دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

دیسون در گویش دزفولی به معنای مکتبخانه است

دیسون

امام خامنه ای (مدظله) : اگر یک ملتى احساس عزت نکند، یعنى به داشته‌هاى خود - به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفباى خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود - به چشم حقارت نگاه کند، آنها را کوچک بشمارد و احساس کند از خودش چیزى ندارد، این ملت براحتى در چنبره‌ى سلطه‌ى بیگانگان قرار میگیرد.

یادی از شیخ مرتضی انصاری دزفولی

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۸۹، ۰۴:۳۵ ب.ظ

مقدمه

(( مرحوم حاج آقا حسین فاطمی قمی ، از پدر بزرگوارشان مرحوم آقا سید اسحاق قمی نقل کرده‌اند که ایشان فرمودند: زمان توقفم در نجف اشرف، شبی در عالم خواب دیدم مژده می‌دهند که امام زمان(عج) ظهور نموده‌اند. با کمال شوق و شعف، خدمتشان شرفیاب شدم.

حضرت سوار بر اسب بودند و شیخ انصاری پای رکاب ایستاده بود و ایشان به شیخ امر فرمودند. همین که چشم مبارکشان به حقیر افتاد، سه مرتبه فرمودند: «والله شیخ مرتضی، نائب ماست!» بعد شیخ متوجه من شدند و فرمودند : آن گچ و آجر را ببر فلان مسجد را تعمیر کن» و از خواب بیدار شدم.

مدتی گذشت و در ایام زیارتی سید الشهدا به کربلا مشرف شده بودیم. عادت شیخ انصاری آن بود که بعد از نماز صبح برای جلوگیری از فشار هجوم زوّار بر ایشان، مشغول نافله می‌شدند. اتفاقا آن خواب به خاطرم آمد، استخاره کردم که به ایشان عرض کنم یا نه، مساعد آمد.

همین که خواب را برای شیخ مرتضی نقل کردم، ایشان گریه کردند و فرمودند: حضرت (عج) نسبت به من چنین فرمود؟! عرض کردم: بله. فرمودند: نفهمیدی اوامر حضرت چه بود؟ عرض کردم: خیر.

پس سجده شکر کردند و فرمودند: بردن گچ و آجر و تعمیر مسجد، آن است که شما ، جایی را به کمک من ترویج می‌نمایید. لذا همین که خواستم به ایران بیایم، اجازه به من دادند و من به طرف ایران رهسپار شدم. ))

عنایات حضرت مهدی موعود، ص 88، به نقل از جامع الدرر، ج2، ص 409 . سایت تبیان

سخن اول

دزفول سال 1214 قمری :

   عید غدیر است ، خانه شیخ محمد امین انصاری ،  غرق شادی و سرور از تولد کودکی که در تاریخ هزارساله ی فقه تشیع ، تنها کسی است که عنوان " خاتم الفقها و المجتهدین " را یدک می کشد. نام او را " مرتضی" می نهند.

مادر مکرمه شیخ ، شبی قبل از تولد وی ، حضرت امام صادق (ع) را در عالم رویا می بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خواب را و عطای امام را ، به فرزندی صالح و بلند مرتبه تعبیر کردند و چنین شد که جهان تشیع مفتخر به این گردید که از نسل جابر بن عبدالله انصاری، فرزندی پا به عرصه گیتی بگذارد که استمرار بخش خط ولایت و امامت باشد.

پدر شیخ ، به نام محمد امین از علمای پرهیزکار و از زمره احیاگران دین مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق بدرود حیات گفته است. مادر شیخ ، دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی از زنان پرهیزکار عصر خود و از مادران متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و چون اواخر عمر نابینا گشت ، فرزندش مرتضی مقدمات تهجد وی را فراهم نموده و حتی آب وضوی مادر  را در موقع احتیاج گرم می کرد ، گفته شده که مادر شیخ هیچگاه بدون وضو به فرزندش شیر نداده است ، این بانوی مکرمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ در غم فقدان مادر ، بسیار متاثر و غمناک شده و اشک ریخت .
شیخ سه همسر داشته است. اولینِ آنها دختر شیخ حسین انصاری -  نخستین استادش -  بوده   و از این همسر یک  فرزند پسر فوت و یک دختر به نام بی بی فاطمه به جای می ماند .

