پلابچیلون
عوارض زمین در شهر باستانی دزفول به نحوی است که حاشیه رودخانه را عمدتاً محلات شیب داری تشکیل میدهند که گاهی این شیبها به واسطه ی پله های طولانی به ساحل رودخانه منتهی می شوند.
این پله ها هرکدام نامی برای خود دارند.
مشهورترین این پله ها را پلابچیلون (pellaa bachiloon)گویند که ترجمه ملی آن می شود : پله های جوجه ها.
منظور از بچیله (bachila) چیزی نیست جز جوجه های مرغ و خروس.
مُسّمای این نامگذاری دقیقا روشن نیست هرچند گفته میشود که شکل کوتاه پله ها برای آن طراحی شده تا مرغ و خروس و جوجه های خانه های بالای این پله ها بتوانند روزانه برای «چَرا» به ساحل رودخانه رفته و غروب به خانه برگردند.
اما گمان نگارنده آنست که کوتاهی این پله ها (در قیاس با پله هایی که در دیگر محلات وجود دارد و یا پله های شوادوون منازل) موجب شده تا مردم بگویند : این پله ها آنقدر کوتاه هستند که حتی جوجه ها نیز قادر به بالا رفتن از آنند.
بگذریم..
دلیل اصلی درج این مطلب یادآوری نکته ای به مسئولین بود :
حضرات،
بزرگواران،
عزیزان،
ای که دستت میرسد...
کاری بکن!
این پله ها یک نماد فولکلوریک و تمدنی است.
یک کُد فرهنگی میان تمامی دسفیلیون روی کره زمین است.
لطف کنید و با اندکی بودجه ناقابل(گمان نمیکنم به 50 میلیون برسد) این پله ها را به همین شکلی که هست مرمت و زیبا سازی فرمایید.
این ناودانهای ناساز را از چشم انداز کلی آن حذف فرمایید.
این جوی پر از فضولات را بپوشانید.
معماری و مهندسی پله ها را به همین(با سنگهای رودخانه) مرمت و نوسازی کنید. قدری گل و گیاه و گلدان روی کناره های آن بچینید.( اگر دوستی زحمت بکشد و با فتوشاپ کمی این عکس را مزین به گیاهان آویخته مزین کند عرض بنده روشن تر خواهد شد. همان گلهای کاغذی قرمز رنگ دزفولی اگر از در و دیوار این پله های تاریخی آویخته شود شک نکنید که چهره اش جهانی خواهد شد.
میخواهید بگویید مهاجمانی! هستند که گلها و گلدان ها را نابود میکنند؟
مشکلی نیست!
آنقدر گل بکارید و بکنند و بکارید که از رو بروند.(این تنها شعاری است که از غلامحسین کرباسچی، در برداشتن دیوار فلزی پارکهای تهران به دلم نشست).
کاری کنید که دزفولی ها، غیر دزفولی ها، گردشگران داخلی و خارجی بی آنکه دستشان را جلوی بینی شان بگیرند از این پله ها عبور کنند.
بد نیست خوانندگان عزیز بدانند که نوه ی حاج مصطفای دزفولی(سازنده و معمار قلعه شوش) بالای همین پله های زیبا و نوستالژیک خانه ای دارد که به مدد رئیس محترم میراث فرهنگی یکبار درون آن رفته و نظاره گر هنر معمار معروف و شهیر دزفولی مرحوم صنیعی(نوه ی مرحوم حج مصطفا) بوده ام.
از پلابچیلون که بالا میروید دست راست بپیچید و دوباره دست چپ بپیچید و اولین خانه دست راست همان خانه ای است که میگویم.
این خانه رو به خرابی است.
شاید قیمت آن 400 تومان نشود اما واقعا جای رسیدگی و مرمت دارد و حتی میتواند یک مرکز فرهنگی شود.
چشم اندازها و پنت هاوس هایی که این خانه عجیباً غریبا رو به رودخانه و پل دارد شگفت انگیز است.
و اما باز هم که از پلابچیلون بالا بروید و دست چپ بپیچید(خلاف جهت خانه مرحوم صنیعی) کمی مانده به سرمیدان صوبیون، خانه ای است که نام صاحبش یادم رفته و به خوبی مرمت شده و ظاهرا بسیار دیدنی است که هنوز بنده موفق به زیارت داخلش نشده ام.
درست پایین پلابچیون(از بالا که پایین بروید دست راست کنار آخرین پله) خانه بسیار بزرگی است که تقریبا رو به انهدام است و متعلق به آموزش پرورش است.
این مدرسه مربوط به چند دهه قبل است.
جایش بسیار عالی و مناسب است برای کارهای فرهنگی.
در عکس هم پیداست : سمت چپ.
مسئولین محترم لطفا بجنبید.
سخت تر از غنی سازی 20 درصد که نیست!
هست؟
بحثم هم این نیست که لزوما این کار باید اتفاق بیفته. شاید -و یا حتما- راه های دیگه ای هم هست. منتها حرفم اینه که گاهی اوقات تا مسئولین رو توی محظور قرار ندید کاری نمی کنند.
ترس از تلویزیون و "قرار گرفتن در معرض قضاوت مردم" اثرش بیشتر از وجدان کاریه!!
بارها توی همون گزارش های تلویزیونی دیدیم کاری که به خاطر رودربایستی و بعد از تهیه ی گزارش انجام میشه رو میشد ماه ها قبل به راحتی انجام داد!
===
اما اینکه خودم دست به کار بشم هم حرفیه منتها هم وقت آزاد می خواد هم تخصص هم جور شدن یه سری شرایط دیگه که برای یه خانم قدری سخته. اما سعی خودم رو می کنم... شاید هم تونستم!