگویم اما به دو دلیل نشده.

یکی اینکه زندگی 97 ساله ی او بیش از رُمان کلیدر دولت آبادی ضخامت خواهد داشت و در قالب یک پست وبلاگی نمیگنجد.

دوم اینکه میترسم از او بگویم و متهم شوم به «تکاثر گرایی» و به مرور حساسیت در ذهن عزیزان ایجاد شود که خدای ناکرده جدم را به رخ میکشم.

ایضاً در مورد پدربزرگ پدری ام مرحوم «خواجه عبدالکریم موزون» که تنها دزفولی تاریخ است که از دزفول تا تایگاههای سیبری روسیه را با پای پیاده گز کرده است آنهم نه برای جهانگردی  بلکه برای تجارت.

برگردیم به کموترهای خانه باباحج عبده..

من به سهم خودم اُنسی داشتم با آنها عجیب.

هیچ نانی و ته سفره ای در خانه ی پدربزرگ دور ریخته نمیشد مگر اینکه آرام آرام به خورد این کموترهای زیبا میرفت.

خودشان تخم و بَچ میکردند، خودشان پرواز میکردند و خودشان جفتخانه ها را به عنوان زایشگاه موقتی به یکدیگر اجاره میدادند.

محل جفتخانه ها طوری توسط خود باباحج عبده مهندسی شده بود که گربه ها را به آن راهی نبود.

ضمن اینکه درخت کُنار خانه ی پدربزرگ، دقیقاً طوری وسط حیاط کاشته شده بود که کل خانه سایه داشت و نیز کموترها به عنوان یک مکان امن برای خوابیدن از آن استفاده میکردند لذا اگر گربه ای میخواست کموتری را قُروط کند باید از تنه ی کُنار در وسط حیاط با کشیدن پنجول و مصیبت بالا برود و این ریسک را بپذیرد که ما اهالی خانه باخبر شویم.

دقیقا گربه ها شبانه میتوانستند در موقعی که کموترها خواب بودند به سراغ آنان بروند و همانطور که عرض کردم این کارشان ریسک بزرگی داشت.

چرا؟

تنها راه برگشت شان همان تنه وسط حیاط کنار بود و ما منتظر بودیم که گوشمالی شان بدهیم.

لذا گربه ها از آن گله دویست تایی کموتر نصیب زیادی نداشتند.

یادم هست شبی گربه ای نر و گردن کلفت بالای درخت رفته و یکی دوکموتر را لقمه چپ کرده بود.

وقتی دایی ام و یکی از شوهر خاله ها باخبر شدند با تفنگ بادی زیر درخت ایستادند و گربه را هدف گرفتند.

اما گربه هر بار جابجا میشد و لای شاخ و برگ کُنار قایم میشد.

بالاخره دایی ام تفنگ را از شوهر خواهرش گرفت و ابتدا لامپ مهتابی تارمه ی مشرف به کُنار را خاموش کرد.

حیاط غرق تاریکی شد و تنها چیزی که روشن و درخشان بود چشمان زمردین گربه بیچاره بود.

معمولا گربه سانان وقتی در تاریکی اند تصور میکنند که دیده نمیشوند و نمیدانند که چشمانشان چه برقی میزند.

دایی امیر در کمال راحتی با شلیک دوساچمه، چشمان گربه را ترکاند و سپس مهتابی را روشن کرده و تفنگ را به شوهر خاله ام داده و گفت : زنش تا اُفته زیر، دگه کور که بیسه تکون نمخوره.(اونقدر تیر بهش بزن تا بیفته پایین، دیگه کور شده و از جاش تکون نمیخوره)

و همین طور شد.

گربه به دلیل نابینایی تکان نمیخورد و آنقدر ساچمه های قدرتمند تفنگ در بدنش نشست و خون به زمین چکید تا بالاخره سقوط کرد و جان باخت.

غرض از ذکر این خاطره، بیان تنبیه گربه و سلاخی آن نبود بلکه میخواستم بگویم آن گله ی کموتر پدربزرگ به مرور و طی سالهای جنگ به دلیل آنکه اهالی خانه حضور مستمری نداشتند از بین رفتند و پراکنده شدند.

من اما همیشه با خود میگفتم : چرا داشتن کموتر، آنقدر حس خوبی  داشت؟

چرا سالهاست این حس از وجودم زدوده نشده؟ چرا پدربزرگ اصرار به داشتن آنهمه کموتر در خانه داشته.

چرا هنوز هم دوست دارم کموترداری کنم و حتی بخشی از گوشت خوراکی خانه را با پرورش آن تامین کنم؟

چرا؟

تا امروز که احادیث و روایات زیر را شنیدم به جواب رسیدم.