دومین همسر شیخ، دختر میرزا مرتضی مطیعی دزفولی بوده که از وی یک دختر به نام بی بی زهرا داشته است ، سومین همسر وی اهل اصفهان یا رشت بوده که از او یک فرزند پسر به دنیا آمده ، لکن قبل از تولد از دنیا رفته است.

دو برادر، کوچکتر از شیخ در خانواده محمد امین می زیسته است ، اولی به نام شیخ منصور و دومی شیخ محمد صادق.

شیخ منصور در سال 1224 ق در دزفول تولد یافت ، تحصیلاتش را نزد برادرش شیخ مرتضی انصاری تلمذ نموده و یکی از رجال معروفِ خاندانِ انصاری و از بزرگانِ فقها و اصول دین، ادیب ، حافظ قرآن مجید، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعری توانا بوده است. او پس از وفات برادرش شیخ انصاری ، در مسجد وی در نجف اشرف ، اقامه جماعت می کرد و مجلس درس نیز داشته و به سال 1294 ق در سن هفتاد سالگی در آن مکان مقدس ، دعوت حق را لبیک گفت و در بابِ قبله ، متصل به مقبره شیخ مدفون گردیده است. آثاری علمی از شیخ منصور بجای مانده که اکثرا به صورت منظومه است ،

شیخ محمد صادق ، سومین برادر شیخ مرتضی است ، که در سال 1234 ق در دزفول به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گردید و فقه و اصول را نزد برادرش شیخ انصاری فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گردید و در سال 1298 ق در همانجا بدرود حیات گفت.

شیخ مرتضی از دوران صباوت، عشق تحصیل و فراگیری معارف جاودانه و حیاتبخش اسلام را داشت و با جدیت بسیار، تا نیمه شب به مطالعه و تالیف دروس خود همت می گمارد.

او ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپری کرده و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شیخ حسین انصاری - عموزاده اش- که از فقهای بزرگ دزفول بود تلمذ نمود.

شیخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات - کربلا و نجف - جهت تکمیل دروس و ترقی اندیشه هایش رهسپار گشت.

شیخ محمد امین در کربلا به محضر سید محمد مجاهد - از فقهای بزرگ شیعه در آن زمان و ریاست حوزه کربلا -رسید. پس از معرفی خود، سید مجاهد احوال استادِ نخستین خود - شیخ حسین انصاری- را که در زمانی با هم ، در درس پدرش سید علی طباطبایی - صاحب ریاض - حاضر می شدند و با یکدیگر دوست و همدرس بودند پرسید. شیخ محمد امین گفت: او – شیخ حسین انصاری - برادرزاده من است و اکنون مشغول تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب است. سید مجاهد بر احترام آنها بیفزود و فرمود: به جز زیارت معصومین علیهم السلام مقصود دیگری نیز دارید؟ شیخ محمد امین پاسخ داد: فرزندم را برای استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضی که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد، سید نگاهی خاص به شیخ کرد!

زیرا کمتر کسی در سنین 18 سالگی می توانست از محضر درسِ استاد و فقیهی فرزانه چون او استفاده کند، لذا برای آزمایش معلومات فقهی طلبه جوان ، مساله ای پیش آورد و گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند ، در حالی که بسیاری از فقهای شیعه ، اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولی عصر (عج ) جائز نمی دانند. در این موقع شیخ مرتضی دلایلی در « وجوب نماز جمعه در زمان غیبت» بیاورد که ، سید مجاهد از تقریر دلیل ها و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت: این جوان نبوغ ذاتی دارد، او را به صاحب این قبه - اشاره به بارگاه امام حسین (ع) - بسپارید.

شیخ محمد امین به دزفول بازگشت و فرزندش برای ادامه تحصیل در کربلا بماند . شیخ مرتضی چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ ، یعنی سید مجاهد و شریف العلماء استفاده کرد ، در سال چهارم عده ای از مردم دزفول که به زیارت کربلا آمده بودند، به وی گفتند:  "پدرت شوق دیدار تو را دارد."

شیخ  به اتفاق همشهری های خویش به زادگاهش بازگشت ، اما بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند ، شوق تحصیل ، او را در سال 1237 ق بار دیگر به عتبات کشاند. وی در مجلس درس شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد و پس از دو سال مجددا به دزفول بازگشت.

شیخ انصاری در سن 25 سالگی با دختر اولین استاد خود - شیخ حسین - ازدواج کرد. اولین ثمره این ازدواج پسری بود که پس از رفتن شیخ انصاری به مسافرت ، متولد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقاید خرافی پیر زنان قدیمی ، چنین طفلی بدیمن خواهد بود، مامای نادان  دندانهای طفل چند روزه را کشید و کودک بیچاره از این صدمه  فوت نمود.

شیخ از محضر اساتید بزرگواری همچون شیخ حسین انصاری دزفولی، شریف العلماء مازندرانی، شیخ موسی کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ علی کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقی تلمذ نمود و غیر از فرزانگان فوق الذکر ، شیخ نزد هیچ استاد دیگری تلمذ نکرده است.

ملا احمد نراقی – صاحب کتاب شریف معراج السعاده -  به دانش و فضل شیخ انصاری اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایی که گفته است:

«در سفرهای مختلفه که رفته ام ، زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را دیده ام. ولی هیچ کدامِ آنان – مانند - این جوان نبودند.»

مکتب علمی شیخ انصاری - در اواسط قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم - پرورش دهنده دانشوران و اندیشمندان معروف شیعه است، علماء و دانشمندانی که شمار آنها را از 500  تا 3000 نفر در کتب رجالی و تاریخی ثبت کرده اند. در کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری که توسط کنگره جهانی بزرگداشتِ دویست مین سالگرد تولد شیخ انصاری (ره ) انتشار یافته است ، نام 316 نفر را ذکر کرده که بعضی از مشاهیر شاگردان شیخ ، به شرح ذیل آمده است:

 

1. شیخ ابراهیم آل صادق (1221 - 1284 یا 1288 ق )

2. سید محمد ابراهیم بهبهانی (- 1300 ق )

3. شیخ ابراهیم خوئینی (- 1300 ق )

4. میرزا محمد حسن شیرازی (1230 - 1355 ق )

5. حاج میرزا ابراهیم خوئی (1247 - 1325 ق )

6. آخوند خراسانی (1329 ق )

7. میرزا ابراهیم علوی سبزواری (1316 ق )

8. سید جمال الدین اسد آبادی (1254 - 1314 ق )

9. شیخ ابراهیم قفطان (- 1279 ق )

10. میرزا حبیب الله رشتی (1234 - 1312 ق )

11. شیخ مولا ابراهیم قمی (- 1308 ق )

12. ملا حسینعلی همدانی (1239 - 1311 ق )

13. سید ابو تراب قزوینی (معروف به سکاکی ) (-1303 ق )

14. میرزا محمد آشتیانی (1248 - 1319 ق )

15. سید میرزا ابوالحسن رضوی (1311 ق )

16. سید میرزا ابوالحسن سبزواری (-1313 ق )

17. شیخ ابوالقاسم انصاری دزفولی (-1280 ق )

18. سید ابوالقاسم خوانساری (1280 ق )

 

تالیفات گرانسنگ شیخ ، نیازی به شرح نداشته و معروف خاص و عام است که از آن جمله می توان کتاب مشهور و رایج د رحوزه ها " مکاسب " را نام برد.


تولد، رشد جسمی و تحصیلی شیخ در زمان سلطنت فتحعلیشاه - 1212 تا 1250 ق – رخ داده است. ایران در این دوره ، گرفتار دو دشمن نیرومند گردیده بود ، در شمال روسیه تزاری و در جنوب انگلستان استعمارگر، خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعلیشاه غوغا کرد و علمای تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند و حکم جهاد و تجهیز سپاه صادر شد..

سید محمد مجاهد متوفای 1242 ق از فقهای بزرگ شیعه در عراق بوده که از نخستین استادان شیخ انصاری است او به ایران آمد و به قفقاز رفت و به تشجیع جنگجویان پرداخت و به این سبب ملقب به مجاهد گردید ، یعنی کسی که با کفار جهاد کرده است.

از دیگر فقهای شیعه ، ملا احمد نراقی متوفای 1245 ق است ، که از علمای مشهور کاشان و از اساتید معروف شیخ انصاری است، وی کفن پوش با سپاه ایران در میدان جنگ باروس هاحاضر شد.

عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال 1256 ق و بعد از مرحوم شیخ موسی ، زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال 1262 ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد .

در سال 1266 ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه - که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند - پرسید: بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود: آری هستند اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست.

مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند.