بخوانید و نظر دهید :

1. ابوحمزه ثمالى می‌گوید:

نوه‌ام چند کبوتر داشت. من از خشم، کبوترهاى او را سر بریدم. [پس از مدتی] به مکه رفته و قبل از طلوع آفتاب پیش امام باقر(ع) رفتم. زمانی که آفتاب طلوع کرد، کبوتر بسیارى در آن‌جا دیدم، با خود گفتم مسائلى از او بپرسم و جواب‌هایش را بنویسم با این حال در فکر کارى بودم که در کوفه انجام دادم و بدون دلیل آن کبوترها را سر بریدم و پیش خود گفتم: اگر در کبوتر خیرى نبود، امام آنها را نگه نمی‌داشت،

امام(ع) به من فرمود: «اى ابا حمزه! تو را چه شده!»

گفتم: یابن رسول اللَّه خوب است،

فرمود: «دلت جاى دیگر است؟»

گفتم: آرى بخدا

و داستان سر بریدن کبوترها را گفتم و گفتم اکنون در عجبم از این همه کبوتر که شما دارید.

فرمود: «کار بسیار بدی کردی...».
2. عبد الکریم بن صالح:

نزد امام صادق(ع) رفتم و دیدم سه کبوتر سرخ بر بسترش هستند و فضله انداختند

گفتم: قربانت اینها بستر را آلوده کردند،

فرمود: «مشکلی نیست، خوب است که در خانه باشند».
3. محمّد بن کرامه:

در خانه امام موسى بن جعفر(ع) یک جفت کبوتر دیدم که پَرهای آن سبز بود و اندکى سرخى داشت و ماده‏ سیاه بود و امام نان برایشان خُرد می‌کرد.

(مهران موزون : من عاشق خرد کردن نان های ته سفره خانه پدربزرگ با دندانهایم و ریختن برای کبوترها بود)

علاوه بر اینها توصیه‌هایی نیز در مورد نگهداری کبوتر وجود دارد؛

زید شحام نقل کرده است: در نزد امام صادق(ع) صحبت از کبوتر شد و ایشان فرمودند: «آنها را در خانه‌هاى خود داشته باشید که محبوب هستند».
برای نگهداشتن کبوتر در خانه، آثاری در روایات ذکر شده که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:
دور کردن اجنه و شیاطین از خانه
امام صادق(ع): «کبوتر از پرنده‌هاى پیغمبران است که در خانه خود داشتند و در هر خانه که باشند، آفت جن به اهل آن خانه نرسد؛ چون سفیهانِ جن، در خانه بازى کنند، با کبوتر مشغول شوند و مردم را کاری ندارند».

از امام صادق(ع) نقل دیگری نیز وجود دارد که صدای پَر زدن کبوتر، شیاطین را می‌راند.
جلوگیری از نابودی خانه
امام صادق(ع) فرمود: خدای عزّ و جلّ به وسیله کبوتر از شکست و نابودی خانه جلوگیری می‌کند.

منظور از «هَدَّةِ الدَّارِ» هم می‌تواند به معنای نابودی خانه باشد و هم احتمال دارد منظور دفع ضرر از افراد ضعیف خانه چون زنان و فرزندان باشد.
رفع تنهایی به وسیله کبوتر
مردى به پیامبر خدا(ص) از هراس و تنهایی شکایت کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: «یک جفت کبوتر بگیر».
امام صادق(ع) فرمود: «کبوتر را در خانه پیش من بگذارید تا همدم من باشد».
 

منابع احادیث و روایات +


یک پیشنهاد اقتصاد مقاومتی به آنان که حیاط ویلایی دارند و به ویروس آپارتمان نشینی دچار نیستند :

10 جفت کموتر خانگی را میتوانید با یکصدهزارتومان در پشت بام خانه تان خریداری و نگهداری کنید و با تخم و بچ و ازدیاد آنان حدود 20 درصد گوشت قرمز سالیانه خود را تامین کنید.

نگران نباشید : این یک پیشنهاد مطالعه شده است.

فضولات آنان نیز یکی از داغترین کودهای لازم برای درختان جلوی خانه ی شماست.

یک پیشنهاد برای آنان که فرصت و امکان نگهداری کموتر را ندارند اما به دنبال لذت بردن از نان و دانه دادن به کموترها هستند :

به زیارتگاه محمدبن جعفر(ع) هفته ای یکبار سربزنید و کمی نان و گندم و برنج ته سفره را با خود ببرید حدود 100 کموتر زیبا آنجا هست که منتظرتان هستند.

مطمئن باشید آرامش روحی عجیبی خواهید یافت.


بازنشر مطلب در سایت دزنا +

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۷
مهران موزون