آنگاه فرمود: پس ملا مرتضی کجاست؟

عده ای به جستجوی وی پرداختند و پس از مدتی شیخ را در حرم امیر المومنین (ع) یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و ایشان نیز به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقی کشید و رو به حضار نمود و فرمود: «هذا مرجعکم من بعدی»

 و آنگاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: «قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله»  ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه اینکه ، دین اسلام سهل و آسان است.

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی، ص 348 از چگونگی بیانات علمی و استدلالی شیخ به هنگام تدریس جریانی به شرح ذیل نقل می کند:

«سید حسین کوه کمره ای که از فضلای عصر شیخ بوده و خود مجلس درسی داشته است، یک روز در محل درس خود ، پیش از آمدن شاگردانش حاضر شد و دید در یک گوشه مسجد ، شیخ ژولیده ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می کند ، سید  سخنان او را گوش داد و احساس کرد که این شیخ بسیار محققانه بحث می کند، روز دیگر راغب شد تا زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند ، آمد و گوش کرد و به اعتماد روز پیشش  افزون شد که این شیخ از خودش فاضل تر است... و اگر شاگردانش به جای درس او ، به درس این شیخ حاضر شوند بهره بیشتری خواهند برد.

روز دیگر که شاگردان او آمدند گفت، رفقا این شیخ که در آن کنار با چند شاگردش نشسته ، از من برای تدریس شایسته تر است و خود من نیز از او استفاده می کنم ، همه با هم به درس او برویم... از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس شیخ حاضر شدند. این شیخ همان است که بعدها نام شیخ مرتضی انصاری معروف شد و استاد متاخرین لقب یافت.

شیخ انصاری به سال 1240 ق (26 سالگی) به قصد زیارت مرقد مطهر علی بن موسی الرضا (ع)  از دزفول حرکت کرد ، وی به هنگام ترک زادگاهش فرموده است: «آنچه را که از علمای عراق  باید ببینم دیده ام و مایلم در این سفر ، اگر از علمای ساکن ایران شخصیت هایی یافت شود که ممکن است باشد و مورد استفاده قرار گیرند، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم.»

شیخ به اتفاق برادرش - شیخ منصور- رضایت مادر را جلب کرده و راهی سفر شدند ، آنها مدت یک ماه در بروجرد ماندند و سپس راهی اصفهان شدند.

شیخ در اصفهان وارد کاروانسرایی شده و منزلی گرفت. در آن زمان ریاست مطلقه و زعامت دینی اصفهان در دست باکفایت حجه الاسلام شفتی - بنیانگذار مسجد سید اصفهان - بود. وی در یکی از روزها ، اشکالی درسی را برای شاگردان طرح نموده و منتظر جوابی از آنان بود، شیخ مرتضی- بطور ناشناس - که در پایین مجلس ‍ نشسته بود ، جواب آن را به یکی ازطلبه های حاضر،  بیان کرده و از مجلس خارج گردید. آن طلبه نیز جواب را خدمت استاد بازگو کرد.

اما استاد فرمود:

این جواب از تو نیست یا حجه بن الحسن (عج) به تو تلقین فرموده و یا شیخ مرتضی انصاری از نجف چیزی به تو رسانده است .

 طلبه حقیقت را گفت.

سید بلافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند ، تا سرانجام شیخ و برادرش را در کاروانسرا یافتند و به منزل بردند، سید اصرار کرد که شیخ انصاری در اصفهان بماند، ولی شیخ به داشتن پدر و مادر در دزفول اعتذار جست و گفت:

«اگر خیال ماندن و توقفی در ایران داشتم، اصفهان را ترجیح خواهم داد و پس از چند روز توقف این شهر را ترک کرد.

شیخ از اصفهان به کاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمی ملا احمد نراقی بهره گرفت و به مباحثه و تحقیق و تالیف نیز اشتغال داشت. نراقی هنگام حرکت شیخ از آن شهر ، اجازه مبسوطی به او داد و با بهترین عبادات و جملات وی را ستوده فرمود: «استفاده ای که من از این جوان نمودم بیش از استفاده ای بود که او از من برد.»

شیخ و برادرش از کاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهی در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و ری رفتند و پس از مدتی بازگشت به وطن کردند. مردم دزفول پس از شش سال، هنگامی که از بازگشت شیخ و برادرش با خبر شدند ، تا چهار فرسخی از آنها استقبال شایانی نمودند.

شیخ پس از مسافرت به شهرهای مختلف ، دوباره در سال 1249 ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شیخ علی ، فرزند کاشف الغطا بهره برد ، شیخ علی روزی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: «تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می گردد ، بلکه شنیده در خانواده های علمی، تحقیقاتی هست که او بهم می رساند و الا او دیگر احتیاجی به خواندن درس ندارد>>

شیخ انصاری پس از شیخ علی کاشف الغطا و برادرش شیخ حسن کاشف الغطا و همچنین شیخ محمد حسن صاحب جواهر ، ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال 1266 تا 1281 ق به مدت 15 سال بر عهده داشت و شیعیان جهان از وی تقلید می کردند.

شیخ مرتضی رخساری سرخ و نمکین ، بدنی نحیف و چشمانی ضعیف داشته و محاسنش را با حنا رنگ می بست، بر سرش عمامه بزرگی از کرباس و به تن قبایی سفید رنگ از جنس کرباس و عبایی سرخ رنگ از جنس پشم به دوش داشت .

مشایخ اجازه روایتی شیخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقی، سید صدرالدین عاملی و شیخ محمد سعید دینوری .

شیخ مرتضی دارای همتی بلند، اخلاقی نیکو، زهد و تقوایی بی نظیر بوده و حضرتش استادی بی بدیل، پدری مهربان، مربی دلسوز بودند.

میرزا حبیب الله رشتی گفته است: «شیخ سه چیز ممتاز داشت، علم، ریاست، تقوا، که ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازی داده ، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.

شیخ انصاری هیجدهم جمادی الثانی سال 1281 ق پس از 67 سال عمر با برکت اما پر زحمت ، در نجف اشرف طی یک بیماری  دارفانی را وداع گفت و چون شیخ  مرتضی از دنیا رفت ، شیخ راضی علی بیک ، یکی از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانی، مولی علی محمد طالقانی و مولی علی محمد خوئی او را غسل داده و حاج سید علی شوشتری بر جنازه اش نماز خواند و در حجره ای متصل به باب قبله ی صحن مجلل امیر المومنین علی علیه (ع) مدفون گردید. روحش شاد و درجاتش متعالی تر باد .

 

سخن دوم
 
دزفول قرن هاست که متبرک به وجود  خانواده ی اصیل و بزرگوار انصاری است ، جد بزرگ این خاندان ، جابر بن عبدالله انصاری (16 - 78 ق و بعضی سال وفات وی را در 98 ق ذکر کرده اند) است. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری از مردم مدینه و از طایفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله (ص) بوده است. عبدالله پدر جابر از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه است و در بیعت عقبه شرکت نموده و از کسانی بوده که سوگند خوردند تا پس از مهاجرت پیامبر به مدینه ، جان و مال خود را فدای آن حضرت کنند ، عبدالله در غزوه بدر و احد شرکت کرد و در اُحد از سربازانی بود که محافظت دره نزدیک به میدان جنگ به ایشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ که به سود مسلمانان بود ، بسیاری از یارانش ، دره را برای جمع آوری غنایم ترک نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر دیگر بر جای ماندند و سپس که جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قریش گردید و در راه انجام وظیفه شهید شدند.

جابر بن عبدالله از رسول خدا (ص) 1540 حدیث نقل کرده است و اولین کسی است که قبر حضرت امام حسین علیه السلام را چهل روز پس از شهادتش زیارت کرده و در این موقع نابینا نبوده است. در بعضی از منابع آمده است که در زمان زیارت قبر امام حسین علیه السلام جابر نابینا بوده است.

لذاست که خاندان شریف انصاری در دزفول ، شرفِ افتخارِ چند رکورد تاریخی و مذهبی را ، به خودی خود دارا هستند که اهم آنها عبارتند از :

-          تنها بازماندگان شریف ، زنده و نام و نشاندارِ بدر و احد

-          تنها بازماندگان شریف ،  زنده و نام و نشاندارِ پیمان عقبه

-          تنها بازماندگان  شریف ، زنده و نام و نشاندارِ واقعه ی تنگه احد

-          تنها بازماندگان شریف ، زنده و نام و نشاندارِ  یاری مهاجران توسط انصارمدینه

-          تنها بازماندگان  شریف ، زنده و نام و نشاندارِ قبیله معروف خزرج

-          تنها بازماندگان شریف ، زنده و نام و نشاندارِ اولین زیارت قبر مطهر امام حسین (ع) و یارانش

-          تنها بازماندگان شریف ، زنده و نام و نشاندارِ  اولین حضور و تسلیت گوی به زینب کبری و حضرت سجاد (ع) در اولین اربعین اباعبدالله (ع) و یاران گرامیش

-          بازماندگان  خاتم الفقها والمجتهدین ، شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه

-          و .......

بنابراین به جرات می توان گفت که  خاندان انصاری دزفول ، از منظر مذهبی ، شناسنامه دارالمومنین دزفول و یا برگی زرین از میراث معنوی ایران زمین هستند.

سخن سوم

از هرکجای ایران که به سمت دزفول حرکت کنید ، از هر سمتی وارد این شهر شوید و از هر کسی بپرسید ، نشانی محله سبط شیخ انصاری را به شما خواهند داد.

قرن هاست که این محله بنام مشایخ معزز انصاری مزین بوده و چند دهه است که حدفاصل مسجد محله ی قدیمی "ساکیان" تا  محله " سردره " را کوی سبط شیخ انصاری می نامند ، که منظور از عنوان " سبط شیخ " همان مرحوم آقا شیخ منصور انصاری (ره) است که نزدیک به چهار دهه از رحلت ایشان و دفن حضرتش در دالان جنوبی آستان مقدس  حضرت فاطمه معصومه (س) در شهر مقدس قم می گذرد. مرحوم آیت الله العظمی آقا شیخ منصور سبط شیخ انصاری – نوه دختری شیخ مرتضی – یکی از خلف ترین اخلاف شیخ انصاری بود.

پس از ارتحال مرجع عالیقدر آقا شیخ منصور انصاری ، فرزندش مرحوم آیت الله العظمی آقا شیخ علی آقای انصاری ( ره ) برجسته ترین شخصیت خاندان انصاری در دزفول و حوزه های علمیه شناخته می شد ، ایشان در سالهای قبل از انقلاب ، همگام با نهضت عظیم امام خمینی(ره) به مبارزات روشنگرانه خویش علیه رژیم سفاک پهلوی پرداختند و جنابش از راست قامتان نهضت انقلاب اسلامی درمقابله با  طاغوت بودند که در این مسیر مدت های طولانی  را در زندانهای رژیم پهلوی سپری کردند که پس از پیروزی انقلاب و  آزادی از زندان ، مورد استقبال باشکوه قاطبه دزفولیان قرار گرفتند ، لکن در سالهای پس از انقلاب بیش از فعالیت های سیاسی به تدریس در حوزه های دزفول ، مشهد و ...پرداخته و مشغول تربیت طلاب و شاگردان در حوزه شدند.

در اواسط دهه هشتاد و با رحلت جانگداز این مرجع دانشمند شیعه ، که دراواخر عمر پر برکت خویش داغدار فرزند ارشد خویش – حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمد انصاری (ره) -  نیز بودند ، فرزند کوچکتر ایشان حجه الاسلام والمسلمین آقا شیخ رضا انصاری ( دامت حفاظاته) عهده دار تولیت حوزه علمیه شیخ انصاری دردزفول بوده و وجود  عزیزشان برای مردم دزفول و کوی سبط شیخ انصاری ، مایه دلگرمی و مسرت قلبی است ، چرا که تاریخ مردم دزفول همیشه مزین به خاندانهای معزز روحانی همچون : انصاری ، قاضی ، بیگدلی ، عاملی ، نبوی ، معزی و .... بوده است که در این میان ، خاندان انصاری امتداد دهنده عطر و یاد و نام خاتم المجتهدین شیخ مرتضی انصاری بزرگ بوده وهستند.

سخن آخر

چندی پیش نگارنده اخبار حضور وحمایت قاطع حجه الاسلام والمسلمین آقا شیخ رضا انصاری از امام جمعه محترم دزفول را ، رصد نموده و قلبا مشعوف از این اعلام همبستگی هوشیارانه ی ایشان با جامعه روحانیت دزفول شدم .

حقیقت آن است که مردم دزفول ، روح والای شیخ مرتضی انصاری (ره) را همچنان در جای جای دارالمومنین دزفول استشمام نموده و خواهان حضور همه جانبه و پر رنگ فرزندان خلف این خاندان شریف ، در امورات شهر شان بوده و هستند ، چه اینکه امام جمعه ی نجیب و مومن کنونی دزفول – حجه الاسلام و المسلمین قاضی دزفولی – که فردی متقی و مزکی بوده و ذره ای شائبه یکجانبه گرایی از شخصیت خاکسار ایشان احساس نمی شود ، از حضور مستمر قاطبه روحانیت محترم دزفول – علی الاخصوص خاندان عزیز انصاری -  برای وحدت هرچه بیشتر مردم و روحانیت استقبال کرده و صد البته که چنین اتحادی بین روحانیت که قرنهاست چشم و چراغ دزفول هستند ، به سود اسلام و مسلمین تمام خواهد شد ، انشالله.

 

سخن آخرتر

نگارنده ، متاثر و متاسف از این واقعیت است  که درمعدودی از منابع مربوط به شخصیت عظیم شیخ انصاری  ، "شیخ مرتضی انصاری دزفولی" را "شیخ مرتضی انصاری شوشتری" نامیده اند ، که علیرغم تواضع و احترام تام و تمام نگارنده به ساحت مردم شریف شوشتر ، مثل این تحریف تاریخی را  آن می داند که " شیخ جعفر شوشتری (ره) " را به دلیل آنکه از خاندان کاشف الغطاء ریشه می گیرند ، شیخ جعفر دزفولی بنامند. با این تفاوت که  شیخ مرتضی انصاری بزرگ ، ریشه ای اصالتا دزفولی نیز داشته اند.

البته که همه جای ایران سرای من است ، اما آیا بهتر نیست تا همیشه و همه جا ، تاریخ را همانگونه که بوده است بازگو نماییم و اصرار بر تحریف های بیهوده و عامدانه نداشته باشیم؟

                               

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                     مهران موزونی - والعاقبه للمتقین

اصل مطلب در سایت های :  شبکه خبری دزفول

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۳/۳۱
مهران موزون

نظرات  (۸)

۱۵ تیر ۸۹ ، ۰۲:۴۲ حمید انصاری
بسیار عالی بود خداوند شما را در پناه خود حفظ فرماید
خداوند آیه الله آقا شیخ رضا را در پناه خود حفظ کند و فرقه های انحرافی دزفول را نابود
سازد
با سلام خدمت فرزند با غیرت دزفول....
راستش زمانی که نام وبلاگ خود در میان پیوندهای وبلاگهای شما دیدم...به اخلاص شما پی بردمم....شما حتی اگر با افکار کسی هم مخالف باشید.به او احترام میگذارید...
آقای موزونی واقعا وجود افراد مانند شما برای دزفول افتخار میکنم....

=======
هشمهری عزیزم ، اختلاف نظر سیاسی و مذهبی ، دلیلی بر اختلاف داشتن در حفظ و اعتلای داشته های فرهنگی پدری نیست.
خانه پدری متعلق به همه است.
من آزادم که هم شلمچه را دوست داشته باشم ، هم تخت جمشید ، هم چغازنبیل و هم قبور مطهر شهید آباد دزفول را.
هیچ تناقضی هم در این احساساتم تا کنون ندیده ام.
از محبت شما نیز سپاسگزارم
برادر عزیزم سلام.
از این همه لطف شما در مورد من بسیار سپاس گذارم.من هم با بسیاری از عقیده های شما موافق هستم و شکی ندارم که در مورد دزفول و حق آن بسیار اجحاف شده ولی این حق خوری از کجا و تحت چه عواملی به وجود امده است.حتما شما هم این را قیول دارید که حق گرفتنی است نه دادنی!!متاسفانه الان حتی در مورد جنگ و مقاومت مردم دزفول هم تاریخ تحریف شده.کسی در رشادت بچه های دزفول و لشکر ولیعصر در عملیات فتح المبین شکی ندارد چرا باید این عملیات در بسیاری از کتاب ها به اسم لشکرهای تهران نامگذاری شود.
جناب آقای موزون،اینها از کجا به وجود امده اند؟ایا غیر از کم کاری مشاهیر دزفول در تبیین این آثار؟البته من این را بر این رسم تعبیر می کنم که مفاخر جنگ دزفول خیلی بیشتر از انها خاکی هستند که بخواهند برای خود اسمی در جنگ باقی بگذارند.من به عنوان یک جوان دزفولی افتخار می کنم که از حق شهرم در هر سه گام حمایت و با افتخار این سه گام را انجام دهم.به عنوان یک همشهری از شما به عنوان کسی که دستی بر قلم دارید خواهش می کنم به تبیین افکار جنگ کمک کنید.نمی دانم گاهی اوقات فکر میکنم که راست می گویند که دست هایی در کار است که نمی گذارند دزفول به آبادانی و توسعه برسد.شاید مسولین ما هم ادای حق خود به دزفول را در پیچ و خم روزگار فراموش کرده اند.
گویی آنها نیز قندر ها را فراموش کرده اند......
از مطلب خوبتون تشکر می کنم.
۳۱ خرداد ۸۹ ، ۲۰:۰۷ امیرعلی صفا (آینده از آن حزب الله)
سلام بر شما دوست عزیز
بسیار خوشحال شدم از اینکه میبینم دوستان همشهری در عرصه سایبر فعال هستن .
و خداوند به جنابعالی خیر کثیر عنایت کنه که یاد علما را زنده نگه میداری.
اما خداییش بیشتر از همه با اون قسمت که در خصوص شیخ رضا بود حال کردم .
یعنی یک کلام
دم شیخ رضا گرم به ذکر خداوند
که الحق بوی شیخ اعظم از ایشان استشمام میشود.

یا علی / لعنت به دشمن علی
۳۱ خرداد ۸۹ ، ۱۹:۵۱ همسایه با جهان
دوست نادیده عزیز! جناب موزونی! خوشحالم که می توانم به تلاش شما احترام بگذارم. من هم از قریه صالح آباد هستم و البته به کوچی همان اماراتی هایی که نوشته ای... وقتی وبلاگت را مرور کردم دیدم اهل اتفاقی و به امروز و فردا معتقد... عزیز دلم برای تو چه فرق می کند چقدر سابقه داشته باشی... من بلد نیستم اما خودت نوشته ای که حضرات حق از ما چه می خواهند. حیف است وقت خودت را به این اراجیف مبتلا کنی . اماراتی ها هم حقی دارند حتما... سلیمان باش موزونی جان
والعاقبه المتقین

====
1- کامنت بنده برای شخص دیگری بوده نه شما !
2- کامنت بنده سوالی بوده از شخص دیگری نه شما
3- کامنت بنده جاوی هیچ دشنامی نبوده به هیچ کس ، حتی به شما.
4- من عضو انجمن ادبی هم نبوده و نیستم مثل شما
5- کامنت شما حاوی دشنام و توهینی بوده که ریشه میگیرد از درون شما
6- وقتی در کامنتم «نیتم» را نیز توضیح داده ام ، جایی برای ابراز وجود و عقده گشایی کسی نمی ماند مخصوصا شما
7- خواهش میکنم با کلمات توهین آمیز و دشنام کسی وارد این وبلاگ نشود مخصوصا شما
8- مثل روز روشن است که دنبال بحث و جدل و تخلیه ی مشکلات حل نشده ی در انجمن ادبی !! تان میگردید شما
9- ما را به خیر و شما را نیز به سلامت .....شما
سلام ممنون که اومدد وب من میگم من تا حالا وب شما اومده بودم ؟ به هر صورت از این به بعد میام
ببخشید قندر چیه؟

=======
قندر یه پرنده ی بسیار زیباست. اندازه در حد پرستو ، رنگش خاکستری پر رنگ ، سری تخت و تیز دارد همچون شاهین ، چشمانی سرمه کشیده و پر هیبت دارد. چنگالی ریز و زیبا ، اما ناتوان از ایستادن روی زمین.
قندرها روی هوا به شکار حشرات میپردازند ، زمان پرواز بالها را باز کرده و بشکل ثابت در آسمان میمانند و شما آنها را به شکل پرانتزی سیاه و کوچ بالای سر خود میبینید.
قندرها فقط و فقط در سوراخهای تعبیه شده در دیوارهای دزفول زندگی میکنند.
البته دزفولی های مقیم اهواز نیز که اخلاق معماری دزفول را به انجا برده بودند ، موجب تولید نسل قندرها در اهواز هم شدند.
نمیدانم ولی گمان میکنم در شوشتر هم چنین باشد.
قندرها و خفاشهای دزفولی سهم زیادی در آسایش مردم این شهر از دست حشرات داشته اند.
شاید روزی بتوانم از چهره ی قندری عکس گرفته و به شما نشان دهم
یه شعر برا دزفول دارم تو یه بیتش گفتم:
کهکشانی در دلت جاری شده
نوری از آن شیخ انصاری شده...

=========

احسنت....شیر مادر که چه عرض کنم ! آبی که از دز مینوشید گوارایتان باد